لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

کباب برگ

تو کوچه ی ما یه خونه ی بزرگه که ماشینای توشو اگر تخمینی بخوام بگم ،نزدیک یک میلیارد قیمت داره.هیچوقت آمدو رفتی نیست و فقط گاهی مرد خانه ،که خیلی هم چشم چرونه با لکسوسش میاد بیرون.وچون سه چهارتا خونه اونور خونه ماست کاملا در تیررس نگاهه و من در آمد و شدی که دارم انواع باغبان و خدم و حشم را می بینم.اصلا برام مهم نیست بیشتر خنده ام می گیره.اما موقعی لجم می گیره که یک هفته مونده به عاشورا،یه عالم کارگر میان و توی حیاط داربست می زنند و روز عاشورا غذا میده.و شب بیست و سوم ماه رمضان،یعنی امشب.هیچوقت ندیدم هیچ همسایه ای بره اونجا و غذا بگیره.چند تا ماشین از ما بهترون...می ایستند و بعدش همه دو باره جمع میشه.داشتم حرص می خوردم،ای بابا اینجور آدما برند یک روز سیزده آبان،داروی یک بیمار بی پول را تهیه کنند،یا خرج تحصیل یک دانشجو را بدهند،یا جهیزیه بدهند یا...که بسیار خدا پسندانه تره.چیه غذا به شکم سیر دادن که هنر نیست.اما امشب {الان ساعت یک و نیم نیمه شبه}فکر کردم و به خودم گفتم نباید قضاوت کنم ،از کجا می دانم که او کار درستی می کند یانه؟خدا باید قبول کند.اما باز فکر کردم که اینکار با خط کش دین هم سازگاری ندارد.دوستم گفت این ها ،ردمظالم می کنند.اگر برای مولاست ،بهتر است شیعه اش روش او را در پیش بگیرند.نه اینکه زندگیشان شبیه معاویه باشد و دم از علی بزنند 

 

از علی آموز اخلاص عمل 

 

شیر حق را دان،منزه از دغل 

 

پس دغلبازی برای علی ممنوع. 

 

اگر الان در همین جناب را بزنم و بگویم یک نفر برای صدهزار تومان در حال مرگ است،می گوید از این آدما زیادند. 

 

دوستم گفت بشین برم ببینم چی میدند؟بابا ول کن.گفت نه باید برم و از در زد بیرون،نیم ساعتی طول کشید تا برگشت.گفت در را بستند و پشت در چند تا کارگر شهرداری و چند تا کارگر ساختمانی ایستادند.بوی کباب می اومده و یکی از کارگرها گفته مثل اینکه به جای زرشک پلو،اینجا برنج با کباب برگ می دهند.دوستم هم که دیگه داشته از بغض می ترکیده هی زنگ زده ووقتی در باز نشده هرچی بلد بوده ،گفته و با لب ولوچه ی آویزون برگشته پیش من.از حرصش گفت با من حرف نزن می خوام جوشن کبیر بخونم. 

 

پ.ن۱-:شعر بسیار زیبایی در باره ی علی ،چندین پست قبل گذاشتم که اگر حوصله داری بخونید.خیلی قشنگه  

 

پ.ن۲-:خدا رحمت کند استاد شهریار را:علی ای همای رحمت....

  

پ.ن۳-:علی در چاه فریاد می کشیده،واقعا از دست چه کسانی؟چه غربتی؟چقدر تنهایی 

 

در بخش جهاد در نهج البلاغه به اطرافیان دغلبازش می فرماید:ای نه مردان به ظاهر مرد،زشت بادید و زشتی بهره ی شما باد...

نظرات 19 + ارسال نظر
کوروش چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:20 http://korosh7042.blogsky.com/

با پوزش ویس عزیز
یاد ضرب المثل
دارند خر داغ می کنند افتادم

درود بر تو
در دنیا ریا و تظاهر به بخشش به ضعفا زیاد است
فلان هنرپیشه یا مانکن را کارخانه داران غربی می فرستند در افریقا . برای مثلا دستی کشیدن بر سر بچه هایی که اسلحه کارخانه هایشان یتیم کرده است
در ما هم چیز غریبی نیست
وقتی که نیاز به ابزار است
فرقی نمی کند
گاه پهلوان می کنیم شان گاه بنامشان نظری میدهیم

مهم دستی بر سر یتیم کشیدن است
البته مهم دیگ است

نه اینکه محتویات را چه کسی بخورد
دود به اون بالا برسه
و بگه که فلانی دیگش برپاست کافیه

ریا،برای روح کدورت میاره.در مورد هنرپیشه امریکایی،کاملا موافقم.وقتی نشونش می دهند آدم عقش می گیره.او برای شهرت خودش اومده آفریقا.به قول شما عامل اصلی بدبختی همون بچه،خودشون هستند.

باران چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:22

...!

آذرخش چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام مادر بزرگ عزیز
خوبی؟
سلامتی؟
اوضاع احوال خوبه؟همیشه خوب و خوش باشی
متاسفانه از اینجور مسائل خیلی زیاده. اسلام هم شده ابزار دست عده ای. شده برای چشم همچشمی و به رخ کشیدن پول و سرمایه و مکنت. حق با شماست. اما اگه بجای اینکارا هزینه درمان یه نفرو تقبل می کردن یا غذا به یه سری آدم نیازمند می دادن دیگه کسی نمی فهمید که "بیا ببین حاج آقا فلانی چقدر مومنه...."
ای روزگار....
و اما...
وبم تعطیل نیست. مدتی حسابی سرم شلوغ شده. همه کارهای عقب افتاده و دقیقه نودی. اما بزودی. یکم سرم خلوت بشه چشم
باشه از این به بعد سعی می کنم غلط املایی نداشته باشم
آخ جون آب نبات چوبی. یه سریالی بود قدیما به اسم "کوجک" یه مرد کچله (تلی ساوالاس) کارآگاه بود و همیشه آب نبات چوبی توی دستش بود. منم بچه بودم و عاشق این فیلم و آب نبات چوبی. از اونها که سرشون مث توپ میمونه
می دونستم روانشناسی در کار نیست. منظورم اون روانشناسی بود که بخواد اون حرفو بزنه. اتفاقا من از کتابهای روانشناسی خوشم میاد. باعث میشه آدم اطرافیانشو بهتر بشناسه. یه استادی داشتیم خانمش روانشناس بود. بیچاره شوهره مشکل داشت همیشه(بحدی که از دانشگاه بیرونش کردن) بچه ها می گفتن خانمش روی شوهره تحقیق می کنه

خیلی درهم برهم حرف زدن ببخشید
عجله دارم
روز خوبی داشته باشی و خوش بگذره بهت اساسی


سلام.باشه منتظر آپت می مونم.آبنبات هم زیاد نخور دندونات خراب میشه.در مورد استادتونم ،بچه ها درست می گفتند.

خوش بگذره.مواظب خودت باش

قندک چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:58

سلام و درود.خداوند به هرکسی لیاقت خدمت نمیده

دقیقا درسته.اگر کسی حتی نام خدا را میبره باید بدونه توفیقش را دادند.یکی از بستگان که زندگی خیلی معمولی داشت و بزرگان فامیل می گفتند نمی دانیم به چی معتقده،وقتی مرد ،فهمیدند که چقدر به یتیم ها کمک می کرده.وحتی به خانواده ی خودش نگفته بوده.این یعنی همان توفیق خدمت

کرانه چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:18 http://www.bikaraanemehr.blogsky.com

این ویس ما کجاست
اومدم
به یادت بودم
می گم ها تو کوک کار مردم نرو بزار دستمونو بزاریم رو سرمون که کلاهمونو باد نبره

از سفر برگشتی؟یا از همونجا پیغام های بهداشتی میدیباباجان من تو کوک مردم نیستم.جلوی چشمم اتفاق میفته

آفتاب پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:17 http://aftab54.blogfa.com/

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

ویس عزیزم سلام .. امیدوارم خوب خوب باشی نازنین
چند بار اومدم نظر بذارم اما پاک کردم .. فقط می تونم بگم ان شاالله خدا قبول کنه ..از این زاویه ببینیم .

سلام.خدا می دونه که ما ها چکاره ایم.درست می گی .


مکن کاری که بر پا سنگت آیو

جهان با این فراخی،تنگت آیو

چو فردا نامه خوانان ،نامه خوانند

تو را از نامه خواندن،شرمت آیو


بابا طاهر

پرنیان پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:33 http://fathebagh.blogsky.com

سلام عزیزم
بعضی ها مهمونی هاشون رو می ذارن برای روزهائی که مناسبت مذهبی داره !!! خودت که می دونی دلیلش رو ، نیازی به توضیح نیست .
ولی خدائیش خیلی کیف میده وقتی درخونه ی آدم رو می زنند و با غذای نذری آدم رو یهو سورپرایز می کنند.
گذشته از شوخی ای کاش به جای این بریز و بپاشها و سیر کردن آدمهای سیر ، این کمک ها می رسید که به کسانی که واقعا نیازمند هستند.
راستی خوووووووووووووبی تو ؟

غذاهای نذری همش زرشک پلوست،تکراریه.

تمام دیشب بیدار بودم ذهنم رفته بود پیش مامان.کنارش دراز کشیده بودم،تو قبر.از صبح فقط نشستم و دیدم سوپاپ مغزم داره منفجر میشه.رفتم توی گرما دوساعتی راه رفتم.هوا خیلی گرم بود.برگشتم.خیلی خوبم. نشستم توی اتاقم صدای باران و بوی نمش را می شنوم و حس می کنم.داره کم کم میاد.پاییز زیبا را می گم.که من و تو خیلی دوست داریم.و زیر بارون اونقدر راه می ریم که خیس بشیم.شاید همین الان بنویسم.همه چی حاضره:نیمه شب،باران،سکوت،بوی باران،تلق تلق کولر،

می بوسمت و دلم تنگ شده.پیامتو دیر گرفتم فکر کردم شاید خواب باشی.جواب ندادم. خوابای خوب ببینی.عزیز دلم.

ثریا پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:12 http://serina.blogsky.com

سلام...
بالاخره آپ کردم بیا و نظرتو بگو..
ممنون

سلام.من هی میام نظر میدم.ولی تو حتی نمی خونی که نظر بدیولی خوب دوستیم دیگه میام.

فرخ پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:54 http://chakhan-2.blogsky.com

سلام ویس عزیز دلم خون شد دوباره باز غربت علی و هنرپیشه هایی که دارند نقش محبان اون مرد رو بازی میکنند.
الله اعلم شاید این کار درسته و ما نمیدونیم ... شاید الکی نیست که یارو لکسوس سواره و خونه ی میلیاردی داره .. لابد حکمتی هست که ما نداریم . ما رو گذاشتند تا شاید حسادت کنیم ... نمیدونم تو فردای قیامت ما رو کجا نگه میدارند؟ تو صف بهشتیها یا تو صف جهنمیها؟ خدا رو شکر به جایی رسیدم که بنز و پرادو و لکسوس نمیخوام ... فقط ذره ای آرامش و کنجی دنج میخوام .
اون هم که گیر نمیاد و نمیذارن ... علی یارت

سلام.فکر کنم ما توراه کمال باشیم.درضمن ما حسودی نمی کنیم خنده مون می گیره از ادا.

شایدم به قول شما ما پرتیم از جریان.اینا هم کیف این دنیا را می کنند هم اون دنیا را دارندما ها فقط بلدیم سرمونو بکنیم تو کتاب.تازه دست آوردش برامون رنج و غمه.ولی خودمونیم ،دنیای خودمونو با اینا حتی ثانیه ای عوض نمی کنیم.اونا هم با ما عوض نمی کنند.موسی به دین خود،عیسی به دین خود.

بابا شما که گوشه ی دنج،ییلاق و اینا..دارید که...

ثریا جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 http://serina.blogsky.com

سلااام...
همه اینا که گفتی درست ولی آخه تو از کجا میدونی بنده خدا شاید کار خیر زیاد انجام میده به تو نمیگه ریا نشه...
شایدم حضرت علی (ع) از دست قضاوتای بی اطلاع و...مردمم با چاه حرف میزده...
البته ببخشید اینقدر رک گفتم..
راستی شرمنده دفعه قبلی حواسم نبود نظر بدم...

سلام.اصلا از رک حرف زدن ناراحت نمیشم.اتفاقا خوشحال هم می شم.ببین در مورد این مورد خاص،تمام اهل محل می دونند.نمی خواستم بگم ولی ایشون با نزولخواری زندگی می کنه.خودم از قضاوت در مورد مردم بسیار پرهیز می کنم.و اصولا سرم به کار خودمه.هزارتا ایراد فنی دارم.خودمو نمی تونم درست کنم چه برسه به مردم.

علی از جهل اطرافیانش سر در چاه می کرد.از ریا،از افراط که خوارج از آن زاده شدند و...بگذریم.ممنون که نظر دادی بازم بیا.

ستوده جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:14 http://saba055.blogsky.com/

سلام ویس عزیزم .
ببخش که دیر اومدم .
خیلی متاسف شدم وقتی این متن را خوندم .
این ادم ها سر خودشون را شیره میمالند سر خدا را که نمیتونند کلاه بزارند بذار هر چی میخوان کباب برگ بخورند به جایش یک روزی چیز دیگه ای میخورند

سلام.خیلی مشغول پسرت بودی.و طبیعیه.خوشحالم که اون فسقلی حالش خوبه.وممنون که اومدی.

حساب همه بالاخره با خدا ست.

ستوده جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:16 http://saba055.blogsky.com/

همیشه ششعر استاد شهریار را دوست داشتم هر بار میخونمش بیشتر به عمقش پی میبرم .
البته همیشه بر روی لبانم هست وزمزمه اش میکنم تا یادم نره مولایم کی بود هر چند هیچ کس علی راآن گونه که بود نمیشناسد

واقعا این شعر در ادبیات ایران ماندنی شد.خدایش بیامرزاد.

ستوده جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:18 http://saba055.blogsky.com/

حالا کار خوبی کرد دوستت که رفت وکنجکاویش را نشوند ولی خب ...
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است .این ادم ها دو رو وریاکارند البته نه همشون

واقعا همشون اینطوری نیستند.خیلی از آدمای مذهبی بسیار پولدار هم هستند که هم خودشون از نعمت خدا بهره می برند و هم به دیگران بهره می رسونند.

مهسا جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:15 http://deleasemooni.blogsky.com

متاسفانه این جور آدما الان خیلی زیاد شدن که فقط واسه تظاهر و خودنمایی کار خیر میکنن
منم آپم بیا نظراتم بگو

حالا من توی این دو سه روز به این فکر افتادم که اگر برای تظاهر کار خیر بکنند بهتر از کار شر است.تو چی فکر می کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟همین الان میام

مریم جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:56 http://www.2377.blogfa.com

بر روی ماه نگاه خدا خنده می زند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا

ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید، او که به لطف و صفای خویش
گویی که خاک طینت ما را ز غم سرشت

طوفان طعنه خنده ما را زلب نشست
کوهیم و در میانه دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست
زین رو به موج حادثه تنها نشسته ایم

ماییم، ما که طعنه زاهد شنیده ایم
ماییم، ما که جامه تقوا دریده ایم
زیرا درون جامه به جز پیکر فریب
زین راهیان راه حقیقت ندیده ایم

آن آتشی که در دل ما شعله می کشد
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر به ما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکاره رسوا نداده بود

بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام ما
((هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما))

فروغ فرخزاد .

فروغ،فروغ..کی بودی تو که آنچه اکنون ما فکر می کنیم،تو سروده ای!!

فدای چاک پیراهن ماهرویان باد

هزار جامه ی تقوا و خرقه ی پرهیز

و یا

طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی

صدق پیش آر،که اخلاص به پیشانی نیست

راستی چرا آپ نمی کنی؟چقدر بیام نباشی؟

فرید شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:13 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام
کاش گاهی که با سرعت، سواره و پیاده از کنار رهگذران کوچه های خیلی دور می گذشتیم.... قدری آهسته تر، نگاه مان را بر چشمانشان می دوختیم...
آنگاه حتمن می فهمیدیم که "به کجا چنین شتابان؟!"
کلام تان صادقانه بود.... ما آدم ها برای هر کاری که انجام می دهیم توجیهی داریم... درست یا غلطش بماند.... اما اینجایی که هستیم... به خاطر نگاهی ست که داریم....
گر در طلب لقمه نانی، نانی
گر در طلب گوهر کانی کانی
این نکته رمز اگر بدانی، دانی
هر چیز که اندر پی آنی، آنی
(مولانا)
... یاحق

سلام دوست خوبم.

هر چیز که اندر پی آنی،آنی//من حتی دیده ام که آدم ها بعد از مدتی شبیه افکارشون میشوند.باور کنید من دقت کردم.آدمایی که هی جمع می کنند اگر دقیق نگاه کنیم شبیه مورچه اند.آدمایی که با پولشون مردم را اذیت می کنند و مثلا نزولخوارند،شبیه شغال می شوند...حرف من هیچ پایه علمی ندارد.فقط احساسی است.و همیشه هم یاد همین رباعی می افتم.

ممنون

ثنائی فر سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 http://www.sanae.blogfa.com

تازه نبود تکراری بود
این روزها هر کس به شیوه خودش دین داری می کند هر کی هر چی دوست داره و جالب اینجاست که روش خود رو بهترین می دونن

انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

موضوعیه که همیشه جلوی چشم منه.وبه قول شما تکراریه.

فلسفه ی جمله آخری چیه؟حتما برام توضیح بده چون روی در و دیوار هم می بینم.

ثنائی فر یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 http://www.sanae.blogfa.com

از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم

داد و بیداد که در محفل ما رندی نیست
که برش شکوه برآرم، داد زبیداد کشم

شادیم داد، غمم داد و جفا داد و وفا
با صفا منت آن را که به من داد کشم

عاشقم، عاشق روی تو، نه چیز دگری
بار هجران و وصالت به دل شاد کشم

در غمت ای گل وحشی من ای خسرو من
جور مجنون ببرم تیشه فرهاد کشم

مردم از زندگی بی تو که با من هستی
طرفه سری است که باید بر استاد کشم

سال‌ها می‌گذرد، حادثه‌ها می‌آید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

امام خمینی (س)

حالا هر جور دوست داری خودت تفسیرش کن/ سیاسی/ عرفانی و ...

ممنون که توضیح دادی.غزل را خوندم و...نمیدونم.باشه در هر صورت ممنون.

ثنائی فر دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:59

بهش فکر کن و بعد بگو چه شدی؟
البته اگه دوست داشتی
یا حق

سلام بهش فکر کردم و جوابم دارم اما می ترسم بنویسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد