لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

باید

لحظه ی دیدار نزدیک است 

 

باز من دیوانه ام،مستم 

 

باز می لرزد دلم،دستم 

 

باز گویی در جهان دیگری هستم 

 

آبرویم را نریزی دل! 

 

ای نخورده ،مست 

 

لحظه ی دیدار نزدیک است. 

 

نه راهی که در پیش رو باشد و نه زنجیری که بسته باشد،پای دلم را از کدام باز کنم که صعب اسارتیست.

نظرات 16 + ارسال نظر
site01 پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 00:05 http://www.site01.dde.ir

320015612654آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟
یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها
با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید
>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.site01.dde.ir

ممنون .من استعداد این کار ها را ندارم.و کلاْ گنجشک روزی ام

فرخ پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 00:18 http://chakhan-2.blogsky.com

درود بر تو . . درود بر تو که از اخوان ثالث یاد آوردی و برایم خاطراتی از سالهای دور را زنده کردی .. .
آی نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ
آی نپریشی صفای زلفکم را دست
ممنون .... ویس عزیز من در گشودن قیود دست و پا گیر مهارت بسیار دارم ... اگر میخواهی از این اسارت صعب بگریزی ، بگو
تا راه بنمایمت

سلام و ارادت

یادمه که از همون موقع که این شعر را حفظ کردم این یک بیت را که شما نوشتید،حفظ نکردم .چون حس کردم مردانه است.

اما در مورد گشودن قید ،داستان من ازین قرار است:

او را ،خود التفات نبودی به صید من

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم.

مریم پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 00:27 http://www.2377.blogfa.com

این شعرو با صدای شاعرش دارم ! شنیدیش؟
نوشته ات را نفهمیدم !

سلام.

حرف دلم بود.عیبی نداره که نفهمیدی.می جوشم از درون گاهی....

آفتاب پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:38 http://aftab54.blogfa.com/

سلام ویس نازنینم
این شعر اخوان ثالث رو شاید به جرأت بشه گفت یکی بهترین نمونه ی شعر نو عاشقانه ست...چون به معشوق قداست می ده در حین اینکه عشق اسطوره ای که دور از ذهن و بعیده رو به تصویر نکشیده ...یادمه اولین بار این شعر رو که با دکلمه گوش کردم تا مدتها در خاطرم بود .

سلام عزیزم.من هم اخوان را و تند خوییش را دوست دارم.دیشب حالتی داشتم که محراب به فریاد آمد.واونوقت این شعر به ذهنم رسید.

آفتاب پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 http://aftab54.blogfa.com/

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش

جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش

بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری
بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش

صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش

دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش

این فال منه؟نمی دونم چرا بیشتر وقتا این غزل میاد.خوب البته می دونم...

سهبا پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

دست دلت که باز باشد , زنجیر از پایش می گیرد و به راهی می رود که آزادیست ...
لحظه ی زیباییست لحظه ی دیدار . شوق پرواز می گیرد دل ...
امیدکه لحظه هایتان سرشار شود از دوست و یاد او و حضور مهربانش .

دست دلم همیشه پروانه ای ایست که گردش می چرخد ولی پایم با گرزی
گران بسته است.نمی شود که در حضوری ،لذت حاضر را دریافت.

پروفسور بالتازار پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
حال و احوال؟
خوبی؟خوشی؟سلامتی؟
مطلبت خیلی عجیب بود.عجیب و غریب
البته فکر می کنم می دونم دلیلش چی باشه
چقدر گفتم کنسرت سنتی نرو
اونم کردی. حتما کلی با صدای بلند دف زدن.آره؟
هی وای من
همینه دیگه
اقلا میومدی با هم میرفتم کنسرت هیوی متال
بجای دف، درام میزدن خفن
با صدای پر از دیستورشن گیتار الکتریک
همونها که روح آدم رو صیقل میده
حیف که گوش نمیگیری
آخر هفته خوبی داشته باشی
خدانگهدارت

به به نوه ی پروفسورم.خوبی؟چکار می کنی؟چی اختراع کردی؟می تونم سفارش یک اختراع را بدم؟دستگاهی اختراع کن که بتواند به من یاد دهد که چگونه یک شبه ره صد ساله بروم

واقعاْنمی دونی دف چه می کند؟ولی من جاز را هم دوست دارم.ولی موسیقی ی متال را نمی فهمم. واصولاْهیچ حسی به من منتقل نمی کنه.

ولی خوب شما دوست دارید.گوارای وجودتون.

جمعه خوش بگذره.

کوروش پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:21 http://www.korosh7042.com

می خواستم به این قسمت که همیشه و برعکس تو تکیه کلامم بود اشاره کنم
های نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ
و لی کامنت فرخ عزیز
ادای مطلب شد نه خدای نکرده گمانی دیگر شود . هریک از ما چقدر با این اشعار برجسته از شاعران معاصر خاطر ه داریم
بی تو مهتاب شبی باز از ....
دختر کنا پنجره تنها نشست و گفت...
آی ادمها که در ساحل نشسته .....
هرگز از مرگ نهراسیدم اگرچه دستانش از ابتذال شک....

وبسیارها

سپاس بانو که هرگاه به خانه ات آمدم . خارج شدم گوئی از کنسرت کامکارها خارج شدم



سلامم را نمی خواهی گفت پاسخ

من مدتی است که پشت در خانه ات مانده ام.و جز تاسف چیزی ندارم بگویم.هر کاری کردم کامنت مرا نمی گیرد.فکر نکنید که نمی آیم.

یک نفر پشت در چون بید می لرزد.و او ،منم.و کوروش در را باز نمی کند.

خلیل جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام

این قطعه را دیشب خواندم :

«به سان ِ رود، که در شیب درّه سر به سنگ می زند، رونده باش، امید هیچ مُعجزی ز مرده نیست، زنده باش.»

من عاشق این شعر هوشنگ ابتهاج هستم:

زمان بی کرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج

به پای او دمی است این درنگ درد و رنج

به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند ،رونده باش

امید هیچ معجزی زمرده نیست

زنده باش

زنده و توانا باشید.

جیران جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:22

یک نوع عشق و سرمستی از خوندن شعرهای اخوان به من دست میده به خصوص از زمستانش اونم با صدای ناب و پر احساس خودش .

سلام.حال شما؟امیدوارم خوب باشید و ایام به کامتان باشد.

من هم اخوان را دوست دارم فراوان

قندک شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 13:04 http://ghandakmirza.blogfa.com

ما در ره عشق تو اسیران بلاییم

کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم

بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم

بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم

زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم

وجدی نه که در گرد خرابات برآییم

نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم

اینجا نه و آنجا نه که گوییم کجاییم

حلاج وشانیم که از دار نترسیم

مجنون صفتانیم که در عشق خداییم

ترسیدن ما هم چو از بیم بلا بود

اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم

ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست

گر سر برود سر تو با کس نگشاییم

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است

بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم

دریاب دل شمس خدا مفتخر تبریز

رحم آر که ما سوخته‌ی داغ خدایی


سلام و درود فراوان.سپاس

به به غزلی از مولانا در جواب اخوان.

رفتید دکتر؟حالتون چطوره؟امیدوارم خوب باشید.ممنون

فرید یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 17:05 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام
گاهی اسیر خود می شویم... آن قدر مقصدیم و مقصود که نه بندی بر پای و نه مسیری پیش در پیش می بینیم...
گاهی اسیر باد می شویم... چون او بر خاطر خاک یادگاری هیچ به جا نگذاشتن، به جای می گذاریم....
گاهی اسیر گل، می روییم و می بندیم به بند بند ریشه های حضورمان گل سرد هرجایی تشنه رویش را....
گاهی اسیر نور، چون او می تابیم تا ذره های وجودمان از تابیدن و تمام شدن، زنده شوند...
انسانم... زاده فراموشی و رهسپار جاده های همیشه پرازدحام عجله...
گاهی اسیر همه آن چیزهایی می شوم که برای اسیرشان نبودن هر لحظه می جنگم...
انسانم.... زاده غفلت لحظه های تکرار... لحظه های بودن های زورزورکی سراسر نبود...
انسانم... و می خواهم زاده و اسیر نباشم... رها چون پرنده... اما نه اسیر پرواز...
اسیر شوق و طلب همه خوبی ها، که این اسارت عین رهایی ست...
اسیر خود خود ماوای جان... باشد که زندانی بی گناه خواستن، روزی به بی گناهیش همه اعتراف کنند...
***
سلام
ببخشید... می دونم هیچ ربطی نداشت... خیلی وقت بود سرریز نشده بودم که مطلب زیبای تان سرشارم کرد...

من می خواهم اسیر شوق و طلب بشوم ،چرا که اولین شهر است.

تمام واژه ها ربط داشت.این موج کلمات مرا تا افق های سبز بشارت برد.

قندک دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 http://ghandakmirza.blogfa.com

ما به این سادگی ها که دکتر نمی رویم جانم؟ خودش همونطور که اومده بود راهشو کشید و رفت.فعلا رفتیه ایم توی عالم صفا.نگران نباشید قربان

حتماْباید حالتون خیلی بد بشه که بریدقربان جان

فرید چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام
خوبین؟! رسیدن بخیر... کامنت من برای این پست رو شما سانسور کردین یا مایکروسافت خورده!؟

من که باشم که فرید را سانسور بکنم؟

صحرا چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 http://sokutesahra.blogfa.com

باز گویی در جهان دیگری هستم...!

زیباست...

اخوان را بسیار دوست دارم.ممنون که به من سر زدید.

کوروش پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 23:33 http://www.korosh7042.com

درود بر تو مهربان
صدای گر شنیدم
صحبت سرما و دندان نیست

نسیم عزیز
پرسیدم و همه می گویند باید از سیستم ایشان باشد
منکه هر وقت مدیریت رو باز می کنم تا کامنت ویس گرامی ان راببینم .
امید که به زودی سرخی بعد از سحرگهه واقعی باشد


سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.باور کنید کلی غصه می خورم که نمی تونم بیام وبتون چکار کنم ؟شاید بلد نیستم هر بار کلی کلنجار میرم و به خودم میگم یاد اونروزا بخیر که فوری می رفتم سراغ سخن کورش.اصلا بابا جان چرا سایت کردید؟باید با فرهاد خان یه صحبتی کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد