لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

گپ خودمونی

امروز از خیابون که رد شدم یکباره زندگی اطرافیانم را بعد از مرگم دیدم.همانطور که شاید مثلاْ بیست سال قبل خیلی ها ازین خیابون رد شده بودند که عزیز خانواده شان بودند و الان نیستند.بارها این اتفاق برام افتاده و باعث شده همه چیز برایم مسخره بیاد. این همه تکاپو و تلاش که به زودی می گذاری و می ری و بعدی ها به زندگیشون ادامه می دهند همانطور که تو بعد از رفتگانت داری زندگی می کنی.اشتباه نکنید این حالت افسردگی نیست.یک نوع بی نیازی و استغنا برایم می آورد.تمام چیزهایی که داد آدما رو در میاره برای من قابل هضمه .آرامش درون دارم.شاید بتونم بگم که ترس را از من گرفته.فکر کن پنجاه سال دیگه چه کسانی نیستند که الان دارند خودشونو برای یک سری چیز می کشند.فکر کن اگر باور کنیم که همیشه ما نیستیم که به مجلس ختم دیگران می رویم بلکه روزی هم به مجلس ختم ما خواهند آمد ُخیلی از مسایل برایمان راحت تر می شود. ولی مردم چنان چسبیدند به زندگی که انگار هزار سال زنده خواهند بود.سخن علی (ع) را دوست دارم که فرموده فکر کن امروز آخرین روز زندگی توست.اگر واقعاْ بتونیم این فکر را بکنیم ُ سعی خواهیم کرد که از تمام چیزایی که داریم لذت ببریم. 

پ . ن ۱ - سالگرد احمد شاملو بود. روحش شاد. او کیست که حتی بر سر مزارش  پ ل ی س می ایستد؟ از اندیشه ی او می ترسند.؟ ...نکنه واگیر داره؟ پارسال سنگ قبرش را شکستند.بی ایمان ترین آدما هم برای مرده احترام قائلند. 

پ . ن ۲- فرمودند دکترها گفتند گوشت ،هر نوعش ، برای سلامتی ضرر داره.خوب بابا جان راست می گن ، نخورید. نون و پنیر بخورید.ای بابا پنیر که دیگر جزء اقلام تجملی اعلام شده ، نون خالی بخورید. ای بابا نون سنگک هم تجملی است. پس هوای دود آلود بخورید تا زود تر ازین همه رنج نجات پیدا کنید.باور کنید ما خوبی شما را می خواهیم.( راست می گن این بیچاره ها چرا ما قبول نمی کنیم.

نظرات 11 + ارسال نظر
ایمان سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:34

همه مون یه روز می ریم...اما خوبه که خوب بریم...

و به قول معروف:
مرغ همسایه غاز نیست، غاز همسایه مرغه!!

پیروز باشی

یه دفعه یاد یک بیتی افتادمک

آنچنان زی ، که چو میری ، برهی

نه چنان زی که چو میری ، برهند

آذرخش سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
خوبی؟
سلامتی؟
چه خبر مبرا؟
منم گاهی این افکار میاد سراغم که آخرش چی؟میریم و انگار نه کسی اومده و نه کسی رفته. بقول خیام
دنیا به مراد رانده گیر اخر چه؟
وین نامه عمر خوانده گیر اخر چه؟
گیرم که به کام دل بماندی صد سال
صد سال دگر بمانده گیر اخر چه؟

ولی چه میشه کرد. زندگیه دیگه
امیدوارم همه چیز بر وفق مرادت باشه

واقعاً چه میشه کرد، زندگیه دیگه. خیام را دوست دارم.به این آدم میگن آزاده.حساب کن در آن دوران ، او مثل هزار سال بعد از خودش فکر می کرده.
همیشه سلامت باشی

مریم سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:21 http://www.2377.blogfa.com

آره دقیقا از مردن حرف می زنیم اما فک می کنیم حالا حالا ها هستیم !
برای پ.ن ها واقعا متاسفم ! همین . حرف ها را تو زدی .
خوبی ؟ این که آرامش درون داری خیلی عالیه .

سلام .خوبم . خودت چطوری؟

وقتی پیوسته نخواهی ، می شود آرامش. شایدم نشه اسمشو آرامش گذاشت.بی تفاوتی واژه ی بهتری است ، شاید

پژمان سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:48 http://silentcompanion.blogfa.com

سلام
ویس عزیز
خوب هستین؟

بله دوست من .شما چطورید؟ امیدوارم خوب خوب باشید

صادق (فرخ) چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:45 http://dariyeh.blogsky.com

ویس عزیز تمام گرفتاریهای دنیا بر سر این است که مرگ و آخرت را در لفظ قبول داریم و در عمل .....!!؟؟
ما از رها شدن و از این دارفانی رفتن ، می هراسیم. وقتی میبینم مولانا با آن همه علم و نبوغ و درایت چنین می گوید ، به مرگ ایمان میاورم : به روز مرگ که تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
جنازه ام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست
چرا به دانه ی انسانت این گمان باشد؟

شاملو !!؟؟؟ چیزی نمی توانم گفت ... برای او که سرشار از سخن ناب و تازه بود ، چه می شود گفت؟
به قول استاد کدکنی : در هیچ جای شعر شاملو نمی توان ردی از ابتذال یافت ... و در تعریف ابتذال میگوید : ابتذال آن است که شما مفاهیم و یا واژه هایی را در اثر یک هنرمند بیابید که پیش از این توسط دیگران به گونه ای دیگر تکرار شده است!

من که توی این چند روز اینقدر گوشت قرمز خوردم ، حالم اصلا خوب نیست ... نون و پنیر هم اصلا منو سیر نمیکنه . . تا چه برسه به نون خالی . آدمهای قوی و تنومند ، چنین خاصیتی دارند

سلام .
شعر مولانا را بسیار دوست دارم.در این شعر او به زندگی های متوالی اشاره دارد.
شما که در آن شهر زیبا و بارانیتان حسابی به ماهی دسترسی دارید.ما هم این جا به تن ماهی
هیچی خوشمزه تر از نان سنگک با پنیر و سبزی نیست.به به

خلیل چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:29

سلام،

مقلد خوبی نیستید. نماز و روزه تان باطل است.

سلام

خوشحالم . الحمدالله

قندک چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:53

سلام ویس عزیز. با بخش اول مطلبتون کاملا موافقم.کاش قدری به رفتنمان هم فکر کنیم. بعدش اینکه من هرگاه به مزار شاملو رفته ام همواره ساکت و خلوت است.کسی را آنجا نمی بینم.بخصوص پلیس.شاید جدیدا اینطور شده باشد.
گوشت هم چیزی بسیار ماکول و خوبی است آدم را درنده خو می کند

قندک جان چند روز به سالگردش بروید حتماً چشمتان به جمالشان روشن می شود.

گوشت قرمز ، درنده خو می کنه همون چیزی که فرمانروایی را از جمشید گرفت.چون گوشت قرمز خورد و درنده خو شد و ادعای خدایی کرد

پرنیان چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:57

زندگی حتی وقتی انکارش می کنی ، حتی وقتی نادیده اش می گیری ، حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است . از هر چیز دیگری قوی تر است . آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد و ولد کردند . مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند ، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند ، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند .

باور کردنی نیست امیا همین گونه است . زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است.
آنا گاوالدا

سلام ...

آنا گاوالدا درست می گه یادته یک فیلمی بود اسمش زیر درخت نمی دونم گلابی بود یا چیز دیگه . زلزله اومده بود در رودبار و همه کشته شده بودند ولی یک دختر و پسر عاشق هم بودند و توی اون اوضاع ازدواج کردند.
فکر کنم برای همین زنده ایم و داریم ادامه می دیم.

آفتاب چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:39 http://aftab54.blogfa.com/

ویس نازنینم مطلب وبلاگت رو دو روزی بود می خوندم ... یه احساس غریبی داشتم از گذشته .. دائم در ذهنم تکرار می شد کسانی که با ما بودند و الان نیستند .. یهو دلتنگ شدم ..برای تمامی عزیزانی که الان نیستند کنارم ...حیف این عمر کوتاه که قدر لحظاتش رو نمی دونیم .

بله حیف! دل آدم چقدر جا داره که هی بپذیره که دیگه نیستند.

ولی سهراب می گه : ونترسیم از مرگ و بدانیم اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت.به هر حال زندگی جاریه.و ما هم در این جریان در حرکتیم.چه میشه کرد؟

قندک شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:53

سلام ویس عزیز و مهربان. یکم حال وروزم بهم ریخته. لذا چند روزی نیستم. نگران نباشید.بادمجان بم آفت نداره.یکم بهتر شدم بر می گردم.خیلی مخلصیم

هیچی مثل مریضی منو نمی ترسونه. واقعاً بیماریتون مهم نیست؟یا دارین سر به سر می گذارید.نگران شدم .امیدوارم خوب خوب خوب باشید و زود بر گردید.

ثنائی فر شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:00 http://www.sanae.blogfa.com

از خبر فوت دیگران چه راحت رد شده و ادامه می دهیم دویدن ها را
و روزی چه راحت از خبر فوت ما ...
سلام گاهی نیستیم

سلام . اگر راحت هم نگذریم بازم فرقی نداره . اونا رفتند و ما را در بغض نبودنشون ، گذاشتند.
راستی نبودنتون از "گاهی " گذشته ها .دائمی شده.ممنون که سر زدید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد