لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

سلام

خودمو زدم زیر بغلمو اومدم. روزگارانی را گذراندم که مپرس . سلام به دوستای اینجایی خودم.
نظرات 30 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 16:56 http://www.2377.blogfa.com

سلام خانوم . خوش اومدی .
چند بار خاموش سر زدم تو این مدت ببینم اومدی یا نه ! خوبی ؟

منم خوشحالم .ممنون

فرید یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 16:59

چقدر خوب...
چقدر خوب که هستین... که اومدین

سلام . خودم هم خوشحالم. آن فرشته حتماً بزرگ شده. یسنای عزیز

آفتاب یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 17:02 http://aftab54.blogfa.com/

قربون خود زیر بغلت .. کشتی ما رو !

دلتنگ شده بودیم .. یهو بی هوا می ذاری می ری ما رو می ذاری تو پوست گردو .. دیگه نری ها .. قاط می زنم

قاط درست بود ؟

سلام آفتاب مهربون . منم همیشه به تمام خوبی هایت در لحظات بحرانی فکر می کردم. خوشحالم اومدم.

صادق (فرخ) یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 17:38 http://dariyeh.blogsky.com

سلام در کامنتهای پست قبلی (خداحافظ) زیاده از حد نظر گذاشتم . فکر نمی کردم دیگه برگردی ... و گاهی به خودم میگفتم که دوباره میاد .
حالا اومدی ... شادی و شعف خودمو تا حد زیادی پنهان می کنم تا فکر نکنی دلم میخواست برگردی ... نه ، من فقط خیلی دلم میخواست برگردی .
رسیدن به خیر ویس عزیز ما ... صفای قدمت

خودم هم هرگز گمان برگشتن نداشتم. ولی می دونید که خیلی آدم قابل پیش بینیی نیستم. در هر حال برای تمام محبت های شما ممنونم دوست من.

مریم یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 17:47

فدای سرت .عیب نداره .

در هر حال چون کمی بلاگ اسکای عوض شده اشتباهی حذفش کردم. خوش باشی

فرید یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 18:24 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام...
چه خوب که برگشتید... خیلی خیلی خوشحال شدم... امیدوارم همیشه سلام تون رو ببینم... همیشه، همه جا...

سلام . خودم هم اولش کمی گیج بودم که چرا برگشتم. ولی عجیبه من دل به محبت دوستان دنیای مجازی خودم بستم.و این شاید قوی ترین دلیل برگشتن بود.
راستی فرشته ی زیبای ما چطورند؟

goli یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 20:41 http://nabze-gol.blogsky.com

سلااااااام.نمی دونید چقدر خوشحال شدم!!حالا خوبه رو در رو ندیدمتون
به هر جهت خوش اومدین.دلم برای نوشته هاتون که آدمو بیشتر به تفکر وا میداره خیییییلی تنگ شده...منتظرم

سلام عزیز دلم. خیلی خوشحالم که اومدم.

پرنیان یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 20:50

به به ! خوش آمدی

وای دوستم . خوش باشی عزیزم

تنها یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 20:57

سلــاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام ...حالت خوبه ویس عزیز :)))
خوشحالم ک برگشتی :))

عجب استقبال گرمی از من شد. خیلی ممنونم.

پژمان یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 21:02 http://www.silentcompanion.blogfa.com

به به ........سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
یعنی مدتها بود که اینقدر خوشحال نشده بودم.............
خیلی خیلی خوش اومدین دوست گرانسنگ.
:)

سلام دوست خوبم. من هم خوشحالم که دوباره پر از مهر یاران مجازیم می شوم. چرا که از تمام دنیای واقعی برایم حقیقی ترند.

تنها یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 21:11

سلام مــاه مــن دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …
گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..
احوال مهتابیت چطور است ؟
چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟
چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟
چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟
چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ..
چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است
راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟
می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟
یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود ….
هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد
تو فقط ماه من بمون و باش
ماه من
مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان .. خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون باش
:)))

ببین من جنبه ندارما .عجب شعر زیبایی .

سهبا یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 22:25

سلام ویس عزیزم. خوش اومدی نازنین . منتظر شنیدن از روزگارانی هستم که بر تو گذشت ...

روزگارانی که مپرس . راستی وفات استاد قهرمان را به شما تسلیت می گویم.هرچند کمی دیر شده.

میخچه دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 00:15

سلامت را نمیخواهیم پاسخ گفت
قلبها خرد و داغان است

عجب اسم با مزه ای داری. درست گفتی روزگار غریبی است !!!

قندک دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:44

سلام و درود فراوان بر ویس عزیز که ناگهانی رفت و ناگهانی هم برگشت. با کلی خاطرات سعدی گونه.اولا که خیلی خیلی خوش آمدید. جاتون خالی بود بسی.شایدم بیش از بسی.منتظر خواندن خاطراتتان هستیم

سلام استاد . خوبید؟ خانواده ی محترم چطورند؟
راستش دارم از خودم تعجب می کنم که باز بی بهانه ای برگشتم. دل می کشاند هر جا خاطرخواه اوست. من هم دل در گرو دوستان وبلاگی خودم دارم.ارادت مرا بپذیرید.

تنها دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:06

سلام مــاه مــن ...دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …
گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..
احوال مهتابیت چطور است ؟
چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟!
چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟!
چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!
چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ...
چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است !
راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟!
می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟!
یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود ….
هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد
تو فقط ماه من بمون و باش
ماه من
مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان .. خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون باش
:)))

آفتاب دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:36 http://aftab54.blogfa.com

قربون خود زیر بغلت .. کشتی مارو !

باز نری که قاط می زنم ..


قربونت برم .

سلام آفتاب مهربان. هرگز یاوری هایت را در روزگاران سخت خودم فراموش نکردم و نمی کنم.

باران و بانو دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:18

...

خوش آمدی که خوش آمدم از آمدنت ..

.
.

سلام بر ویس عزیز ما ..

سلام بر دوستانم.

ونوس دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 17:22 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام ویس عزیز
خوشحالم برگشتی
خوب چه خبر بگو از روزهایی که نبودی وحال دلت

سلام دوست خوبم. راستش روزهای خوبی نبود. بهتره حرفی نزنم.

دل خراب من ازین خراب تر نمی شود ، اینجوریه دیگه ، گوش کشیده است او ، خدمت تن نمی کند

نوشته های پراکنده سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:34

به به
رسیدن بخیر
چه عجب
حاجی حاجی مکه
خبر میدادی گوسفندی چیزی سر می بریدیم
خوش میگذره
یادی از اینترنت کردی
چه خبر مبرا؟
امروز خبر خوش برگشتنت رو دیدم و کلی خوشحال شدم
البته نیومدم اینجا به حساب بی معرفتی نذاریا
می دونی که من هر وقت آپ کنی با خبر می شم
بخاطر همین نیومدم وبلاگت
و کامنت نذاشتم چون می دونستم نمیای
آخه خودم وقتی مدتی نباشم و بعد بیام ببینم هزار تا کامنت نخونده دارم استرس جواب دادن بهم دست میده
امیدوارم خوش بگذره و بیای از خاطرات خوبت واسمون تعریف کنی
شاد باشی

سلام .خوبی؟ خوشی؟ بابا جان گوسفند گرون شده .برای همین سرزده اومدم.

هاتف سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:23

سلام
2ماه هم میتونه طولانی باشه هم میتونه نباشه و البته برای شما حتما ط.ولانی بوده که گفتید مدت های طولانی نیستید...
جدای از این حرفا خیلی خوش اومدید خوشحال شدم...

خودم هم فکر نمی کردم دوباره بیام.

هاتف چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:15

سلام
من دیروز نظر گذاشتم نمیدونم چرا نیست؟!!
در هر صورت ورود دوبارتون مبارک...

قندک چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 14:46

باسلام و درود فراوان و تجدید عرض ارادت

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

پرنیان دل آرام پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 00:10

سلام

با احترام دعوتید به تولد پرنیان عزیز در خیال روی تو

http://khiale-ruye-to.mihanblog.com/

چی بهتر از این. تولدش مبارک باشد.تا همیشه

ونوس پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:13 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام
ممنونم عزیزم از لطفت
امیدوارم همیشه ایامت خوش باشه و متبرک

سلام. من هم ممنونم . ما را در لحظات خوبی که داری ا ز دعا بی نصیب مکن.

تنها پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:31

یه شبایی بوده که فقط خدا میدونه چجوری سر کردیم تا صبح...
.
.
.
لــــــــحظـہ هاے ســــکوتم
پـــــر هیآهــــــــــو ترین دقــــایق زنـدگیم هســتنــــ
مــــــملو از آنــــــچـــہ
مــــےخوآهم بـــــــــــــــگویم
و . . .
نــــــــــــمـےگـــــویم

سکوت که باشد تازه صدای دلت را می شنوی. و چه خوب گفتی : لحظه های سکوتم پر هیاهوترین دقایق زندگیم است

تنها پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 16:47

خداحفظت کنه ویس عزیزم

عزیزم ، چقدر دعایت به دلم نشست. شما هم همیشه سالم باشی.

قندک پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 16:59

سلام. شما چی شدین پس؟میدونستین تولد پرنیانه؟

ای بابا مگه میشه ندونم ؟ هم می دونم هم حضوراً تولدش را تبریک گفتم.

آفتاب پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 19:27

اوه ه ه ه ه ! خونه تکونی مبارک..عجب قالبی

واقعاً قشنگه؟ اگر نیست بگو عوض کنم.

خلیل پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 19:48 http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

به به، خوش آمدید.

سلام .ممنون .نمی شد نیام. عادت کردم.دلم تنگ شد.

جیران جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:15

آخ که چه خوب کردى اومدى ، اگه برى من اینجا دلتنگیامو چیکار کنم؟ نمى خوام برى ى ى ى ى ى ى ى ى

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام . عزیزم . خوبی؟ پسرت چطوره؟ واقعاً اونجا خوشحالی ؟ از ته دلم برات آرامش و سلامتی آرزومندم.
دیگه واقعاً نمی خواستم باشم ولی دوستان دنیای مجازی من خیلی مهربون هستند و من بر گشتم .به قول شاعر:
رشته ای بر گردنم افکنده دوست
می کشاند هر جا خاطرخواه اوست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد