لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

تنبلی

تو کوچه صدای دست زدن و جیغ و داد میاد ، یه جایی جشن هست لابد . امروز قرار بود کمی به زندگی برسم ، ولی افتان و خیزان بودم. تلو می خوردم. ویلان بودم. دستم به هیچ کاری نمی رفت .تنبلی بیداد می کرد. هی چایی خوردم و جدول حل کردم و پلکیدم . کمی هم به پدرم رسیدم . طرفای غروب دوستم زنگ زد داشت گریه می کرد ، ای بابا چی شده ؟ گفت دارم یک فیلم عاشقانه نگاه می کنم ، گفتم خداییش خلی . آخه مشنگ ! این روزا همه یه کاری می کنند خوشحال باشند ، داری دستی دستی خودتو ناراحت می کنی . گفت بیا منو ببر یه جایی .حالم بده . ای خدا کی حالشو داره ، ولی باید می رفتم. رفتم برش داشتم بردمش پارک قیطریه . نیم ساعتی نشست و بهش گفتم اصلاً برای چی میایی ایران ، همون آمریکایی که هستی بمون دیگه ، از دستم ناراحت شد و دو باره شروع کرد به گریه ، به تازگی شوهرش را از دست داده ، و عجیب که او مرد خوبی بود.

بردم گذاشتمش خونه اش و برگشتم . ای خدا چیکار کنم از دست این دور و بری هام. 


پ . ن 1 : گاهی مقالات دهخدا را می خونم ، منم حس دخو بودن دارم . عجیببببببببببببببببببببببببببببب

پ . ن 2 : حیران اطوار خودم ، سرگشته ی کار خودم

              هر لحظه دارم نیتی چون قرعه ی رمال ها

پ . ن 3 : چرا همه هی میروند شمال ، اصلاٌ چرا بر می گردند همونجا بمونند دیگه ، هی میرند و میان ، یعنی چی؟


نظرات 20 + ارسال نظر
سهبا پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 23:20

خوش به حال دوستت که همچین دوستی داره !
سلام ویس عزیزم . خسته نباشی .

سلام . نه بابا اینطورا هم نیست.
چطوری؟

پرنیان پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 23:43

خوب می یان که دوباره برن دیگه! اگه نیان که دوباره نمی تونن برن
عوضش تهران خلوت شد. امروز طرح زوج و فرد رو هم برداشته بودند و من تونستم به یک عالمه کارهام برسم .

سلام
این روزها مگه کسی هنوز فیلم هندی نگاه می کنه ؟؟؟؟


یک نفر هست از اقوام ، عاشق این هنرپیشه هندیه ست که اسمش شاهرخ خانه ، چپ و راست عکسهای شاهرخ خان رو برام ای میل میکنه

اتفاقاً یک فیلم دبش آمریکایی بوده .
کاش همیشه اینقدر خلوت بود. کاش

صادق(فرخ) جمعه 26 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:45 http://dariyeh.blogsky.com

سلام ... حال و روز منم اینطوره و تنبلی داره منو از پا در میآره . پریروز دوباره مایوس شدم و تصمیم گرفتم وبلاگم رو حذف کنم و ردی از خودم باقی نگذارم و برم چند تا قرص بخورم و چند روز بخوابم ... شاید وقتی بیدار بشم ، مثل اصحاب کهف جان تازه ای رو ببینم .
اما درست در اوج این تفکرات و نومیدیها باز برگشتم سر خونه ی اول ... موضوع دیگه هم اینه که این روزها هر کی شکمش درد میکنه میاد سراغ من و واقعا توی این دو هفته خیلی اعصاب منو داغون کردند . جالبه که همه شون فکر میکنند من بانشاط و مرفه و همه فن حریفم !؟؟؟ یکی نیست زنگ بزنه بهم و بگه بیا خونه ی ما و دو تا گونی پر از تراول رو که بهش نیازی ندارم با خودت ببر .
شمال ... شمال ... انشاالله خراب بشه این شمال. البته تا حد زیادی خراب شده و دیگه تا ویرانی کامل چیزی نمونده ... وقتی میبینم توی تعطیلات همه میان و توی راه بندانها گیر میکنند ، فکر میکنم چرا خداوند از عقل و خرد ، چیزی بهشون نداده؟!
بعد هم که می بینم میان کنار دریا و با صدای شغال میخندند و صدای موسیقی شون رو از تو ماشین بلند میکنند تا صدای موجها رو نشوند ، کفری میشم ... مخصوصا که اون سی دی ، پخش کننده ی صدای خوانندگانی مثل اندی و افشین باشه ...
وای خدااااااااااا .... عنقریبه که دیوونه بشم

مطمئن هستم شما هم بعضی روزا تنبل هستید
اگر برای حمل اون گونی کمک خواستید بدون هیچ دریغی کمک می کنم
در مورد منم همه فکر می کنند توی ابرها هستم و حسابی اموراتم می گذره .یکی از دلایل هم شکایت نکردن ماست.بعضی ها همیشه شاکیند.
طبق معمول سلام یادم رفت. سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام

نوشته های پراکنده جمعه 26 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:07 http://thunderb.blogfa.com/

عجب اتفاقاتی

عجبا، دوره ی آخر زمونه مادرجون

خلیل جمعه 26 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 20:10 http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

خوش بحالت آنقدر وقت داری که به شمال رفتن و برگشتن مردم فکر کنی.

ای واااااااااااااااااااااااای از دست شما !!

هاتف شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 16:58

سلام...
گیر دادی به رفت و آمدها! آدمها به رفت و آمد زندن ...سکون آدم رو دیووونه میکنه!...
البته اون دوستتون اگر برای ما آمریکا جور کنه برای رفتن روش فکر میکنم!!!
اما جدای از شوخی وطن چیز دیگه ایه...

باباجان من کی با رفت و آمد مخالفم!!!
چی شد اسم آمریکا اومد همه دوست دارند برن.
وطنم ایران ، همه جان و تنم ، ایران

آفتاب دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 18:09 http://aftab54.blogfa.com/

سلام عزیزم .. دقت کردی بعضی ها یک روز ه میرن شمال؟

واقعا حوصله دارن .. باز دوباره می بینی هفته بعدش هم میرن .. من اگر باشم تو راهش خل می شم .. جدی میگم ..

سلام آفتاب مهربون
همین دقتو کردم که میگم دیگه . شاید ما درک نمی کنیم.بهشون خوش می گذره

قندک سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 14:52 http://ghanidakmirza.blogfa.com

سلام و درود فراوان بر ویس عزیز.من شرمنده به در گاه تو اش باز آمد.خبین شما؟تورا بخدا نگویید ای فلان فلان شده؟ خودم می دانم. اما چکنم که قادر به هیچ کاری نبودم.الهی که خداوند پدرتان را برایتان نگهدارد و بر توفیقاتتون بیفزاید ویس عزیز.تک تک دارم دوستانی را که گمشان کرده و برایم عزیز هستند پیدا می کنم. درود بر شما.کاش می آمدید این قندک مادر مرده را هم به همان پارک قیطریه می بردید!

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
ای وای !!!!!! مردم از بس نگرانتون شدم. بابا جان یک خبری چیزی !!!همین جوری می روید پشت سرتونم نگاه نمی کنید؟؟
هروقت خواستید بروید بگویید بیایم

مهستی چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 18:19

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گلوم گرفت اینقدر داد زدم!!!!!!!!!!!!!!!!

همینجا هستم . دور خودم می چرخم.

تنها پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 13:20

مستیم ولی ز جمع هشیارانیم
مشغول دعای بارش بارانیم
با یک صلوات بیعتی تازه کنیم
تا حشر به بیعت علی می مانیم
عید سعید غدیر خم مبارک باد
------------------------------------------
بزرگترین نعمت اینه که اگه کسی پشت سرت حرف زد رفیقات با پشت دست بزنن تو دهنش!
----------------------
. هروقت بین دوتا انتخاب مردد بودی
شیر یا خط بنداز!
مهم نیست شیر بیفته یا خط…
مهم اینه که;
اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می چرخه…
میفهمی دلت بیشتر میخواد شیر بیفته یا خط…

هر وقت پشت سرت حرف زدند خوشحال باش چون اونقدر مهم شدی که مردم وقتشونو می گذارند در باره ی تو حرف بزنند.

تنها پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 13:32

. عشقت به دلم اگر بتابد چه کنم
مهرت به سرای من بخواب چه کنم
یک دم به سوال جوابده ای دوست
روزی که دلم تو را بخواهد چه کنم

همون کاری که من می کنم. از دوری آب میشم

آفتاب شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 00:26 http://aftab54.blogfa.com/

ویس ما کجاست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گم شده بین آدما.ولی پیدا میشه.

جمال شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:55 http://baranzolal.blogfa.com

سلام ویس عزیز ...دوست مهربان
انشاا...که خوبید
دوست عزیز انشاا... دلتان به سر سبزی شمال ...روحتان به و سعت کائنات گسترده ...دلتان دریای عشق و صمیمیت ...زندگیتان
توام با آرامش موفقیت ...ایام به کام

خوبم ولی گرفتار. شما خوبید.؟ مدتیه به هیچ کس سر نزدم. ولی انشالله دوباره سر می زنم.

صادق(فرخ) یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 00:44

سلام
نگرانم ... وقتی ازت خبری نیست ، نگرانم . امیدوارم حال پدر و خواهر عزیزت خوب باشه و خودت هم در عافیت باشی .
منو ببخش ... شاید بی حوصله باشی . اما فقط یه علامت هم بدی ، کافیه . قربانت

سلام دوست من
ممنون از احوال پرسی . خدا را شکر فعلاً خوبند. البته خواهرم نسبت به دارو هایش حساسیت داره که باید هم مصرف کنه . ولی خوب تحمل می کنه . دیروز از صبح تا شب 137 بار عطسه کرد.وشمرده بود.
ولی من خیلی سرم شلوغ بود. شده بودم یک رباط.

جمال دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 23:13 http://baranzolal.blogfa.com

پیام یک اتفاق صدها برابر رساتر از نصایح است [گل]

کاملاً قبول دارم. گاهی شنیدن یک شعر یا موسیقی هم همین تاثیر را دارد.

فرید پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 14:12 http://FSEMSARHA.BLOGFA.COM

سلام و درود بر شما
آدم ها می روند و می آیند تا یادشان نرود که هستند.... اگر بمانند خیلی چیزها یادشان می رود..
خوبین؟
عذر می خوام که خیلی کم سر زدم به این کلبه همیشه پر رونق و زیبا... حسابی مشغله های ناتمام برای خودم تراشیده ام.... دعا بفرمایید...
حق یارتان

هستم اگر می روم ، گر نروم نیستم.
شوری در سر و اشتیاقی در رفتن ، مرا می برد تا افق های سبز بشارت.
نکند مشغله ها شما را از خودتان دور کند.
فرشته ی خانه در چه حالی است. یسنای عزیز

تنها جمعه 10 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:37

ویس جان..ببخشید
من دیگه نمیام پای اینتر
میخوام تنهایی هام کامل بشه..ترجیح میدم بمیرم
..ببخش..حالم خوب نیست
ممنون واسه همه خوبیات
خوشحال و خوشبخت باشی

یادت باشه ما محکوم به زنده ماندنیم. موقعش که برسه همه می رویم. عجله نکن . دلخوشی ها کم نیست.

تنها جمعه 10 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 13:07

برای چشمانم
نماز باران بخوان…
بغض کرده…
ابریست…
اما نمیبارد…

خدا نکنه .باید بخندی . من به چشمان خیال انگیزت معتادم ...

مهستی جمعه 10 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 20:00

سلام

واقعا تنبل شدی ها!!!!!کجایییییییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟

هی خودمو زدم زیر بغلم این طرف اونطرف بردم . وقت نشد. پاییز فصل عاشقیه دیگه

صادق(فرخ) یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 00:46

باز آمدم ، باز آمدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد