لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

کافه پاپا

امروز ،پنج شنبه،با چند تا از دوستانم رفتیم بلوار کشاورز،نمی دونم چرا تمام کافه ها را بسته بودند.وهلیکوپتر پلیس بالای سرمان می چرخید.گشتیم و کافه پاپا را کنار هتل بلوار پیدا کردیم.ازدحام بود و شلوغی و من در میان دود و ترانه و صدا گم شدم.هرگز نیاندیشیدم که جور دیگر هم می توان زنده بود جز این شکل،رها و آزاد.زمان همچون سیاهچاله ها من  را در خود می کشدخطی هم از من بجا نمی ماند و یا حتی خاطره ای در غوغای زندگی،برای یک لقمه زندگی نمی جنگم،هستن اکنونم را قدر می دانم.عاشق کافه های توی خیابون هستم.صندلی های چیده شده روی سنگفرش پیاده رو ها.اما اینجا ممنوعه.بی خیال.کافه چی بد اخلاقی می کرد.هی می گفت زود باشید می خوام ببندم.همه گفتند ببند ولی ما بیرون نمی ریم.بحث و سر و صدا و من داشتم وسط اینهمه شلوغی حظ آور و حلقه های دود فکر می کردم که من چقدر همه چیز را دوست دارم و فکر می کردم یکی باید جلوم را بگیره.بد جوری تو کافه ها ولو میشم.بعدش پاشدیم زدیم تو خنکای غروب بهاری و بوس و کنار و راهی شدن به سمت خونه.

نظرات 22 + ارسال نظر
فرخ جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:51 http://chakhan-2.blogsky.com

خوش به حالت ویس عزیز
نشستن در کافه را خیلی دوست دارم ... البته اگر یاری موافق نیز در کنار باشد و گفتگویی شیرین نیز در میان باشد ...
یادش به خیر چند سال قبل به کافه ای در شهر گنجه رفتم و نمیدانی چه جای دوست داشتنی و با حالی بود!! هنوز خاطره ی آن لحظه های ناب و آن شب رویایی را در یاد دارم ... خیابانی قدیمی و سنگفرش شده و در جایی که بوی اشعار نظامی را داشت و انسان را حالی به حالی میکرد ... فقط افسوس که یاری موافق و صمیمی در کنارم نبود!

منم عاشق این کار هستم.خوب اونجایی که شما بودید با کافه های روی پیاده رو.خیلی دوست دارم.چند بار هم نشستم توی کافه های این جوری.ولی خوب دیگه.

آرمان. جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:49

مثل همیشه این بوس و کنار را من هستم
از هلیکوپتر و پلیس و بگیر و ببند بیزارم
دفعه بعد یه قلیان هم به نیت من بزن عزیز

باباجان این جور کافه ها قلیان ندارند که مگر اینجا دربنده؟تازه من هم اهلش نیستم.

آفتاب جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 13:01 http://aftab54.blogfa.com/

سلام عزیزم ..
خوب میگفتی منم میومدم !!

عزیززززززززززززززززم.کاش می دونستم.

معلمی از جنس پاییز جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 17:47 http://teacher-gio.persianblog.ir/

به فرزند عشق خود توانید داد، اما اندیشه تان را هرگز، که وی را افکاری دیگر به سر است؛ تفکراتی از آن خویشتن.((جبران خلیل جبران))


جملات جبران خلیل را دوست دارم.واز ان جمله:مهر بورزیم،ولی از مهر زنجیر نسازیم

معلمی از جنس پاییز جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 17:48 http://teacher-gio.persianblog.ir/

سلام ویس مهربون
آدینه ات بشادی
خوبید؟
ممنونم از پیام تبریکت دوست خوبم
بودن در کنار دوستان حال آدمو میاره سر جا
خوشحالم از شادی تان

واقعا همینطوره.اوقات خوش آن بود که بادوست به سر شد

باقی همه بی حاصلی و بی خبر ی بود.

پرنیان جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:01 http://fathebagh.blogsky.com

کافه ؟! کافه ویونا ... دوستش دارم !
بدو بریم به صرف یک کیک مخصوص ویونا با یک قهوه فرانسه

اومدم.بزن بریم

بی یار جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:53

جای ما خالی...کافه گودو رو هم سر بزن...جای دنجیه...

پیروز باشی

نمی دونم کجاست.آدرسش را بده حتما میرم.

نون جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 19:38 http://www.inky.blogsky.com

بوس و کنارو عشقه!!

واقعاراستی چرا بخش نظرات را از وبت حذف کردی؟

بی یار شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:38

کافه گودو : انقلاب- نرسیده به فلسطین
معروفه که اگه می خواین برین کافه گودو حتما یه کتاب آموزش فرانسه یا انگلیسی و یک کلاه روشنفکری همراهتون باشه
به نوعی پاتوق روشنفکرها محسوب می شه...

پیروز باشی

یه لامپ،البته از نوع کم مصرفش ،رو کله م روشن می کنممیشم انتلکتوئلدیدی انگلیسی هم بلدم.خوب شوخی کردم . ببخشید.ممنون از آدرس.رفتم اونطرفا حتما میرم.بازم مرسی

یک زن شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:25

سلام عزیزم
من هم رفتن به کافه با دوستان رو خیلی دوست دارم. هر وقت رفتی جای من رو هم خالی کن. این روزا انقدر گرفتار مهمان و درس ومشق بچه هام که خودم رو فراموش کردم.

خیلی سخته.ولی میگذره.تابستان در پیشه.حتما جاتو خالی می کنم عزیزم.

کوروش شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 20:23 http://korosh7042.blogsky.com/

این نوع کافه را بیشتر زمانی دوست دارم
که گنجینه ای چون ویس عزیز در کنار باشد و هر از گاهی به وصف الحالی به شعری زیبا
دعوتمان کند(میشه کافه نادری)
راستی از دود گفتی و آرمان عزیز اشاره داشت
سیگاری میشه گیراند انجا؟؟


ممنون از مهربانی شما.منم همیشه کافه نادری را به هرجای دیگه ترجیح میدم.توی کافه نادری دیگه نمیشه سیگار کشید.باید بری توی حیاط.ولی جالبه بدونی در اطراف من از بچه های ۱۶ ساله تا ۹۰ ساله ،دوست و فامیل و خواهر و...سیگاری هستند ولی من خیلی عجیبه سیگاری نیستم.یعنی گرایشی ندارم.ژن سیگار ندارم.دوستام گاهی می گفتند :بابا پاستوریزه.ولی من گوش نمی کنم.اگر دوست داشتم حتما می کشیدم.

آذرخش یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:20 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
حوبی؟
خوشحالم میبینم بهت خوش گذشته
جای مارو هم خالی کردی؟

در مورد لینک وبلاگت بجون خودم پاکش نکردم. منم هرچی گشتم نبود. ظاهرا اصلا اضافه نکرده بودم.اضافه اش کردم و برای اینکه غفلتم رو جبران کنم گذاشتم نفر اول لینک ها.قبول؟خلاصه که بازم شرمنده
خوش و شاد و سلامت باشی

دیدی گفتم.به به اصلا من بازی نبودم چه دلخوشی بودم منولی خوب ممنون که گذاشتی .جای شما هم خالی بود.

ستوده یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 http://saba055.blogsky.com/

سلام ویس عزیز.
خوبی گلم .
خوش به حالت به جای منم تا میتونی بشین روز این صندلی کافه ها .
به دلمون موند یک بار با خیال راحت بریم بیرون وآروم بشینیم روزی یک صندلی وچیزی بخوریم .
با بچه حروم بیرون رفتن تا مجردی(درسته یا نه ) هر کاری دوست داری بکن

ولی با بچه هم میشه رفت باور کن.یه پیشنهاد دارم :یک روز عصر را در هفته به خانواده ات اعلام کن که مال خودت باشی یعنی از ساعت مثلا ۳ تا ۸ بچه یا بچه ها را هم فقط همین یک روز به کسی بسپار .باور کن اولش سخته بعد اطرافیانت فبول می کنند. من فکر می کنم هر انسانی باید زمانی را برای قرار ملاقات با خودش داشته باشه.عزیز دلم.

فرید یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام
جای شما بودم یه ساندویچ آیدای تپل با نوشابه مشکی می خوردم سر شونزده آذر....
تازه اونجا کسی سیگار هم نمی کشه...

خیابون شونزده آذر و فروردین را خیلی دوست دارم.ایستادن توی انتشارات سحر و گپ زدن با آقای ...بهترین و شیرین ترین کار برایم ُپرسه زدن تو کتابفروشی های جلوی دانشگاه است.بعدش هم خوردن یه ساندویچ کثیف از دستفروشی و برگشتن.

صبا... یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 13:19

سلام!منم این کارو دوست دارم به شرطی که یاری باشه و حس و حالی!!از اونجائی که عاشق بستنیم اگه گذارت اون طرفا افتاد به جای من یه بستنی واسه خودت سفارش بده یکیم واسه یارت!البته اگه زحمتی نیست!!

منم عاشق بستنی هستم.اما بابا یارم کجا بود؟

بهار یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 16:47

یه نفر هم اونروز تو اون کافه بهت زده یکی از اسطوره های قدیمیشو تماشا میکرد و خاطراتی رو مزه مزه میکرد که سالها پیش هفته ای یکی دو بار دزدکی و شیرین به تماشای عزیزی مینشست که روحش آزاد بود. عجب حال و هوایی داشت اون روزها و چه حال و هوای غریبی داشت این پنجشنبه..... انگار از اون روزها تا امروز فاصله یک دم بود. همان دم عریضی که نامش شد زندگی :) من عاشق این یک دمم با تمام جزئیاتش...

منم عاشق اون روز بودم.ولی نمی دونستم داشتی دید می زدی

من کشته آن دمم که ساقی گوید

یک جرعه دگر بنوش و من نتوانم

دانیال یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:27

حداقل خبر میدادی حذف کردی !!!

میام وبت برات توضیح می دم.

آفتاب یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 20:28 http://aftab54.blogfa.com/

ویس نازنین ممنونم .
پرینتش رو گرفتم تا همیشه با خودم زمزمه کنم .

خواهش می کنم.خیلی آرامش بخشه.قبول حضرت دوست.مهربونم.

مریم یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:06 http://www.2377.blogfa.com

خوشحالم که بهت خوش گذشته عزیزم .
روزهای خوش بیشتری را برات آرزو می کنم .
حالا چطوری؟
ببخشید که دیر آمدم !
امروز داشتیم رد می شدیم یه چای خونه بود نمی دونم یادم نیست اسمش پیر بابا بود !

به به خوب کیف می کنی توی اون آب و هوا.هی اومدم سرزدم نبودی.نگو که رفتی چایی بخوری نوش جان.

میلاد دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 17:00 http://chashmanekhamush.blogsky.com

واقعا قشنگ می نویسی عزیزم
دلم می خواست هنر تورو داشتم تا اون احساساتی که درگیرشمو بنویسم
اینجوری از این دغدغه ها یکم رها می شدم...

لطف داری.دوست خوبم.اما شما هم خوب می نویسی.باور کن

پیام رسا سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 http://hamshahrizadeh.blogsky.com/

عجب؟ پس همه چی آروم بوده؟!خب خدارا شکر

جای شما خالی بود.

باران چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:29

ببخشید من این خط آخر رو متوجه نشدم!

اونوخ بعععععله.یه دوری تو مدرسه بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد