لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

نامه

داشتم فکر می کردم در گذشته که نامه نویسی وجود داشته ، حتماْ خیلی جالب بوده ، معشوقی برای دلداده اش نامه می نوشته و عطری و یا گلابی هم به آن می زده و این دست خط برای معشوق به همراه شوقی بوده و بوی آن یاد آور بوی خوش دلدار بوده و او شاید روزها و هفته ها چشم به راه نامه ای از او می شده:  

گوشم به راه تا که خبر می دهد زدوست   

 

صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم 

 

و نامه ای که فرستاده می شده با این شروع : 

 

ای نامه که می روی به سویش 

 

از جانب من ببوس رویش 

 

گاهی نامه ها پیام های سیاسی و مذهبی و حتی تنبیهی از جانب بزرگان زمان ، داشتند 

 

تقریباْ در نامه های عادی این واژه ها به چشم می خورد: 

 

اگر از احوالات این جانب بخواهی ، ملالی نیست جز دوری شما که آن هم امیدوارم به زودی زود تازه گردد. این جملات شاید خیلی پیش پا افتاده و مبتذل به نظر برسدولی حاوی پیام معصومانه ای است که خلاصه  اگر تو را ببینم هیچ اندوهی ندارم.

 

در کتاب منشات قائم مقام فراهانی از میان آن همه نوشته به نامه ای بر خوردم که او به دوستش نوشته و از او بسیار ظریف ،گله کرده چون خیلی قشنگه چند خطش را می نویسم:   

 

مدتی است که خامه ی عنبرین شمامه ی وقایع نگار بلاغت شعار رسم فراموشکاری پیش گرفته  ، یاد یاران قدیم و مخلصان صافی ، چنان نمی کند......... 

 

گاهی عاشق بر روی ماسه های ساحل و یا ریگ های بیابان برای دلداده اش می نوشته.جامی در این زمینه می سراید: 

 

دید مجنون را یکی صحرانورد  

 

در میان بادیه بنشسته فرد 

 

ساخته بر ریگ زانگشتان قلم 

 

می زند حرفی به دست خود رقم 

 

گفت : ای مفتون شیدا ،چیست این 

 

می نویسی نامه ، بهر کیست این؟ 

 

گفت شرح حسن لیلی می دهم 

 

خاطر خود را تسلی می دهم  

 

منظورم بررسی تاریخچه ی نامه نویسی نیست وبلکه می خواهم بگویم تا همین نزدیکی ها مثلا در ایام عید همه برای هم کارت تبریک و چند خطی شعری و نثری زیبا می نوشتند و می فرستادند.اکنون روانشناسان معتقدند که دیدن دست خط عزیزی با اس ام اس های بی مزه ،زمین تا زیر زمین فرق داره. 

 

همه برای خودشون دفتر چه ای که اغلب مخفیانه بود، احوالات روحی و احساسی خودشون را می نوشتند و اکنون این کار در کامپیوتر ها صورت می گیره.مثل تفاوت فرش دست بافت با فرش ماشینی.نگاه به یک فرش دست بافت هرگز خسته کننده نیست ولی چشم از نگاه به فرش ماشینی خسته می شود . 

 

پیرزنی  در فامیل ما فوت کرد و خدا رحمتشون کند، بچه هایش بعد از مراسم ، طیق سنت دیرین رفتند که وسایلش را ببخشند .کیفی پیدا کردند که در آن نامه های  فراوانی وجود داشت .اگر می شد دلم می خواست تصویر این نامه ها را برایتان روی صفحه ام می گذاشتم. 

 ما فکرمی کنیم که همه چیز را کشف کردیم ، حتی عشق را.در حالیکه  از قافله ی عشق های ناب عقبیم.اکثر نامه ها حدود 70 سال پیش نوشته شده بود.وچند تایی را که خواندیم بسیار لذت بردیم.دوخط از یکی از آن نامه ها را می نویسم. 

 

در میان بستان قدم می زنم و هیچ گلی برایم زیبا نیست. چون نرگس دوچشم تو هماره در خاطرم است.گل خوش بوی من...... 

 

احساس کردم که چشمان ما حتی از دیدن این وا ژه های زیبا بی نصیب است.چه برسد به شنیدن آن ها. 

 

مخلص کلام: از حضور هم ،از دیدن هم ، از شنیدن هم ، بی نصیب ماندیم.شلوغی دنیا ما را تا گم شدنمان برده و دیگر ساده و بی آلایش دور هم جمع نمی شویم.یک دست خط با خودکار یا مداد حقیقی ، نه مجازی ، حداقل برای من خیلی خوشایند است.  

 

پ . ن  ۱ : وسط این گرونی و قائله ی بغداد و دکمه دار بودن حتمی مانتو ها و فیش های گاز و آب و..چه دلخوشم من  

 

پ. ن  ۲: اصلاْ یکی از خصوصیات اخلاقی من ، تو حال خودم بودن است.برعکس همه فکر می کنم. 

 

پ . ن ۳ : دیگه واقعاْ دلم برای پدرها و آقایون سوخت.بابا یک سری به این پیامک ها بزنید ببینید چه می کنند ، کشتند این مردهای بیچاره را.

 

 

  

 

 

 

نظرات 14 + ارسال نظر
صادق (فرخ) جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:22 http://dariyeh.blogsky.com

دست مریزاد .... آفرین بر طبع نکته سنج شما
موضوع این یادداشت بسیار جالب بود . من هر نامه ای از قدیمیها رو با ولع میخونم . پیشنهاد میکنم در صورت امکان نامه های
ملک الشعرای بهار رو هم بخونید ... خیلی زیباست !
در عصر ما که دستخط آدمها هم بد شده ، همه عادت کردند تا نامه ها رو تایپ کنند . بعد پرینت بگیرند و بدن دست طرف !!
جالبه که این روزها اگه کسی با دستخط خودش نامه ای رو برای رییس اداره ای بنویسه ، به حساب بی احترامی به رییس میذارن .
اون خودنویسها و اون خطوط زیبایی که بر سطرها نقش می بست ، دیگه برای همیشه رفتند . تازه در این بازار آشفته غلطهای املایی هم داره بیداد میکنه !
چقدر خوب اشاره کردی ویس عزیز

سلام .چشم حتماً خواهم خواند. البته نامه های نادرپور و بعضی دیگر را خواندم.

وقتی نامه می نویسیم بخشی از انرژی نویسنده هم با آن همراهه.

درست گفتی چون درس املا از کتاب های درسی حذف شده ، دیکته ی همه ضعیف شدهاست.

البته در درس زبان فارسی بخش کوتاهی که شامل چند لغت است به نام درس املاست که خیلی کم است.

سهبا جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:10 http://sayesarezendegi.blogsky.com/

سلام عزیز . لحظه هایتان شاد . ببخشید غیبت های این چندگاهه را . امیدوارم همیشه سلامت باشید .
دلم برای نامه های کودکی هایم که در همان روزگار جاماندند , تنگ شده ! نمیدانم چرا هر چه خوبی را هم در همان زمان جا گذاشتیم و بزرگ شدیم !
حیف ...
ضمنا نامه های اون فامیل شما , چه سوژه هیجان انگیزیه ! کاشکی میشد ما هم بخونیمشون ...
ممنونم ویس عزیز . راستی , شما در طرح ما شرکت نمی کنید احیانا ؟

سلام سهبای عزیز

واقعاً فکر کن پستچی بیاد و نامه ای به ما بده با چه شوقی بازش می کنیم و می خونیمش ولی افسوس که همه چیز تایپ شده و بی روحه.

طرح شما چی بود؟

ممنون که به من سر زدی

مهستی جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:35 http://mz991.blogsky.com

سلام عزیزم .

چقدر زیبا نوشتی .

واقعا کجاست آن عشق های خالصانه
ُ
رنگ و رو باختن پس از دیدن یار، سرخی رنگ ، شرم و حیاو...


در مورد نامه که نگو . الان کم تر کسی می تونه دو تا خط نامه بنویسه تازه خط هم که نگو...

چقدر دلم پر بوده . مگه نه؟؟

منم خیلی دوست دارم بیش تر وقت ها تو خودم باشم اما
نمی زارن که ..

سلام دوست من . واقعاً حق داری دلت پر باشه.همه چی رنگ باخته.

برای تو خود بودن لازم نیست کسی بفهمه ، با همه باشی و تو خودت باشی ، این یک قدرته

سهبا جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:14 http://sayesarezendegi.blogsky.com/

یه سر به وبلاگم بزنین , طرحم رو متوجه میشین عزیز . یک پست مشترک بین دوستان ...

الان میام

کوروش جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:35 http://www.korosh7042.com/

منشات قائم مقام از منابع غنی نثر پارسی است
و چه زیبا گزیده ای داشتی بانو
راستی ما قید این جوراب و. را

درود بر بانوی خوش قلم در خودت باش و بنویس که زیباترین کلام را می آفرینی
من زاده شدم دوباره با تو
آزاده شدم دوباره باتو
قلم نفس دل است
از دست مگذارش

سلام .امید که همیشه شاد و سالم باشید.

باور کنید همون جوراب هم خوبه . چون به هر حال یکی به شما فکر کرده و این مهمه.

در ضمن شما همیشه به من لطف داشتید.مطمئن هستم بداهه است شعر پایانی.ممنونم

آذرخش شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:33 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
خوبی؟
خوشی؟
هـــــــــی. گذشت آن زمانی که آنسان گذشت
اتفاقا ایام عید یاد اون قدیما افتادم. که همکلاسی ها به هم کارت تبریک می دادیم و پشتش جمله کلیشه ای "این عید سعید باستانی را به شما و خانواده محترمان تبریک عرض می کنم" می نوشتیم
یادش بخیر
خدا میدونه نسل های بعد از ما چی میگن
راستی امروز نصیحتت رو خوندم و فوری بهش عمل کردم و آپ جدید گذاشتم
شاد و سرحال باشی

سلام دوست من .شما خوبی ؟ همیشه خوب باش.

این روز ها سعی می کنم به مناسبت هایی که مثلاً برای تولد دعوت میشم علاوه بر کادو ، کارتی هم بنویسم.تا کم کم عادت بشه.

حتماً میام .چششششششششششششششم

sahba شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:34

Salam veise azizam . Bebakhsh ba gushi minevisam. Shoma be afsune ghazal sar zadin . Lotf konin va be sayesar tashrif biarin ta matlab dastetun biad. Aziz link tuye comentaye ghablim hast . Kheili khoshhal misham hozure shoma ro ham dashte basham. Mamnunam nazanin.

مثل همیشه گیج بازی در آوردم

آفتاب شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:06 http://aftab54.blogfa.com/

سلام ویس نازنین من
ببخش منو این روز ها خیلی گرفتارم .

یه چیزی رو هم من بگم : در یای غم ساحل ندارد .. دل من طاقت دوری ندارد .


واقعا یادش بخیر .. یک لحظه رفتم اون دور دورها .. دلم تنگ شد برای نوشتن .. تمرین کردن خوش خط بودن .. خودنویس و گل های خشک .. اکلیل و ...چه چیزهایی که تو نامه نمی ذاشتیم ..

با عصر جدید و دنیای نت همه چی بی رنگ شده .. دلم برای خونه مادربزرگ و آتیش کرسی اش تنگ شده .

مرسی که این پست قشنگ رو گذاشتی و ممنون بابت پیام .


از همه مهمتر خوشحالم که هستی عزیز دلم .


می بوسمت .

آفتاب مهربونم .

جالب بوده ها .یه لحظه فکر کن آدم عاشق باشه . یواشکی منتظر نامه رسون باشه و نامه بیاد و خلاصه ...ولی اینروزا نه کسی عاشقه و نه نامه ای در کاره و نه تپیدن دلی.

من هم از بودنت خوشحالم عزیزم .همیشه بتاب

مهسا شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:01 http://deleasemooni.blogsky.com

خیلی قشنگ مینویسی...نوشته هاتو خیلی دوس دارم...

منم خودتو دوست دارم یه عالمه

پرنیان شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:36

سلام
این کار یه حسن داره فقط. در گذشته های نه چندان دور یه چیزی یک نفر می نوشت باید هزار تا سوراخ پنهانش می کرد که مبادا کسی نیاد یادداشتهای خصوصیش یا نامه های خصوصیش رو بخونه . همیشه هم نگران این مسئله بود که مبادا کسی بره سراغشون اما با این روش خیال آدمها راحت تره . اما خوب دست خط یه چیز دیگه ست . من چند روز پیش یه کارت پستال از کسی که دیگه توی این دنیا نیست توی وسایلم پیدا کردم که مربوط به سی و پنج شش سال پیش بود نمی تونم بهت بگم چه حالی شدم با دیدن اون خط زیبا .
نگران اون اس ام اس ها نباش واسه ی خانم ها هم زیاد ساختند. این به اون در!

سلام عزیز دلم.

واقعاً دست خط یه چیز دیگه ست.با خودش انرژی ی نویسنده را داره.همونطور که گفتم فرقشون مثل فرش دست بافت با ماشینی است.

اس ام اس های امسال بیداد کرد .هم برای خانم ها هم برای آقایون.

خوب برای خنده بد نیست

قندک یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:41

سلام و درود فراوان بر ویس عزیز.از بذل توجهتون به پدران خیلی خیلی ممنونم .آهزاران درود و فرین بر شما

سلام به دوست بزرگوارم .

حال شما خوب است انشاالله . همه ی خانم ها ، پدران و شوهرانشون را دوست دارند و اکثراً شوخی می کنند

خلیل سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:01 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

تا در " خودت " نباشی که نمی توانی حرف دل بزنی.

بزن بزن، که داری خوب می زنی!


نامه نگاری با قلم، امروز چیزی شبیه هنرهای دستی است.

سلام.چه حرف جالبی ، هنر های دستی واقعاً درست گفتید

باران پوش چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:51 http://baranpush.blogsky.com

حق با شماست...
من فکر میکنم احساس آدمها نیز با زمانه تغییر کرده است... شاید عشق قدیمها فرق داشته... شاید هم نه...
اما چیزی که روشنه... به یاد کسی بودن همیشه زیباست و دلنشین... چه با پیامی باشد... چه کارت پستال... چه دست خط...
امروزه گونه ای دیگر دوست باید داشت شاید...
....
همیشه دلخوشی خوبه...
....
بیچاره آدمها... هر روزی براشون چیزی می نویسند... اما اگه نباشه که یادمون میره...
...
درود بر شما

به یاد کسی بودن همیشه زیباست.درست ودرست گفتی ،اگر کسی هم به آدم فکر کنه ، هم خیلی خوبه

باران جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:42

کشتند این مردهای بیچاره را ..



تازه ما گشتیم دیدیم سرمنشا تولید این اس ام اسا خانومی هست که اول اسمش پرنیان می باشد!
بعللللللللللله!
.
.

سلام بر مادربزرگ ویس!

بابا طفلک پرنیان ، آب از سرچشمه ی وجود آقایون گل الوده

بعدشم من مادربزرگ آذرخش هستم. ولی خوب باشه مادر بزرگ شما هم میشم همانطور که قندک هم نوه ی من است.چه کنیم قبلاً ها به لقب شوالیه مفتخر میشدند من هم به لقب مادربزرگی .خیلی خوبه دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد