لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

یک سال

آن روزها رفتند 

آن روزهای خوب 

آن روزهای سالم سرشار 

آن آسمان ها ی پر از پولک 

آن بام های بادبادک های بازیگوش 

آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها 

آن روز ها رفتند 

من تند و بی پروا  

دور از نگاه مادرم ، خط های باطل را 

از مشق های کهنه ی خود پاک می کردم 

آن روزها هر سایه رازی داشت 

هر گوشه ی صندوقخانه ، در سکوت ظهر  

گویی جهانی بود 

آوازهای دوره گردان در خیابان دراز لکه های سبز 

بازار در بوهای سرگردان شناور بود 

بازار مادر بودکه می رفت با سرعت به سوی حجم های رنگی سیال 

و باز می آمد 

با بسته های هدیه ، با زنبیل های پر 

آن روزها رفتند 

آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند  

از تابش خورشید پوسیدند 

و گم شدند ان کوچه های گیج از عطر اقاقی ها 

در ازدحام پر هیاهوی خیابان های بی برگشت 

و دختری که گونه هایش را  

با برگ های شمعدانی رنگ می زد ، آه 

اکنون زنی تنهاست 

در تمام این سال ، در نبض ثانیه ها ، در جریان زندگی من جاری بود.هر چرخش نگاه بر روی هر حجمی ، مکثی از او داشت . در تمام سلول های من و اندیشه و روح من ، حضوری دائمی داشت.  

در که باز می شد ، آغوشی پر از مهربانی در انتظارم بود . و کلامش بر من بارانی از محبت می ریخت. اکنون چشمانم یتیم ندیدنش است . و رویاهایم چشم به راه .  

دایره ای بدون کانون شده ام که هر لحظه ممکن است از مدار خارج شود واما صبوری را نیز از او آموختم .که جز این چاره ای نیست.  

سی ام خرداد رفت . در شمارش روزها گیج می شوم که شاید این سال هزار روز داشت . و چه جان سختم من ، که بی او زیستم و زنده ماندم

نظرات 35 + ارسال نظر
فرفری جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 http://reminders.blogsky.com

ویس عزیز سلام
راستش نمیتونم هیچی بگم...
نمیتونم بگم روزهای سختی که داشتی رو درک می کنم...
چون واقعا تا برای کسی اتفاق نیفته نمیتونه بگه...
خدا رحمتشون کنه... فاتحه ای براشون میخونم...

سلام وعزیزم امیدوارم هرگز روزهای سخت را تجربه نکنی .

ممنونم که لطف کردی و فاتحه خوندی. خدا عزیزانت را برایت حفظ کند.آمین

ایرج میرزا جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:09

روحشون شاد
هر روز صبح که بیرون میزدم پیر زن همسایه را مشغول جارو زدن در خانه میدیدم و الان بیش از دو سال است که زمینگیر شده و محتاج رسیدگی فرزندان . معمولا از پنجره اتاقم او را می بینم .حتی یکبار که کسی خونه نبود پیر زن تنها وسط حیاط ولو شده بود و کسی نبود که به دادش برسد تا اینکه اتفاقی من متوجه شدم . و الان هم از بیمارستان بر میگردم . مادرم ، پاره تنم ، تمام لذت من از دنیا ، مدتهاست مریضه و هر بار یک بیماری جدید سراغش را میگیرد . ای داد بیدااااد
اینها رو گفتم که بدونی درکت میکردم و الان هم درکت میکنم. روزگار بدون مادر برای هیچ کس مباد.

وای خدایا چقدر ناراحت شدم که مادر عزیزتون بیماره. خدا شفا بده .آمین

برای اون پیرزن هم ناراحت شدم.ولی من و خواهرم مثل پروانه دور مادرم چرخیدیم.حتی لحظه ای تنهایی را حس نکرد. نزدیک یک سالی که بیمار بود ؛ من سر کار نرفتم.این مسئله کمی آرومم می کنه . قدر مادر را باید دانست .او عاشق بی توقع است. او می بخشد و حتی لحظه ای انتظار تلافی ندارد. اگر توجه کنیم حتی عرفا ، عشقشون به خدا با انتظار توجه از جانب اوست ولی عشق مادر ، هیچگاه با چشمداشتی نیست.هر روز کنارش باش و بدان برایش از هر دارویی موثر تر است.امیدوارم خبر بهبودی او را بدهید.

پرنیان جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:34

خدا رحمتشون کنه .
همینه ... قانون زندگی همینه . با هر رفتنی انگار که یک شاخه ای از یک درخت می شکنه و درخت هر بار شاخه هاش رو از دست میده.
من چیزی که آرومم می کنه همیشه ، اینه که یه روزی هم خودم می رم پیش تمام کسانی که دلتنگشون هستم و یک عالمه حرفهای باقی مانده و نگفته رو براشون خواهم گفت ...

زندگی یعنی از دست دادنهای پی در پی ...

مراقب خودت باش ... عزیزم

سلام عزیزم.خدا رفتگان تو را هم بیامرزد.خودت می دانی که دلتنگی ، قانون نمی شناسه ، چون دلتنگی های ما از اعماق دلمان است و منطق به ما هشدار می دهد که همگی رفتنی هستیم . اما الان که من زنده ام و او رفته ، قلبم فشرده می شود.هر روز که بیدار می شوم بدون اغراق منتظر صداشم و هزار بار کلماتی که تکراری به من می گفت ، برای خودم در ذهنم ، یاد آوری می کنم.

در هر حال ممنونم و سلامتی برایت آرزو مندم.

صادق (فرخ) شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 http://dariyeh.blogsky.com

یک سال گذشت؟؟!! چقدر سریع و پرشتاب !!
ویس عزیز برای تسلیت یه دل اندوه زده و دردکشیده
... دلی که پر از عشق و خاطره و احساسات زیباست ، چیزی نمیشه گفت . یعنی چیزی که لایق اون دل باشه .
باور کن حدود 20 دقیقه نشستم و خواستم چیزی بنویسم و خداییش جملاتی که در شان تو و اون عزیز مرحوم باشه پیدا نکردم.
اما توصیه میکنم اون شعر بسیار زیبای استاد شهریار رو که در باره مادر سروده ، توی همین روزها چند بار بخونی .... غمهایت سنگین و ابدی مباد !

سلام دوست خوبم. ممنونم از این همه محبت. خدا پدر عزیز شما را نیز قرین رحمتش بفرماید.هرگز کلام پر مهرتان را در روزهای سخت ، فراموش نمی کنم.
اما شعر شهریار. هیچگاه یکباره نتونستم همه ی شعر را بخونم یعنی گریه اجازه نمی ده.وقتی مادرم هم سرحال و زنده بود ، این شعر اشکم را در می آورد چه برسد به الان.این شعر شاهکار احساس مادر به فرزند است ...آهسته باز ....

در هر حال ممنونم

آذرخش شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
حالت چطوره؟
خدا رحمتشون کنه
بقا و سلامتی خودت
امیدوارم توی زندگیت دیگه رنگ غم نباشه
خوش و پایدار باشی

سلام . حال شما خوب است انشاالله .خدا رفتگان شما را نیز بیامرزد.آمین

از همدردی شما ممنونم.خوب و سالم باشی

آفتاب شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:01 http://aftab54.blogfa.com/

ویس نازنینم سلام ..

چند روز بود که با خودم کلنجار می رفتم که بهت سالگرد مادر گرامی ات رو تسلیت بگم .. اما دلم نمی خواست یادآوری کنم .. عمیقا می گم دوست دارم روز های آرام و شیرینی رو طی کنی .. از دست دادن عزیزان بسیار سخته و می دونم که چه دردی رو تحمل کردی ..

این راهیست برای همه ی ما چه زود و چه دیر باید بریم ..

امیدوارم دلت همواره گرم و قلبت پر از نور باشه و لبخند رو لبانت بنشینه عزیزم .. برات آرزوی صبر و سلامتی دارم .

آفتاب مهربانم. همیشه در روزهای اندوه بار زندگیم ، همراهم بودی و باران سخنان پر مهرت بر سرم ریخته.و من نتوانستم هیچکاری برایت انجام بدهم.جز تشکر برای این همه مهربانی.
دلت از غم دور باد.همیشه سلامت باشی.

سپینود یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:56

باید تسلیم روزگار بود و از کنار اتفاقات و حوادث نرم و آهسته گذشت به خاطر همه ی کسانی که اطرافمان هستند و دوستمان دارند
دل تو دریاست عزیزم و عمق نگاهت همیشه برای من چیزی داشت که هنوز هم نفهمیدم چیست؟؟؟؟؟!

سلام سپینود عزیزم.درسته همیشه باید خودمو برای دیگران حفظ کنم که ناراحت نشوند.همیشه سالم باشی دوست خوبم

کوروش دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:18 http://www.korosh7042.com/

شیطان
چه نام وسوسه انگیز
دلم برای حوای خودم
تنگ شده
(کوروش)

درود بر ویس عزیز

سلام استاد عزیز ، دلتان با دیدار حوایتان شاد باد. آمین

صادق (فرخ) سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:10 http://dariyeh.blogsky.com

پیشنهادم را پس میگیرم ویس عزیز
آن شعر سراسر تصویر است و تصویر .... من تمامی پلانهایش را در فضایی ابری و بارانی مجسم میکنم .
به نظرم یکی از شاهکارهای شعر معاصر است ... اما درست فرمودی ! برای تو بسی دشوار خواهد بود تا آن را بخوانی و تصویرهای اندوهناکش را در خیالت با سیل اشکهایت ببینی .
ما برای پیوستن به عزیزانمان که در دنیای دیگری هستند ، راه درازی در پیش نداریم ... چشم بر هم بگذاریم ، دیدارشان در ان سوی مرزهای دنیا میسر خواهد افتاد .
اگرچه برایت طول عمر میخواهم ... اما سالهای طولانی عمر نیز در این برهوت مهلک شتابنده میگذرد .

واقعاً در شعر شهریار ، هر واژه شخصیتی می شود که انگار در حال زندگی کردن است .برای همین به قول شما تصویر سازیی بسیار قوی می کند که هیچکس نمی تواند به سادگی این شعر را بخواند.
همیشه دلم می خواد یک دفعه بمیرم.با بیماری نباشه.از دیدن این همه بیماری روحم وحشت می کنه.

کوروش چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:54 http://www.korosh7042.com/

روزها می گذرد اما گویا کوچه های ما قرار نیست عطر اقاقی های سکوت را ارمغان رهگذرانش کند
درود بر نسیم دلنواز وبس عزیز
و سپاس دعاهای همیشه از مهرت

سلام

کوچه ها واقعاً از عطر اقاقی ها خالی است.پر است از دلتنگی و هوای خاکستری.

آفتاب پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 19:24 http://aftab54.blogfa.com/

منم عاشقتم

خلیل جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

جان سخت؟ اگر قرار باشد بعد از رفتن هر عزیزی، بقیه هم دنبالش بروند که آلان نه تو بودی و نه من. روانش شاد و زندگیتان پر بار.

سلام .

دوستی دارم که هر مشکلی برای خودش یا هر کسی پیش می آید ، انگار سوار بر بالنی می شود و از بالا به آن مشکل نگاه می کند و مشکلش کوچک می شود.مثلاً در همین مورد هم می گوید ، ای بابا همه در دنیا عزیزترین هایشان را در جنگ از دست می دهند ، خیلی ها از گرسنگی ، کودکانشان جلوی چشمانشان می میرند.و...ومن حرف هایش را قبول دارم.و خودم هم اصلا ً آدم ناز پروده ای نیستم که با کوچکترین فشار صدایم در بیاید ، اما به هر صورت از دست دادن دشوار است مخصوصاً اگر مادر باشد.
از شما هم ممنونم و سلامت باشید.

صادق (فرخ) جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:48 http://dariyeh.blogsky.com

سلام ... خیال کج به دل راه نده دوست خوبم !
از بیماری دور خواهی بود ... این را قلبم گواهی میدهد.
می دانم دوره ی طولانی بیماری مادر و خواهر عزیزت ، به شدت تو را فرسوده است .... حتی تصورش برایم وحشتناک است.
اما به نظرم در تقدیر توست که به نیروی عواطف و ملاطفت خویش بیمارانت را تیمار کنی و غمخوارشان باشی .
مطمئن باش اگر تو نبودی برای خواهر خوبت این دنیا فقط جهنم بود و بس . ستونهای مستحکم برای باقی داشتن هر بنایی فشارهای زیادی را در طول زمان تحمل میکنند . همیشه در باره ی تو همین گمان را دارم ! عمرت به بلندای آفتاب و سایه ات بر سر عزیزان مستدام

سلام دوست من .همیشه با سخنان مهر آمیزتون باعث آرامش من بودید.
و من جز تشکر کاری از دستم برای شما بر نیامده.برای شما هم آرزوی بهترین ها را دارم.درست گفتید من دچار فرسایش روحی شدم.سعی در رگشت ازین حال را دارم.

باران جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 13:09

..

اینک آن لحظه ی موعود

در آن سوی مه و دود

لحظه ی آبی بی ابر و عبور از مرز هر زحمت و زاید

رو به آرامش سنجیده ی سنجاب

بر آن ساقه ی سنجد

لحظه ی در تپش خاطره ها بال گشودن

خیره در خامشی ی هامش مهتاب نشستن

وز همه ، تا همه یکباره گسستن

بر لب عمر نشستن ، گذر جوی ندیدن

لحظه ی خویشتن از خویش زدودن

لحظه ی ناب سرودن

..

.

سلام بر ویس صبور و مهربان

زنده باش
زنده باش ..

سلام. ممنونم که مبنای نام وبم را برایم نوشتی .این شعر را بسیار دوست دارم. خدا کدکنی را زنده نگاه دارد.
شماهم همیشه سالم باشید و خوشبخت کنار سلطان بانو

مریم شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 00:26 http://www.2377.blogfa.com

سلام عزیزم .
روحشون پر از آرامش . برات صبر بیش از این آرزو می کنم . و آرامش و آرامش .

سلام عزیزم وممنونم از همدردی شما.

قندک شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 http://ghandakmirza.blogfa.com

با سلام و درود و تجدید عرض ارادت.خدا بگم چکار کند این بلاگفارا .کلی نوشتم تیک زدم همه بر باد فنارفت.گاهی سعی می کنم قبل از تیک ارسال کپی بگیرم اما حس می کنم بلاگفا بچه خوبی شده و دقیقا با همین حس گولم می زند.

دیگه یادم نمیاد چیا نوشته بودم.شرمنده. یادمه که گفتم خداوند روحشان را قرین رحمت واسعه خود و به شما صبر جزیل عنایت فرماید.یکسال به طرفه العینی گذشت اما درد جانکاه از دست دادن عزیزان هرگز کم رنگ نخواهد شد.مارا نیز در غم خود شریک بدانید

سلام .چندبار برای من هم چنین چیزی پیش آمد.خیلی ناراحت کننده است.اما لطف شما ثابت شده است .خدا رفتگان شما را نیز بیامرزد.
و ممنونم از محبت شما.

مهسا دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 http://deleasemooni.blogsky.com

خیلی قشنگ و دلنشین بود ...ولی تلخ و غمگینم بود

سلام .خیلی وقت بود سری به من نمی زدی ابته می دونم امتحان داشتی.ببخشید اگر ناراحت شدی .از دل برآمده ، لاجرم بر دل می نشیند. برایت شادی از خدا آرزو دارم.امتحانات خوب بشه الهی.

ستوده دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 15:27 http://sootoodeh.blogsky.com/

خدا رحمتش کند ویس عزیز .
وخدا به همه عزیز از دست داده ها صبری عطا کند .
انشالله خواهرت خوب میشه توکلت به خدا باشد .
قرار نیست همیشه غم های دنیا مال یک نفر باشه وشادی مال دیگری .
بلاخره صورت زیبای زندگی رو میشود .
برای سلامتی عزیزت دعا میکنم

خدا رفتگان شما را نیز بیامرزد .آمین

بهترین حرف را زدی، همیشه برام دعاکن

نمی تونم بیام وبت .الان هم که اومدم از روی آدرس زیر کامنتت اومدم.یه کاری بکن.

مریم سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:24 http://www.2377.blogfa.com

سلام خانوم .
حالت چطوره ؟ نشینی غصه بخوری ها ! خب ؟

سلام

کارم از گریه گذشته .

باشه حتماً

ستوده سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 23:21 http://sootoodeh.blogsky.com/

ویس عزیزم از بس مدت ها نبودی نمیدونی چه خبری شده .
عزیزم آدرس وبم را عوض کردم یعنی تغییر آدرس دادم برو تو خبرنامه ات میبینی خودکار اسم وبم عوض شده به همین آدرسی که الان اومدم .
اشکال کارت اینه که آدرسی که تو لینک هات هست آدرس قبلیم هست که یک نفر دیگه گرفته بود والانم فیلترش کردن .
عزیزم آدرس جدیدم همینه که برات گذاشتم .
قربان مهربانی هایت

سلام .باشه همین الان این آدرسو می زنم.ممنون که گفتی .واقعاً کلافه شده بودم.روزگارت خوش

قندک چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:50

خانه ی روشن ، خداحافظ
سرزمین من ، خداحافظ
روزای خوبت بگو کجا رفت؟
تو قصه ها رفت ، یا از این جا رفت؟
انگار که اینجا هیچی زندیه نیست
گریه فراوون ، وقت خنده نیست
گونه ها خیسه ، دل ها پاییزه
بارون قحطی از ابر می ریزه
همه عزادارا سر به گریبون
مردا سر دار زنا تو زندون
انگار که شبه ، هر روز هفته
از هر خونه ای عزیزی رفته
همه با هم قهر ، همه از هم دور
روزا
مثل شب ، شب ها سوت و کور
نه تو آسمون ، نه رو زمینیم
انگار که خوابیم ، کابوس می بینیم
از زمین دوریم ، از زمان جدا
حتی نمی آییم به یاد خدا
روزای روشن ، خداحافظ
سرزمین من ، خداحافظ
نوبت میگیریم ، گیج و بی هدف
واسه مردنم ، باید رفت تو صف
روزها و شب ها این جور می گذرن
هر جا که می خوان ما رو می برن
آخه تا به کی آروم بشینیم
حسرت بکشیم ، گریه ببینیم
ای زن تنها ، مرد آواره؟
وطن دل تو است ، شده صد پاره
پاشو ، کاری کن ، فکر چاره باش
فکر این دل پاره پاره باش

سلام قندک مهربون. نمی دونم این همون شعریه که هایده خونده بود یا نه؟ هر چی که بود ، خیلی قشنگه.ممنون از انتخابت.

پژمان جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 13:11 http://www.silentcompanion.blogfa.com

سلام ویس عزیز
نمیخوام حرفهای تکراری بزنم،
هیچ کس جای دیگری نیست که دقیقا درک کند چه می کشد
اما میتوان فهمید ناراحتی و دلتنگی ها را
میتوان همراه بود
میتوان دوست بود
میتوان بود
و تو تنها نیستی.

سلام دوست من . حرفایی که زدی هیچکدوم تکراری نبود ، پر از مهربونی بود و دلگرمی.می توان همراه بود . می توان دوست بود. ممنونم از تمام لطفت.

مریم جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 18:35 http://www.2377.blogfa.com

احتمالا دیدی من از هر چی مربوط به گوشته بدم میاد به فکرت رسید بری راننده ماشین حمل گوشت بشی ! خواستی لج منو در بیاری !

راستی چرا نشر چشمه را تعطیل کردن ؟ کتابهایی که از نظر اونها مشکل داشت را چاپ می کرده ؟

واقعاً از گوشت بدت میاد؟ من که خیلی کباب دوست دارم.

تعطیلی ی نشر چشمه از چند سال پیش شروع شده بود ، یعنی از زمانی که کافی شاپ کوچک آن را تعطیل کردند ، الان هم در واقع برای چند کتاب بوده که هنوز چاپ نشده ، در واقع یک بهانه گیری بوده است .نمی دونم رفتی یا نه؟ من خیلی دوستش داشتم .یعنی فضای اونو

دوست دارم.

آذرخش شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:21 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
خوبی؟
خوشی؟
حال شما خوبه؟(بقول خودت)
ممنون بهم سر زدی و از حالم و گرد و خاک جویا شدی
به لطفت خوبیم. هوا هم آلوده اس اما دیگه عادت کردیم
وقتی کشورهای دوست و همجوار و همسایه واسه اینکه حالشو ببریم فروش نفتشون رو چند برابر می کنن که حسابی بهره مند بشیم، چطور توقع داری که بیابون زدایی کنم که ما گردو خاک نخوریم؟!؟!؟
روز های خوبی داشته باشی

سلام . یاد یک خاطره افتادم .چند ماه پیش با دوستی و خواهرم رفتیم بهشت زهرا و دوستمان ما را برد سر قبر برادرش و مونده بود که ما را چه جوری به برادرش که فوت کرده بود معرفی کنه من یک دفعه گفتم: بچه ها ،کا ، کا ، بچه ها و یک دفعه جو عوض شد و همه خندیدیم . این نوع احوال پرسی را هم از خود شما یاد گرفتم .نوه ی گلم.

واقعاً از دست این همسایه های آدم فروش چه کنیم؟

ایمان شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 18:18

همون که پرنیان گفت: زندگی یعنی از دست دادنهای پی در پی ...
اما خب راستش بعضی از دست دادن ها رو هیچ جوری نمی شه جبران کرد...
روحش شاد...

پیروز باشی

ممنون ، درسته زندگی همیشه با خودش رنج را به ارمغان میاره. ولی کاری نمیشه کرد.

باز هم از شما ممنونم

مهستی شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 23:42 http://mz991.blogsky.com

سلام ویس عزیز

خدا رحمت کنه مادر گرامی را ولی اون نمرده ، او زنده ست چون تو زنده ای...

سلام دوست من .و ممنون از همدردی شما. دلت شاد باشد ، تا همیشه ی ایام

مریم دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 16:43 http://www.2377.blogfa.com

سلام .
حالت چطوره ؟ این جا نمی خواد به روز بشه ؟
کباب استثناست اما گوشت قرمز نمی خورم کلا ! دوست ندارم.

نشر چشمه هم نه نرفتم . کاش دوباره باز بشه !

سلام

خواهم آمد .

نشر چشمه دیگه از هم پاشید.

صادق (فرخ) سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 00:31 http://dariyeh.blogsky.com

دیری ست که دلدار پیامی نفرستاد
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد

منتظر یادداشت بعدی شما هستیم و ....... انشاالله که اوضاع روبه راه باشد و مشکل چندانی در بین نباشد .
گو اینکه می دانم باید در لحظه ای ناب قرار بگیری و آنگاه چیزی مرقوم بفرمایی .... امید که آن لحظه همین الان فرا برسد .

لحظه ی ناب نوشتن ، فراغتی باید ، میان دل و زبانم فاصله افتاده ، به زودی این دو به هم می رسند.

اوقاتت خوش باشه

قندک چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:00

سلام و درود و تجدید ارادت. خوب هستین؟ اوضاع ردیفه ان شاالله؟

سلام .ممنون ، فقط بسیار گرفتارم .

ارادت من به شما بیمه شده .دائمی است.

مهسا شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 16:34 http://deleasemooni.blogsky.com

نمی دونم باید از گذر زود زمان ناراحت باشم یا ...ولی فکر کن اگر زمان ایست داشت چه باید می کردیم.؟

قندک دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:58

تجدید عرض سلام و ارادت خالصانه.کم پیدا می باشیدها؟

تمام قد ارادت دارم.

الی جووونی سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:55

به آتش نگاهش اعتماد نکن
لمس نکن
به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند
به سرزمینی بی رنگ
بی بو و ساکت
آری
بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو
اگر خواستار جاودانگی عشقی..
**************************
آآآآآآپم با عبور...
http://elijoooon.blogsky.com

سلام .ممنون که به من سر زدی. شعر خوبیه .

آذرخش سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 13:38 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
خوبی؟
خوشی؟
کم پیدایی؟؟
امیدوارم مشکل خاصی نباشه و بهت حسابی خوش بگذره

خوشم خوشم ، چنان خوشم

حال ما کم بد نیست .حال شما خوبه .

مریم چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 21:57 http://www.2377.blogfa.com

سلام . خوبی؟ کجایی؟

سلام .خوبم /کم کم سرو کله ام پیدا میشه/ تو چطوری؟

فرید دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:47 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام و درود
زنده ماندن نه... زندگی کردن.... که بی گمان، اینگونه زیستنی تاب میاورد ما را و آرام می دهد جان آرام جان مان را...

سلام و ارادت
زنده ماندن هنگام از دست دادن عزیزانم برایم بیشتر معنا دارد .چون به راستی در آن هنگام زندگی نمی کنم.فقط نفسی می کشم .زنده ام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد