لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

کوچه باغ

آفتاب مثل پتکی داغ توی سرم می زد.با زحمت گوشه ای را برای پارک کردن پیدا کردم .پارک کردم و نشستم .برای ترخیص ماشین دوستم آمده بودم که به دلیل تند رفتن فرستاده بودنش پارکینگ .نشستم و منتظر شدم. طول کشید .دوباره با خودم تنها شدم.داشتم از پله های زیرزمینی تاریک پایین می رفتم ، داخل که شدم بوی نم می آمد در را بستم و گوشه ای نشستم .چشم هیچ جایی را نمی دید .با این که فضای تاریک و بد بویی بود حس بدی نداشتم.انگار این سفر برایم تکراری بود .در تمام آن سیاهی ، حس روشنی داشتم .گفته بود برو و من شروع کرده بودم .هرچه می گفت همان بود که بود .تسلیم تسلیم.یک حرکت بود در نشستن ، سلوکی درونی بود بی قدم.پای ارادتی که کشیده می شد و می رفت . دست ، مطمئن بود.این گوشه ی تاریک با بوی نم ، برای من گذاری به تمامی آنچه در ذهنم تصور می کردم ، بود .یک دنیای انتزاعی .کسی مرا نمی دیدو این بهترین بود.و بعد ورود به کوچه باغم .با صدای روانی آب و بادی که در برگ ها می وزید و نسیم و آوازخوان مستی در انتهای کوچه ، اینجا بهشت من است .دستم را نمی گیرد سفر به تنهایی آغاز شده .سال هاست کنار این رود راه می روم ، وقتی بغضی دارم ، وقتی حرفی دارم ، وقتی گوشی نیست ، وقتی چشمی نیست.  

 

ساعت دو شب یکشنبه .

نظرات 15 + ارسال نظر
فرزانه یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:25 http://www.baranitarin.blogsky.com

سلام
وبتون زیباست
قالبتون رو عوض کنید بهتر میشه نمیتونم خوب بخونم

سلام .ممنون عزیزم .ولی عجیبه هیچکس تا به حال این مشکل را نداشته .چشم سعی می کنم

ثنائی فر یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:16

و بعد اما در همان جهنمی که بودم هستم و قیامت را منتظر
سلام و ارادت

شما حرف مرا گرفتی ، بعدش در همان جهنمی که بودم برگشتم ....

ارادت از بنده است.

آذرخش یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:02 http://azymusic.persianblog.ir/

در این سفر که بودی مارا چه تحفه آوردی؟

سلام
خوبی؟
خوشی؟
سلامتی
ببین گرما و تو ماشین نشستن چکارا که نمی کنه
ببین ما چی میکشیم
امیدوارم هر روزت از دیروز بهتر باشه
ممنون بهم سر زدی

بخاطر داشتم ،چون به درخت گل رسم ، دامنی پر کنم اصحاب را ، ولی چون به آن درخت گل رسیدم بوی گلم چنان مست کرد، که دامنم از دست برفت.

خدا رحمت کند سعدی علیه الرحمه را.

ممنون که فکر کردید بنده از فشار گرما خل شدم

حالا جدی ، عوالم ذهنی من گرایش دارد به سوررئالیسم .برای مریم نوشتم نوه جان بخون تا بدونی.

میلاد یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:34

راستشو بخوای چند ماه پیش قصد کردم که برگردم
اینجا این مظلبو گذاشتم ببینم چه بازخوردی داره
دیدم اصلا استقبال نشد
و ترجیح دادم اگر هم خواستم بنویسم توی فیس بوکم بنویسم
خواستی add کن منو
چون من اسم تورو نمی دونم
milad Yavarnejad

سلام و ارادت
مدت های زیادی نبودی ،باید کمی تحمل کنی تا دو باره همه بفهمند اومدی .مثلاً من خیلی اتفاقی بهت سر زدم و دیدم اومدی.
فیس بوک نمی تونم بیام چون اونجا با نام واقعی خودم هستم.در هر حال هر جا هستی شاد باشی.

مریم یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:04 http://2377.blogfa.com/

من از این حالتی که نوشتی سر در نیاوردم . نگرانت می شم بیشتر !
برای لطفت هم ممنونم عز یزم .
بی تفاوتی فک نمی کنم خوب باشه . کاش تبدیل بشه به همون آرامش !

لابد فکر کردی خل شدم . تصاویر انتزاعی یعنی تمام آنچه در ذهنت حک شده ، همیشه به سراغت میاد. یک نوعی از سوررئالیست است ومن این مکتب را بسیار دوست دارم.برای مثال بسیاری از غزلیات مولانا سوررئالیستی است.
من هرگز بی تفاوت نمی تونم باشم کاش بودم.

ممنون که به من سرزدی.مواظب خودت باش

آفتاب دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:26 http://aftab54.blogfa.com/

ویس نازنینم یادمه تو یکی از متن هایی که نوشته بودی از خلوتت با دلت اشاره کردی .. این خلوت تو و دلته.. اما زمانی که از اون گذشتی دیگه تنها نیستی .. اینجا کسانی هستند که همواره نوشته های ناب وبت رو دوست دارند .. حتی زمانی که خدا حافظی کردی و مدتی نبودی باز هم دوستانت منتظرت بودند .. به قول پرنیان عزیزم : تو تنها نیستی عزیز دلم .

دوستان دنیای مجازی برایم حقیقی تر از اطرافیانم هستند. همیشه با من بودند و در لحظات تلخ زندگیم هرگز تنهایم نگذاشتند.
ممنونم از تمام مهربونی ها و لطفی که به داری عزیزم.کنار گرمای شما احساس تنهایی نمی کنم.

مهستی دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:15 http://mz991.blogsky.com

سلام ویس عزیز .

باور کن شرمنده همه دوستان هستم ولی چه کنم فعلا رغبت نمی کنم بیام تو نت .

وقتی خیلی با خودم درگیر می شم میرم تو لاک سکوت و متاسفانه همه چیز تعطیل می شه . حتی دیگه فکر هم نمی کنم . البته کم کم بهتر می شم . منو بخاطر کوتاهی هام ببخش . . .

ببین واقعاً آدمایی که درگیر فکری هستند میان اینجا و می نویسند. کدوم آدم معمولی میاد و هی می نویسه و می نویسه.چرا؟ همصحبتی نیست و یا شاید نمی خواد هر کسی بدونه تو دلش چه خبره. از این درگیری نترس هر چند بار به سراغ همه مون اومده گاهی حتی خداحافظی کردیم و باز برگشتیم.عزیزم نگران نباش بازم بیا و بنویس .

قندک دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:58

سلام عرض می کنم. مخلص شما قندک.کاش من هم مثل شما دارای سلوک بودم.

سلام . اختیار دارید بنده زانوی تلمذ به درگاه شما زدم.

راستی کسالتتون خوب شد؟ واقعاً که نگرانم کرده بودید و به شما فکر می کردم. همیشه سالم و تندرست باشید.آمین

فرید دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:54 http://fsemsarha.blogfa.com

اینجا برای من کم است... آنقدر کم که تاب نمی آورد بغض تنهاییم....
اینجا برای من به اندازه تمام بزرگی های دنیا... فراخی های آسمان و وسعت زمین... تنگ است... آنقدر کم که جا نمی شوم در خویشتن خویش....
اینجا.... قالب تنهایی من.... من برای من تنگ است... تاب نمی آورم و سرم مدام به سقف سکوتی بی اما می خورد... سکوت را هم می شنوم در این کومه تنگ... اینجا برای من تنگ ست....
*****
سلام
امیدوارم خلوت تان، فراخ باشد به اندازه نگاه تان....
حق یارتان

وقتی روح لذت بودن در یک وسعت لامکان را تجربه کرده ، چگونه دراین فضای محدود ، تن بیاساید.سر بر دیوار می کوبد تا هنگام رهایی . دوران جنینی اش دارد تجربه می کند .می خواهد باز هم در هوای سر کویش پر و بالی بزند .می شود حکایت مرغ باغ ملکوت و عالم خاک.

سلام و ممنون

شیوا دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:02 http://basillisk.blogfa.com

pish ma bia

صادق (فرخ) سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:05 http://dariyeh.blogsky.com

ویس عزیز چقدر خوب است که می توانی سفر کنی به کوچه باغها و با پای دل در راهروها و گذرگاهها و معبرها به سلوک بپردازی
... در این دنیای وانفسا غنیمت است والله
من از بس در این تضادها زیستم ، خسته ام . هر وقت به ییلاقات و کوهستان میروم ، حال شگفتی در من پدیدار می شود و اصلا نسبت به زندگی و هستی و کائنات ، نگاهم لطیف و متعالی میگردد . ولی پس از هر بازگشت و در پشت اولین چراغ قرمز و ازدحام خیابانها و شهر ، چنان افسرده می شوم که نگو و نپرس.
برای همین از سفر بازماندم و حتی دلم نمی خواهد در خیال نیز به کوچه باغها سفر کنم . اما اعتقاد دارم که بهشت موعود مثل همین طبیعت و باد و سبزه ها و گلها و رودهاست .
در واقع من بارها در طبیعت جاهایی را کشف کرده ام که حتما ازبهشت نیز زیباتر است . برایم دعا کن لااقل با پای خیالم بروم .

سلام و ارادت

شما در منطقه ای زندگی می کنید که بهشت خداست .زیبا و پرباران .و چقدر دلم برای باران تنگ شده . اگر کار مستمری ندارید و شرایط فراهم است چه بهتر که یک خانه ی چوبی یک جای دنج درست کنید .البته شاید هم دارید.
از بچگی تا کنون هر وقت از بیرون خسته می شدم فورا ً فضا را ترک می کردم و می رفتم توی ذهن خودم و جالب اینجاست که هیچکس هم متوجه نمیشه. مورد باز خواست هم قرار نمی گیری.اینش جالبه.

خلیل چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:05 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

این هم راهی است برای انرژی گرفتن.

سلام.بله برای خودش راهیه

ققنوس خیس پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:52

ممنون ویس عزیز

خواهش می کنم. روزی که اومدم دیدم هستید خوشحال شدم.امیدوارم خوب و خوش باشید

ایمان پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:53

تنهایی ها عمیقند
عمیق مثل صورت مردگان...

پیروز باشی

سلام

هیچ واژ ه ای نیست که بتواند تنهایی را توضیح دهد.

قندک شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:11

خیلی خیلی از لطفو مرحمتتون ممنونم ویس عزیز. بله خیلی الان بهتر شده ام. سپاس فراوان.الهی همواره شاد و سلامت و برقرار باشید

انشاالله همیششششششششششششششه خوب خوب باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد