دوشنبه 30 خردادماه سال 1390
مادر رفت ...
اکنون در سو و شون مادر عزیزم نشسته ام.
هزار نوحه گر نه تمام مرا وقتی بی او ،
سر بر زانوی اندوه نهاده ام ...

اکنون در سو و شون مادر عزیزم نشسته ام.
هزار نوحه گر نه تمام مرا وقتی بی او ،
سر بر زانوی اندوه نهاده ام ...
غم آخرت باشه ..فقط بدون یه شونه دیگه ای هست که در غمت شریک باشه عزیزم .
گریه دارم...نمی توانم به نوشتن ادامه دهم...
منو هم در غم خودتون شریک بدونید
ببخش نمیدانم این مواقع چه بگویم
شریک غم خود بدان مرا
و شادی روح برای مادر عزیزت
متاسفم
متاسفم
متاسفم
خیلی ناراحت شدم
خدا بهت صبر بده
آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند ...
براتون از خدای مهربونی که الان مادر عزیزتون کنار سفره ی جنانش مهمان شده، دعای صبر می کنم
روحشون شاد
خیلی ناراحت و متاسف شدم
انشا اله غم آخرتون باشه و هرچی خاک اون مرحومه عمر شما باشه
مارو هم در غم خودتون شریک بدون
اگه کاری هم از دستم بر میاد در خدمتم
بقای عمر خودت و بازماندگان
تسلیت میگم
امیدوارم خدا بهتون صبر و تحمل دوریه عزیزتون رو بده
ایشون که رفتن در آغوش خدای مهربونشون
همین که جاشون خوبه الان شاید مرحمی باشه به دل ریشتون
ابراز همدردیه منو اگه لایق باشم بپذیرید
خرداد برای من هم یادآور خاطره بدیه
هر چند حس خوبی نسبت به تسلیت شنیدن و گفتن ندارم ولی...
امیدوارم خدا بهت صبر عنایت کنه و خاک ایشون بقای عمر شما و عزیزان باشه
به شما هم صبر عطا کنه
مرا در غمتان شریک بدانید .../
روحشان شاد .../
از وبلاگ آرمان آمدم و چه بد وقتی رسیدم
برایتان آرزوی استقامت و صبر وتحمل بسیار
میکنم . شنگین کلک راهم در غم خود شریک
بدانید . اگرچه میداند که هیچ کاری از دستش
بر نمی آید حتی همدردیش هم دردی از دل شما
کم نمیکند . تنها تسلیتش را بعنوان یک همسایه
بلاگ اسکایی بپذیرید . امید که در کنارهم غم
از دست رفته هامان را تاب بیاوریم .
بعد از تو محبّت از که تعلیم کنم ؟
وآن مِهــر ِ تو را چگونه ترسیم کنم ؟
من مانده ام و جهان ِ تنهایی ِ من !ـ
ای مام ، غم ِ تو با که تقسیم کنم؟
ویس عزیز
هنوز اورا بر صندلی چرخ دار و تو را که فرشته سان دستان چروک وپینه بسته ی سالیان رنج را در دست داری می بینم
و میدانم که در نگاهش چه می بینی
دیدی انچه را که امروز اتفاق افتاد
ویس عزیز شاید برای یک مرد افت داشته باشد
ولی قطراتی ازین چشم سوزان که پیش این را دیده مانع می شود تا صفحه کیبورد را ببینم
فقط می گویم که
در غمت شریکم
گل گل گل
سلام بر عاشقانه هایی که برای تان خواند و هنوز گاه و بیگاه از پستوی دل تان می شنویدش....
سلام بر نجواهای همیشه بلند مادرانه....
سلام بر لالایی های تا ابد باقی عاشقانه...
سلام بر روح بزرگ پاسبانان بهشتی...
سلام بر آبی آرامش نگاه مادر...
بر مخمل حرف هایش...
سبزه زار زمزمه های همیشه باقیش...
از صمیم قلب برای روح بزرگ شان آرزوی بهترین و والاترین جایگاه ها را دارم و برای عصاره وجودش ...
لحظاتی پر از خاطره زیستن با عشق...
.... مریزید بر گور من جز شراب.... میارید در ماتمم جز رباب....
یاحق
خدا رحمتش کنه
انشالله که خدا به شما هم صبری بده گلم .
تو تنها نیستی اول خدا را داری وبعد دوستانی که همیشه همراهت هستند
آرامش
آرامش
آرامش
سلام
جنان گوارای مادر مهربانتان ویس عزیز
شرمنده بابت دیر رسیدن
تسلیت می گم
غم سنگینی است غم از دست دادن مادر
خدا شکیبایی و بردباری بهت بده
و روان زیبا و پاک مادرت رو هم در بهشت خودش پاداش بده
روانش شاد و خدایش بیامرزاد
من این جور مواقع نمی تونم حرف جالبی بزنم ... فقط از زبان اخوان می گم که در سوگ فروغ نوشت ،؛
و من با این شبیخونهای بیرحمانه ای که دارد مرگ ، بدم می آید از این زندگی دیگر !
زندگی ادامه دارد.
همون همیشه ماندگار مهربان
حواسش بهت هست
و هر شب وقتی خوابی آروم میاد و رو گونه های اشکی تو می بوسه
باور کن با چشمهایی اشکبار دارم اینها رو برات مینویسم ...
یکی از پستهای اخیرت رو در باره مادر چقدر زیبا نوشته بودی . . همون موقع که خوندمش حس کردم دارید از هم برای همیشه جدا میشین ... دلم شور زد و به روی خودم نیاوردم .
الان با دستهایی که از شدت ناراحتی میلرزند اینها رو برات مینویسم و میدونم که روزهایی سخت در پیش خواهی داشت .....دلم میخواد یه فایل صوتی برات بذارم و میدونم این کار ناچیزیه ... همیشه برام مهم بودی و هستی ... به خاطر شخصیت خوب و نافذت و صداقت و سلامت و عزت نفسی که داری ... دلم پیش توست ...
از صمـیم قلب تسلیت می گم ...
بسیار دیر رسیدم، روحش شاد و زندگی شما هم شادمانه باد. خوشا به آن خانه ای با مادری که چنین فرزندی را پرورش داده است.
سلام ویس
دیر رسیدم..نبودم..ببخش
وقتی خبر شدم در سفر،از پرنیان خواستم که به عوض من تسلیتی،چیزی..
اما
این حرفا برای تو
مادر نمیشود!
.
.
ببخش به خدا
همه رو
همه رو
.
همین..
خوب میدانم و می فهمم!!!
وقتی که او رفت
گفتند :رفتنش را بپذیر
و من بودنش را باور کردم
دوست گرامی سلام
تسلیت عرض میکنم .
این خبر ناگوار رو در وبلاگ پاییز طلایی خوندم ...
غم اخرتون باشه مهربان
در میان ماتم و غمها گذاشت
انکه بود اورا پناه و تکیه گاه
در دلش اما محبت جا گذاشت
مادرش رامین او بود از قدیم
رفت او را بی ادر و بابا گذاشت
بین ما وبلاگیان هم آن عزا
مهربانی زاببین مانا گذاشت
خدا صبرتان دهد ...
تسلیت من رو برای مرگ جسم مادر گرامی تان بپذیرید
روحشان شاد باشد و در کنار شما
تسلیت میگم،خدا رحمتشون کنه
امیدوارم غم آخرتون باشه
مارو در غم خود شریک بدونید
هرچند حرفا همش کلیشه ای و تکراریه ولی گریزی نیست
روحش شاد..شاده شاد!
از خدا براتون صبر آرزو میکنم.
که آفتاب صداقت را
به مهمانی ژل های باغ می آورد
و گیسوان بلندش را
به بادها می داد
و دست های سپیدش را به آب می بخشید
دلم برای کسی تنگ است
که آن دو نرگس جادو را
به عمق آبی دریای واژگون می دوخت
و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی خود را
نثار من میکرد
دلم برای کسی تنگ است
که تا شمال ترین شمال
و در جنوب ترین جنوب
ـ در همه حال
همیشه در همه جا
ـ آه با که بتوان گفت
که بود با من و
ـ پیوسته نیز بی من بود
و کار من ز فراقش فغان و شیون بود
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
کسی.....
ـ دگر کافیست
ویس عزیز
امیدوارم غم و اندوه و تسلیت مرا
پذیرا باشی
روحشان قرین رحمت...
داستان عشقی در 7 پرده
پرده ی اول
بفرمایید ادامه ی مطلب
همیشه بدون پشت همه دلتنگی ها خدایی هست که داشتنش جبران همه نداشته هاست
خدا بهت صبر بده
خیلی متاسفم .
جای مادر مهربونت سبز