لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

اخبار

اخبار ،اخبار به کی باید بگم که حالم از اخبار به هم می خوره.ای بابا بنده تاریک الذهنم.شما منور الفکر ها حداقل صدای اخبار را کم کنید.از این کانال به اون کانال،ساعت ۸ حالا ۹ حالا نه و نیم بعدش ساعت ده.بعد..مغزم داره می ترکه.اومدم تو اتاقم در را بستم بازم صداش میومد.بله معمرالقذافی سقوط کردو مردم طرابلس را گرفتند.آنجلینا جولی رفت به سومالی،آخی طفلک چقدر انسان دوست!!به من چه.سازم را که برداشتم بزنم.بیچاره اونم حالش به هم خورد.گذاشتمش کنار.بخش موزیکم را باز کردم وصلش کردم به باند .بعد بلندش کردم.خیلی بلند.نشستم نگاه کردم ببینم در اتاق برای اعتراض کی باز میشه.دلم برای جرو بحث لک زده بود.مثل یک بچه ی تخس نشستم و به در خیره شدم.موهای تنم از صدای موزیک بلند ،سیخ شده بود.ولی هیچکس نیومد.می خواستم کم نیارم.حدود نیم ساعت گذشت،رفتم روی برنامه دکتر نصرت بلند بلند انگلیسی گوش کردم.بد جوری سکوت بود.مشکوک شدم .چرا کسی اعتراض نکرد.یواش در را باز کردم رفتم توی هال دیدم جلوی تلویزیون خواب تشریف دارند.البته فکر کنم تمارض بود.تلویزیون را خاموش کردم.گفت بذار ببینم قذافی را گرفتند؟گفتم شما که خواب بودید.تازه چه فرقی داره؟گفت فرق داره بچه جان.گرفتن او در سیاست منطقه تاثیر می گذاره.گفتم حالا بادی گاردهایش که بیشتر زن بودند چی میشن؟اینم شد تعطیلات آخر هفته.باور کنید ازالان به دو سه روز تعطیلی آخر هفته ی دیگه فکر می کنم.باید یک خرابکاری در سیستم اطلاع رسانی بکنم.از تلویزیون همیشه بدم می اومده. 

 

پ.ن۱-:چرا خونه در روز های تعطیل،خاستگاه امیال پدران و شوهران و برادران می شود؟ 

 

پ.ن۲-:چرا پیرمردها در پارک ها با هم می نشینند وظهر ها برای ناهار می رن خونه؟کی پیرزن ها بی دغدغه بیان بیرون ووقتی می رن خونه غذاشون حاضر باشه! چرا باز نشستگی فقط برای آقایون است؟

 

پ.ن۳-:چرا تو خونه همه باید چیزی را که پدر گوش می کنه،گوش کنند.برای همینه که به تعداد اهل خونه و در هر اتاقی یک تلویزیون هست. 

 

پ.ن۴-:من اصلا ضد مرد نیستم.خود مردا عمدا کاری می کنند لج همه در بیاد.من با جهان یک جنسی مخالفم.با برتری مرد بر زن،و برتری زن بر مرد مخالفم.من با برتری اندیشه موافقم.  

 

ساعت یک و پنجاه و سه دقیقه نیمه شب./وبلاگ من ساعت نمی زنه ومن تلفن ۱۱۹ هستم.ساعت یک و پنجاه و چار دقیقه.این قافله عمر عجب می گذرد.البته گوینده ۱۱۹ نمی گه:این قافله عمر....فکر کن اگر می گفت چی میشد

 

نظرات 27 + ارسال نظر
لاله شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:22 http://nocomment.blogsky.com

اخ که حرف دلم و زدی! مرد زن میگیره که مستقر بشه یه قولی و زن شوهر میکنه که باعث استقرار یکی دیگه بشه!

من روان شناس نیستم ولی فکر می کنم مردان همیشه به آغوش گرم یک زن نیاز دارند که می تواند،مادرشان،یاهمسرشان ویا دخترشان باشد.

پرنیان شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:49

پس دنبال دعوا بودی؟ !
ای بابا بذار اخبارشون رو ببینند ! اگه اخبار نبود که وامصیبتا بود که ! ... آره دقیقا مثل همین آیکونه !‌

برای همین چیزهاست که خانم ها روزهای شنبه انگار در بهشت به روشون باز می شه دیگه !

شوخی کردم ... امیدوارم همه اینقدر کار برای انجام دادن داشته باشن و اونقدر غرق باشن توی کارهاشون که فرصتی برای حوصله ی همدیگه رو سر بردن نداشته باشن .

کلا این پست و این کامنت یه خورده جنسیتی شد.

اصلا هم شوخی نکردی،خیلی هم درست گفتی.تو فیلما دیدی،آقاهه ویکند ماشین شاسی بلندش را میاره،کلی خوراکی و وسایل لوکس میذارند و می روند ماهی گیری برای دو روز.وچادر می زنند.وبعد که بر می گردند بچه ها دوش می گیرند و اقاهه میگه عزیزم کافی می خوری؟تازه دوروزم بیرون خوش بودند.

واقعا جنسیتی نیست.من دیدم آقایون هم حوصله شون سر میره و نمی دونند چکار کنند.البته من با این شکلش در گیر نیستم.ولی دیدم.همه مستاصل شدند.

ما نباید انتظار داشته باشیم مردا سوپر من باشند.ولی حداقل رعایت یکدیگر را بکنیم.

مردها در ایران خیلی زحمت می کشند و خوشی هم ندارند.خانوما ناراحت نشند.نگاه انسانی به یکدیگر داشته باشیم.وقتی از هم حوصله مان سر می ره دلیل تنفر نیست حالا شوهر یا پدر و یا هر کسی...

آذرخش شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام مادر بزرگ جان
خوبی؟
خوشی؟
بازم ساعت ۲ نصف شب؟
از دست تو
واقعا که این اخبار اعصاب خورد کنه. با حرف زدنشون با اون لحن خاص
دفعه قبل واست زیاد نوشتم اما کم جواب دادی
امروز زیاد نمی نویسم.مث دخترا قهر کردم مثلا
گیر دادی به "قافله عمر..." چرا به نصیحت مصرع بعدی عمل نمی کنی؟
روزهای خوبی داشته باشی
خوش بگذره

فقط دخترا قهر نمی کنند.بابای من اگر برنج دون براش درست نکنی قهر می کنه.

بعدشم،نوشته من برات بدآموزی داره.شما سر شب بخواب.

بعدشم،لطفا طولانی بنویس.نوشته هاتو دوست دارم.

بعدشم،مادربزرگی گفتند،نوه ای گفتند

بعدشم،بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.

بعدشم،کدوم دم را دریابم،باباجان.دل خوش سیری چند.

بعدشم،خوب و خوش باشی.نوه ی گلم

قندک شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:36

سلام. به گمونم اون شب از اون شبا بوده خداگواهه. وگرنه شما اینطوری نبودی.

یادش بخیر توی اشکها و لبخندها نت ها چه قشنگ باهم هماهنگ می شدند:
دو ودشب نخوابیدم....ر روی ماهت دیدم می میخواد بیاد بارون فا.....
بیچاره ساز...
با اندیشه برتر دیگه چرا مخالفی؟ ای بابا دق دلی تونو سر این یکی در نیارین دیگه

آخه نوه ی گلم،اولا من با تنها چیزی که موافقم اندیشه است.دوباره لطفا بخوانید.

دوما،تا حالا جوش نیاوردید؟

سوماخط سوم نوشته شما را را نتونستم بخونم

چهارماتا حالا شده باشی ولی هیچکس نبینه شما را

پنجما خداحافظ

ششما تازگی ها به ساعت گویا علاقه مند شدم.چیه مگه؟عشقه دیگه

قندک شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:40

دیگر اینکه خیالتون تخت. اگر همه چیز مطابق میل ما پیش می رفت بازهم کسل کننده می شد.این از طبیعت سرکش انسان نشات می گیره گمونم.گفتم گمونم یعنی صرف محض نیست خداگواهه به من ایراد نگیرید تروخدا. اصلا به من چه !ساعت؟ فلان و بهمان دقیقه. ساعت ....

ای بابا شما چرا ناراحت شدید؟نوه ی گلم.توی خونه ی من این اتفاق ها افتاده.مانیفستی برای بقیه نیست.حساب کن از خواب که بیدار شی یک نفر مثلا بابات هی جلوت رژه بره.دریغ از یک کلمه حرف.خوب منم آدمم کلافه شدم.سکوت،خبر ..سکوت خبر

مریم شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 http://www.2377.blogfa.com

من باید توی روز یکی از اخبار ها را گوش کنم حتما ! وگرنه یک چیزی کمه !
با پ.ن هات کلا موافقم !

تا دو سه ماه پیش گاهی گوش می کردم.اما الان متنفرم.همه سرزنشم می کنند.ای بابا گوش کن.باید آدم بدونه چه خبره.فعلا ضد اخبارم.تا بعد

کافه کاغذی شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:49 http://kafekaghazi.iranblog.com/

سلام دوست عزیزم...

حالت خوبه؟

دماغت چاقه؟

سرحالی؟

من...؟شکرخدا خوبم!

خبری ازم نیست؟ خب نامزد کردم و ....آره دیگه سرم شلوغه!!!

خیلی دلم برات تنگ شده..

بای بای

سلااااااااااااااام.به به خیلی خیلی خوشحال شدم.به نامزدتون هم تبریک بگویید.همیشه کنار هم شاد باشید و همیشه با کار هم کار داشته باشید.یعنی نگذارید برای هم تکراری شویدآیکون گل ندارم.یه عالمه گل برای هر دو تون.

ثریا شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:42 http://serina.blogsky.com

سلااام...
آره واقعا خیلی باحال گفتی خوشم اووومد..
تازه نتیجه اخلاقی دیگه ام داره که تو اخبار بهش اشاره نکردن:
بیچاره دانشجویای لیبی
از سال دیگه باید 2 واحد انقلاب-1 واحد وصایای قذافی بگذرونن
تازه 8 سالم باید با 1 کشور همسایه بجنگن

انقلاب فرهنگی یادت رفت.

و بعد از همه ی این چیزا ببینند که همه اشتباه بوده.

کوروش شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:49 http://korosh7042.blogsky.com/

فکر می کنم
فردا طرف باید سین جین میداد

درود بر ویس عزیز
چه کسی است که با برابری مورد نظرت مخالف باشد
حتی مردان خودکامه نیز در شعار چنین می گویند
مهم ملکه شدن این در رفتار و کردار است

البته من هم اخبار را فشرده پیگیرم
ولی هرگز در دام اختاپوس رسانه ها نمی افتم
این را می اورند و ان را می برند
و جانهایی که مثل سرباز شطرنج فدای وزیر و شاه و ..می شوند


سلام دوست خوبم.تازه جان هایی که فدا میشن هیچی.۲۰ سال دیگه نسل بعد بهشون میگه چرا انقلاب کردید؟به نظرت اونموقع چه حالی به کسانی که بهترین فرزندانشان کشته شدند.دست میده.،مخصوصا اگر ببینند که درست می گویند.

فرفری...! شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:40 http://reminders.blogsky.com/

گل گفتی آی گل گفتی!
من این همه علاقه عجیب مردها به اخبار را نمیفهمم!
من این همه حق خوشبختی مردها را نمی فهمم!

فکر کنم برای دور ماندن از غرولند خانم هایشان یا به فوتبال و یا به اخبار پناه می برند.

آذرخش یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام مادربزرگ جان
خوبی؟
اوضاع احوال خوبه؟
دیشب زود خوابیدی یا بازم پاسی از شب گذشته؟
منم یه زمانی اینجوری بودم تازه صبح که می شد می خوابیدم
میگن آدما دوو دسته هستن. عده ای که روز خوابن و عده ای شب خواب. منم از اونام که دوست دارم شبها بیدار بشینم و مشغول فیلم و کتاب و اینترنت...بشم.روزها که همه بیدارن و سر و صدا هست خواب باشم راحت تره. اما خوب دیگه، سند و سال که بالا بره مجبوری شب زود بخوابی تا صبح پاشی بری سرکار و با کد یمین و عرق جبین یه لقمه نون حلال در بیاری
نوشته ات بدآموزی داره؟چه خوب. اتفاقا صبح تا شب می گردم تا یه نوشته بدآموزی دار بخونم.بپا وبلاگتو ف ی ل تر نکنن.
اتفاقا در این مورد با پدر گرامی شما کاملا تفاهم دارم. البته من بخاطر نبودن برنج قهر می کنم. چه دون باشه چه شفته چه شور چه بی نمک. مصرف سرانه برنجم بالاس
بابای من زیاد اهل اخبار نیست. در عوض فوتبالیه شدید. یکی از دلایلی که زیاد از فوتبال خوشم نمیاد همینه. احتمالا شما هم از اخبار خوشت نمیاد دلیلش همینه. در مورد خواب هم برای ما زیاد این اتفاق افتاده.
راستش من که هر جا دیدم و شنیدم و می شناسم زن سالاری تو خونه هاشون حاکم بوده. البته خانم ها خیلی زرنگ تر از این حرفا هستن.جوری وانمود می کنن که مرد سالاریه و دل آقاهه خوش باشه اما...
خیلی هم که بخوان حکومت دیکتاتوری نداشته باشن میشه "مردم سالاری دینی" یعنی از آقاهه نظر خواهی می کنن و بهش اهمیت می دن اما آخرش حرف، حرف خودشونه و مرده باید همون حرف رو بزنه که خانومه دوست داره.
تازه آخر سر هم وبلاگ و سایت میسازن و شبکه تلویزیونی و اجتماعی درست می کنن و میتینگ راه می اندازن و کمپین تشکیل میدن و کتاب می نویسن و لغت (دوست دارم بنویسم لغط) اختراع می کنن(فمنیست)و....که وا مصیبتا از دست مردها...(شوخی کردما. نکنه از نوه ای خلعم کنی)
خلاصه ایجوریاس
ما بریم دیگه
خیلی حرف زدم
شرمنده اخلاق ورزشیت
الانم ساعت ده و نیم صبحه و حتما خوابی
خوب بخوابی

سلام.خدایا ممنون که به من نوهی به این خوبی گلی دادی.

شب ها همیشه دوست دارم تا دو و سه بیدار باشم.احساس می کنم زمان مال خودم میشه.هیچکس صدام نمی کنه.سکوت و تنهایی دلنشین و خوندن و خوندن.

بابا جان اینطور که برنج و چلوکباب می خوری حتما الان باید تو گروه سنگین وزن ها باشی

منم از فوتبال خوشم نمیاد فقط وقتی تیم ملی با کشوری دیگه بازی می کنه نگاه می کنم.ولی عاشق بسکتبال هستم.و طرفدار مایکل جوردن هستم.بازیشو ساعت ۹صبح جمعه دو سه سالی نشون می داد.ولی الان فقط بسکتبال نوین را نشون میده.البته مایکل باز نشسته شده ولی خیلی تکنیک داشت.

برای مرد سالاری یه جوک میگم خیلی بی مزه ست ولی...مرده به دوستش میگه من همیشه حرف آخر را تو خونه می زنم .دوستش میگه خوش به حالت .چی می گی .مرده میگه:همیشه می گم چشم عزیزم.باشه عزیزم.

من ضد سالار بازیم چه زن چه مرد.

دلم می خواد یعنی چی؟باید درست بنویسی.

ای بابا من ساعت ده و نیم صبح بیدارم و سر کارم هستم.

تمام روزان و شبانت به خوشی بگذرد.نوه ی گلم

قندک یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:41

با سلامی دوباره .ایام خنک و بارانی تان بخیر . خب راستش من فکر کردم شاید شما فیلم اشک ها و لبخندهارا دیده باشید. در آن فیلم بسیار قدیمی اما بسیارزیبا نت های موسیقی را به شعر در آورده بودند. من کمی از نت هایی را که بلد بودم براتون نوشتم دو دوشب نخوابیدم.... فیلم موزیکاله. پیشنهاد می کنم حتما ببینید.
دویوما ما که نوه شما می باشیم به خودمان می گوییم ایشان همینطوری اگر درکل منزل راه بروند و اخبار گوش بدهند و با ما کلامی هم تکلم نکنند باز هم همینکه سایه شان بر سرماست خیلی خوب است. . اینطوری اصلا خوب نیست اما همین که حضوردارد خودش یک نعمت بزرگ است.

هوا که ابری میشه من هوایی میشم.فکر بد نکنید یعنی دوست دارم زیر آسمون خدا باشم.وهی شعر حمید مصدق را بخونم:ابر خاکستری بی باران پوشانده آسمان را یکسر،ابر خاکستری بی باران دلگیر است و سکوت تو پس پرده ی تلخ کدورت ،افسوس،سخت دلگیر تراست/البته احساس مصدقه و من فقط دوستدار شعرش.

بله حضورشان خیلی نعمت هست.ولی گاهی آدم حتی از دست خدا هم حوصلش سر میره چه برسه به بنده خدا

اون فیلم را هم ندیدم.چشم اگر پیدا کردم می بینم.


راستی حال مادر گرامی و عزیزتان چطوره؟امید که خوب خوب باشند.

آفتاب یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:20 http://aftab54.blogfa.com/

آخ گفتی !
..
.

سلام ویس نازنینم ..نمی دونستم گاردهای ایشون زن بودند !
می خواستم از اینجا تا

.




.



.




.









.



.




اینجا بنویسم برات اما گفتم بماند ...
الان آقایون دیگه هیچی .. ولش کن

سلام آفتاب عزیزم.آره بابا ولش کن .برای همین زن در این جامعه داره رشد می کنه.چون توی دلش دوره ی کمالش را می گذرونهوهزار پیچک سبز در دلش سبز می شود.

فرخ یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:37 http://chakhan-2.blogsky.com

سلام . . . جان کلام تنفر شما از تلویزیون بود . من هم متنفرم !
در برابر معصومیت رادیو ، تی وی وقیح و زیاده خواه است !؟
چشم و گوش و حواست را به کار میگیرد و چیزی هم نمیدهد ... رادیو دل انگیز و بی ریاست ... برای همین رادیوهای لامپی قدیمی را میپرستم . یادگارانی از روزگاری که انسان رسانه ی محبوبی داشت و توسط آن استثمار نمیشد . علاقه ی مردها به اخبار و علاقه خانومها به سریالهای فارسی وان از دردسرهای امروز ماست .
با این همه عصبانی ات را دوستتر میدارم

سلام.از سریال های فارسی وان بیزارم.واقعا حالم بد میشه.یه مشت آدم ملنگ که دور خودشون می چرخند.

من هم از رادیو بیشتر خوشم میاد.ولی این روزا حرف جالبی هم از رادیو نمی شنوم.

اما قصه ی ظهر جمعه را خوب یادمه که چقدر دوست داشتم.

ستوده یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:33 http://saba055.blogsky.com/

سلام ویس عزیزم.
از مطالبت خوشم میاد چون همیشه حرف دل من را میزنی .
میدونی همیشه ما زنها باید کار کنیم هیچ وقت بازنشستگی نداریم مگر اینکه بمیریم از این حرصم میگیره منم گاهی اوقات از این لجبازی ها میکنم خیلی کیف میده دلم خنک میشه

سلام ستوده جان.

هیچکس نمی خواد باور کنه که ما خسته ایم.حتی از .......

ستوده یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:34 http://saba055.blogsky.com/

ویس عزیز قالب وبت را عوض کن تا ساعتش درست بشه .
منم از اخبار ایران خوشم نمیاد همش دروغه اما از زیادی بی بی سی هم بدم میاد .

باشه حتما عوض می کنم.

من از همشون بیزارم.

ثریا یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:10 http://serina.blogsky.com

سلاااام...
من آپم...
دوباره آپ کردی خبر بده بیام نظر بدم..

سلاااااااااااااااااااااااام.الان میام.

آذرخش دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام مادر بزرگ عزیز
خوبی؟
خوشی سلامتی؟

خوبی و گلی از خودته مادربزرگ.خوب بودی که نوه ات هم خوب شده
منم دقیقا بخاطر همین از شبها خوشم میاد.
کباب و برنج و سرخ کردنی و چیپس و پفک و شیرینی و شکلات و نوشابه و بستنی براه باشه اشکال نداره تو گروه سنگین ها باشی.فوق سنگین هم که باشی اشکال نداره. اتفاقا دیروز رفتم خونه دیدم انگار از برنج خبری نیست. خواستم بنای قهر کردن رو بذارم دیدم که نخیر. برنج حاضر و آماده اس.
دوران راهنمایی رشته بسکتبال می رفتم. یه کفش بسکتبال داشتم بخاطر همین رفتم رشته بسکتبال. فوتبال هم فقط جام جهانی میبینم.ایتالیا و برزیل و آرژانتین بیشتر. زیاد کاری به تیم ملی خودمون ندارم
این فیلمی هم که جناب قندک عزیز، اون یکی نوه گفتن ببین حتما. فیلم قشنگیه. یه فیلم موزیکاله. جالبه که آهنگ هاشم به فارسی خوندن. اون شعری که مد نظرشونه اینه:
دو..... دوشب نخوابیدم
ر.....روی ماهت دیدم
می ....می خوام بیاد بارون
فا......فال می گیرم اکنون
سل....سل خیلی بهتره
لا...لادن دل میبره
سی....سیرم دیگر از تو.....
اینم از اینگیلیسیش
Do , a deer, a female deer
Re , a drop of golden sun
Mi, a name I call myself
Fa , a long long way to run
sol, a needle pulling thread
La, a note to follow sew
ti(si), I drink with jam and bread
That will bring us back to do

ده و نیم میای سرکار؟خوشبحالت
روزا و شبهای خوبی داشته باشی و خوش بگذره


واقعا برنج نباشه قهر می کنی؟عجیبه.

ممنون از پیگیریت .به خاطر شعر میگم.

من کی گفتم ده و نیم میام سر کار.گفتم ده و نیم سر کارم.

بسکتبال علاوه براینکه یک ورزش است،یکنوع شطرنج هم محسوب می شود.علاوه بر آن دریپ کردن یک نوع رقص پا و دست است.خیلی زیباست و دوست دارم.

عید فطر هم که نزدیکه .خیلی شیرینی نخوری ها،نوه ی گلم،خدای نکرده دیابت می گیری .حالا من گفته باشم.

بی یار دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:21 http://mocha-paris.blogfa.com/

سلام دوست
برگشته ام به جهان مجازی با نام و نشان و خانه ای تازه...
آدرس خونه تازه رو برات می ذارم...
به من سر بزن

پیروز باشی

امروز که بارون میومد خیلی حالم خوب بود و الان که اومدم اینجا و کامنتت را دیدم دیگه عیشم کامل شد.خیلی خوشحالم که وب جدید زدی همین الان میام.

قندک سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:49

عرض ارادت و سلام مجدد وتبریک عید.خیلی خیلی از لطف و محبتتون ممنونم ویس عزیز. ایشون هم خوبن گاهی درد اذیتشون می کنه وکارشون به بیمارستان می کشه و میگن باید عمل بشن ولی دکتر قلب اجازه نمیده. مدام همین بساط هستش.سنگ کیسه صفرا که حمله می کنه خیلی اذیت می شن.بازم ممنونم

این روزا سنگ کیسه صفرا احتیاج به عمل نداره.با لیزر می شکنند.البته می دونم هر کاری که باید،کردید.خدا براتون نگهش داره.

من هنوز نمی دونم با دنیایی که مادرم توش نیست ،چکار کنم.؟خیلی ببینیدش.صداشو ضبط کنید.وای خیلی دارم تند می رم.وای ببخشید احساساتی شدم.عذر عذر.

قندک سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:59

آخه این نوه شما چرا باید از گلی مثل شما نراحت باشه؟ امکان نداره. ضمنا جواب لاله خیلی درست و معقوله. خیلی زیاد. آفرین.شعر باران حمید مصدق را هم خیلی می دوستمش.همینطور اشعار استاد شفیعی را. می دونستین که خیلی خوش سلیقه و خوش ذوق هستین؟

من خوش سلیقه ها را دوست دارم.خودم را نه،خوشحالم از دستم ناراحت نشدید.نوه ی گلم.

ثنائی فر سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 http://www.sanae.blogfa.com

چه دل پر داشتی و داری
کاری نمی شود کرد جز تلاش برای تغییر

چه تغییری؟تغییر سیاست و حکومت؟تغییر زندگی شخصی ام؟

واقعا جوابمو بده.برام مهمه

ممنون از اینکه به من سر زدی.

کوروش سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 20:44 http://korosh7042.blogsky.com/

http://korosh7042.persianblog.ir/

http://korosh7042.blogfa.com/

http://korosh7042.loxblog.com/

http://arshive.blogsky.com/


و........................


سلام ویس عزیز و مهربان

شرمنده به خاطر آزاری که عزیزانم بخاطر شرایط پیش آمد متحمل می شوند.
البته این روزها بخاطر شرایط خاص تنها وبلاگ حقیر نیست که برای کل سایتها و و بلاگهای مسدود پیش آمده که گویا قرار دارند اسلامیش کنند و آب توبه بر سر نت بریزند و ما را به داشتن نت ملی!!! مفتخر کنند

همیشه به خاطر محبت هایت ستایش شده ام بوده ای
ولی این مرحله در عالم وبلاگ نویسی را به فال نیک می گیرم
و یاران غار به هنگام مشقات را شناختم

سپاس مهر همیشه ات

حضورت همیشه باعث افتخارم بوده و هست

وای ببین چه خبره.چند تا وب زدید؟بیام به همش سر بزنم

دانیال شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:30 http://www.danyal.ir

فعلا حضور بزنید ، سیو کردم که فردا بخوانم
البته نسخه آفلاینش را

همینم،ممنون.


سلام و حال شما؟مطمئنم خوب خوبید.آمین

ثنائی فر شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 http://www.sanae.blogfa.com

تغییر دیدگاه برای تحمل بیشتر و ادامه راحت تر زندگی

شاید تکمیل دیدگاه

فرید یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 http://fsemsarha.blogfa.com

اول خیلی زود: سلام
دوم هر چند خیلی دیر ولی : عیدتون مبارک
سوم: موضوعی که راجع بهش گفتین خیلی جای بحث داره... هر تیکه ش یه جور... ولی هر چی فکر کردم گفتم شما این پست رو حدود 10 روز پیش گذاشتین و الان هم احتمالن توی حال و هواش نیستین... بیخودی سرتون رو درد نیارم... اما یه تیکه ش رو که اگه نگم رو دلم می مونه، میگم....
بله... دنیای ما آدم ها امروز پر از مرزبندی های کثرت آفرینه که هیچ کدومشون اصالت ندارن...
فقیر و غنی...
شهرنشین و روستایی...
مومن و کافر...
مرد و زن....
دوست و دشمن
و ....
یه روزایی خیلی با خدا کلنجار می رفتم و ازش می پرسیدم سر این خلقت دو جنسی چی بود؟!... چرا این کار رو کردی و خلاصه هدفت چی بود؟!... جوابم رو داد اما نه همون موقعی که ازش پرسیدم که به موقش...
مردهای امروزی همیشه در صدد هستن نکنه حق هایی رو که اسلاف شون براشون به ارمغان آوردن رو از دست بدن که بدعتی بشه...
زن های امروزی... عمومن(نه همشون؟!) دنبال احقاق حقوق پایمال شده نسل در نسل شون هستن...
توی خونه کنترل تلویزیون همیشه دست بابا بود چون فکر می کرد اینم فرمون ماشینه... فکر می کرد فیش آب و برقه... فکر می کرد اینم کرایه صاحب خونه س... آچار و پیچ گوشتیه....
توی خونه همیشه مامان اشک می ریخت... پیاز هم به اندازه داداش مامان رو اذیت می کرد... گاهی در کنار دادش از دست پیاز و گاهی در کنار پیاز از دست داداش...
همیشه بوی سیر و ترشی... رب آخر هفته و حلیم صبح های جمعه می داد...
بوی رخت های پهن شده توی حیاط... جارو برقی با غر غر های صبح جمعه...
مامان و بابا هر دو از دست کارهایی که می کردند خسته بودند و هر کدوم شون دوست داشتن جای اون یکی باشن...
نمی دونم... شاید حق با هر دوتاشون بود....

سلام.تقصیر فضای بسته و نفس گیره.انگار باید همه همیشه با هم باشند.هیچکس مقصر نیست.بابا که تمام هفته کار کرده می خواد بخوابه.و مادر که تمام هفته تو خونه بوده می خواد بره بیرون.بچه ها کلافه و خلاصه جوی که خیلی دلگیره.توی یک وجب جا به نام خونه از هر طرف می چرخی قیافه همدیگر را می بینیم.وای ،به قول شما کنترل هم که همیشه دست باباست.با صدای بلند.

کاش سر جنس ها را برایم می نوشتید.کاش

کاش تمام حرفاتونو می نوشتید من همیشه همین حال را دارم چون خونه همون خونه ست.

واقعا ممنونم که اومدید و به من سر زدید.

سهبا یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:17 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

ای جانم ! تک تک این کلمات انگار برخاسته از دل من بود ... تک تک کلماتش ... با همشون موافقم و به ازای هر کدومشون یک لایک سبز گنده میزنم کنارش ...
عکس سازتون رو هم چند پست قبل دیده بودم . خوش به حالتون که دارینش ، خوش به حالش که صاحبش شمایید ...
سلام . ممنونم ویس عزیز ...

سلام سهبا جان.توی همه خونه ها همین خبراست.حالا یا با پدر یا با شوهر یا با پسر.

در مورد ساز هم،باور کن اگر نداشتمش تا حالا تیمارستان بودم.آرومم می کنه.عالمی داریم با هم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد