لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

پند

چند پست قبل گفتم ، یعنی حافظ فرمود : 

ناصح به طعن گفت رو ترک عشق کن 

محتاج جنگ نیست ، برادر ، نمی کنم 

 

اما امروز می خواهم بگویم بهترین تجربه ی زندگیتون را که مثبت بوده و بسیار تاثیر گذار ، برایم بنویسید شاید طفل گریز پای دل من هم پند پذیر شود . نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر ......بهانه نمی گیرم.بگویید.لطفاً

نظرات 11 + ارسال نظر
فرخ (صادق) یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 http://dariyeh.blogsky.com

تجربه کرده ام :
- که هر کس جانماز آب کشید و از دین و ایمان خود دم زد ، ریگی به کفش دارد.
- که اگر به حیوانات و پرندگان محروم و ولگرد در کوچه ها و پشت بامها غذا برسانی ، خود بیشتر از آنها خشنود خواهی شد.
- که اگر بتوانی دشمنان خود را ببخشی ، همیشه از مواجهه با تو میگریزند و در برابرت معمولا قادر نیستند به چشمهایت بنگرند.
- که وقتی سن و سال ات بالا می رود ، امدادهای غیبی خداوند در باره ات کاستی می گیرد .. تا بلکه به تناسب سن و عمر خود و همانگونه که از یک بزرگسال انتظار می رود ، راه خود را به سوی آینده ای بهتر بیابی.
- که با کودکان رفاقت کنی !! و هر قدر دوستان خردسال بیشتری داشته باشی ، خرسندتر و راضی تر خواهی بود .
برای انها شعرهای پیش پا افتاده و ریتمیک بگویی و به آنها زنگ بزنی تا حال شان و حال عروسکهایشان را بپرسی و ......
- که همیشه در بدترین شرایط روحی و فشارهای عصبی به طبیعت پناه ببری و به تماشا درآیی و سپس ببینی که چقدر از بارهای اندوه ات کم شده است .
گمان می کنم همین چند مورد کافی باشد ... فعلا

واقعاً کتاب زندگی را در چند خط نوشتید .خیلی برام جالبه.مخصوصاً دوستی با کودکان که به راستی دوستشان دارم. سعی می کنم تمام موارد را چند بار بخوانم تا ملکه ی ذهنم شود.و در مواقع ضروری عمل کنم. ممنون از شما دوست خوبم.

نوشته های پراکنده یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 13:18 http://thunderb.blogfa.com/

سلام
خوبی؟
من که اصلا آدم نصیحت پذیری نیستم
واسه همین هیچوقت کسی رو نصیحت نمی کنم
اما تجربه تاثیر گذار.... به نظر من هیچوقت هیچی رو نباید از خدا زوری خواست. باید از خدا بخواد هرچی به خیر و صلاحشه واسش پیش بیاد. چون هرچی رو از خدا زوری خواستم بعدا پشیمون شدم
شاد و سربلند باشی

سلام.من هم بیشتر استفاده ا تجارب دوستان مورد نظرم است. گاهی خیلی خوبه که کسی راهی را رفته و نتیجه ای گرفته ، من هم به آن راه با توجه به موقعیت خودم ، نگاهی داشته باشم.

تجربه ی شما هم جالبه.ممنون

قندک دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:18

با سلام و درود. شرمنده ام که حالم مساعد نیست و فکرم کار نمی کنه ولی قول میدم بیام مفصل بگم براتون.

سلام

نگران شدم.چی شده.خوب واقعاً بگید چه بیماریی دارید اعصابم خرد شد! چرا همیشه مریض هستید؟؟؟؟؟

مهستی دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 17:43 http://mz991.blogsky.com

سلام ویس عزیز

چه خوب که قبول کردی از تجربیات دیگران بهره ببری و خودت تجربه نکنی کارهایی رو که دیگران انجام دادن و نتیجه اش رو دیدن.

من خودم سراسر زندگیم تجربه بود . مخصوصا این ۱۲ سال آخر که زندگی با همسرم رو شروع کردم ...

زندگی رو هر جور ببینی همون جور باهات تا می کنه . اگه سخت بگیری بهت سخت می گیره ، اگه راحت بگیری باهات خوب کنار میاد . در واقع زندگی ثمره ی دید و نگاه و تفکر ماست به اطراف .
مثلا در مورد یک مسئله خیلی عادی می تونی راحت بگذری و برای خودت حلش کنی ولی همون رو می تونی لا ینحلش کنی و کوهی ازش بسازی .

باور کن اینا رو که می گم شعار نیست ، تجربه ست ، واقعیته.
ولی در کل به چند تا اصل مهم رسیدم که دوست دارم در موردشون خوب فکر کنی :
- دیگران رو دوست بدار اما به اندازه
- غصه دیروز رو نخور
- از فردا نترس
- از دنیا لذت ببر
- فرصت ها رو غنیمت بشمار( نه این که فقط مطالعه و عبادت و کار و... نه منظورم اینه که به انتظارلحظه ها نباش. خودت لحظه ها رو بساز ...)
- بیش تر به فکر خودت باش تا دیگرون
- هیچ کس به درد آدم نمی خوره
- تا وقتی برای دیگران مفیدی خوبی . پس خیلی بخاطر دیگران از خودت و خواسته هات نگذر
- شاد باش حتی به ظاهر حتی الکی چون این کار کم کم عادت می شه و لبخندت به دیگران روحیه می ده
- خیلی به مردگانت نیندیش سعی کن اونها رو به قلب بسپاری تا جاودان بشن
- حتما روزی چند حرکت ورزشی و دم و بازدم انجام بده چون مفیده
- خیلی از نداری و مشکلاتت با دیگران حرف نزن چون عزتت رو پایین میاره...

البته اگه بخوام تجربیاتم رو بگم یه کتاب می شه . ولی باور کن همه اش واقعیته .

به امید این که لبخند امید همیشه رو لبهات باشه...

-

عجب حرفای جالبی! ببین چه خبره. مخصوصاً چندتاش حسابی زد به خال.ممنون

دیگران را دوست داشته باش اما به اندازه.این یکی از سخت ترین کارهاست برام.همیشه گندشو در میارم.دقیقاً مصداق این مثل هستم.:
نابینایی راه می رفت ، کسی دستش را گرفت که باید کمکتان کنم از خیابان رد بشوید .او تشکر کرد و گفت ممنون .لازم نیست .ولی او ول کن نبود که الا و بلا باید کمکتان کنم .ناچاراً آن روشندل تسلیم شد و دستش را به او داد.اما وقتی رسیدند به آنطرف خیابان.آن فرد نابینا گفت حالا مرا بر گردانید چون خانه ام آنطرف خیابان است.
همه ی تجربیاتتان خیلی خوب بود.ممنون

پرنیان چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:30

سلام
من در مورد خودم ، به این نتیجه رسیدم که بی انتظار ببخشم ، خیلی وقتها موفق می شم ، گاهی وقتها هم نمی شم. وقتی بی انتظار می بخشم و محبت می بینم زندگی گرم می شه برام.
اما به هر حال ما انسانیم و متاسفانه مبتلا به ضعف های مادی و زمینی و ممکنه گاهی وقتها هم از اصول و اعتقادمون خارج بشیم. و اون موقع هست که با خودم بعدش خیلی درگیر می شم .
و این شاید بزرگترین آرمان من باشه و حرفی که دائما با خودم تکرار می کنم ، که تو به همه ی زندگی ببخش ، هر کسی به اندازه ی بزرگی خودش هم به تو خواهد بخشید . اونائی هم که باعث رنج ما هستند ، احتمالا" برای رشد ما ، کنارما قرار گرفتند .
و اینکه هر چقدر و هر طور به زندگی ببخشی ، زندگی هم به تو خواهد بخشید (قانون کارما).

سلام . خوبی؟

درست زدی به هدف .هروقت در انتظار حتی یک تشکر می مانیم اذیت می شویم .چقدر خوبه اگر بتوانیم همینطور که گفتی باشیم.

من هم اعتقاد دارم هر عملی عکس العملی دارد. باید حسابی مواظب خودم و اعمالم باشم.ولی واقعاً سخته ها . قبول داری؟

ممنون از تجربیات مفید و عالیت.

قندک چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 14:17

سلام و درود بر ویس عزیز. خیلی خیلی از لطفتون ممنونم. راستش من خودم هم نمیدونم مشکل واقعی چیست ولی حس می کنم بیشتر از نوع غذا خوردنم باشد. مدتی است نوعی بیماری خاص بسراغم میاید و چیزی مثل آمفولانزا مدت سه روز مرا در گیر و بستری می کند.تب و لرز و استخوان درد و خستگی و کوفتگی بعدش هم کلا خوب خوب می شود انگار نه خانی رفته و نه خانی آمده.در طول این ماه سه بار اینطوری شده ام وحوصله دکتررفتن هم ندارم. الان دارم یک رژیم غذایی ساده بدون گوشت قرمز دنبال می کنم ببینم چه می شود .درود بر شما

سلام.خوب ممنون که از احوالاتتان با خبرم کردید . از خوردن انواع جوانه ها غافل نشوید.خیلی مفیده.امیدوارم همیشه سالم باشید.

خوب تجربه چی شد ؟

قندک یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:05

سلام و درود فراوان بر ویس عزیز. راستش شاید بشه گفت من بخاطر سنم تجربه زیاد داشته باشم. یکیش تجربه شرکت در جنگ و رفتن به جبهه است.اون مدت تجربیات خوبی کسب کردم.یکی هم کار کردن در انتشارات وزارت ارشاد. یکی ازدواج کردن و دارای فرزند شدن. اینها همه با کسب تجربیاتی چند همراه بوده اند.حتی شاهد انقلاب بودن هم خودش تجربیاتی را بدنبال داشته.تلخ و شیرین که مسلما تخلش زیاد بوده.درود

سلام.و ارادت

کوله باری از تجربیات.

پس شما جبهه هم رفتید. چه جالب. برای کسانی که به جنگ رفتند .شهید یا جانبا ز و یا به هر شکلی ، بسیار احترام قائلم.

خلیل یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 19:32 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

به دنیا بخند.







چشم

فرید چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 00:03 http://FSEMSARHA.BLOGFA.COM

سلام و درود بر شما
چندی ست که عجیب مشتاق آمدن به کلبه پر رونق تان هستم...
ببخشید مرا که اینقدر مشغول به خودم..... به امید خدا بزودی تک تک نوشته های از اعماق وجودتان را خواهم خواند و سرشار خواهم شد...
باز هم سلام... تا سلامی دیگر...

سلام . می دانم که مشغول هستید .بسیار آمدم و رفتم ، تا پست گذاشتید مثل همیشه شعری و سرودی زیبا.باز هم با این همه کار ممنونم که به من سر زدید.

مریم چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 00:30 http://www.2377.blogfa.com

سلام خانومی . خوبی ؟
آره می دونم .

عزیزم . شما هم بیداری؟ الان یک پست گذاشتم .اگر دوست داری بخوان

علی موحّد جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:36 http://p30af.com

با سلام و خسته نباشید.
علی موحد هستم ؛ ضمن تشکری از مطالب خوب وبلاگتان؛ لطفا از این 2سایت بنده که یکی در مورد کتاب و آموزشی است و دیگری اطلاعات عمومی و علمی است دیدن نمایید و در صورتی که لایق الطاف خویش دیدید؛ در پیوندهای وبلاگتان لینک کنید.
http://p30af.com - مرکز دانلود
http://mobina.org - مبینا
باتشکر - مدیریت سایت

هر جا اسمی از کتاب باشه میام. بهتون سر می زنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد