لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

هذیان

دستمو زدم زیر چونه مو نشستم. داشتم لحظه به لحظه خراب تر می شدم. تا حد مرگ بی حوصله بودم وشرایطی نبود که بیرون برم. حرف زیادی همیشه حالمو بد می کنه. به قولی کل کل . تو کوچه یک نفر داشت آکاردئون می زد و می خوند : تو را دوست دارم تورا دوست دارم. اگه پاییزم اگه بهارم .....رفتم از پشت پنجره نگاهش کردم ولی حالشو نداشتم برم بهش پول بدم. چرا دیروز گورستان ظهیرالدوله را بسته بودند.؟ چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگر زیارت اهل قبور سفارش نشده ؟ نکنه فروغ توی قبرش نیست؟ چه می دونم !! نمی خوام حرف بزنم. چیکار کنم. با همه چی کار دارند دوستان.!!!!

حتماً فروغ هم ا زعصرهای جمعه شاکی بوده :

جمعه ی ساکت

جمعه ی متروک...

حال و هوای عید داره کم کم خودشو نشون میده . همین دیروز عید بود.چقدر زود می گذره .

پ . ن : امروز یعنی یکشنبه ، وقتی رفتم تو حیاط و چند برگ ریز شمعدانی را که از زیر برگ های یخ زده ، بیرون زده بود ، دیدم کلی خجالت کشیدم.بهشون گفتم به خدا من آدم شاکیی نیستم. روزمرگی منو از پا در میاره. ببخشید. باشه خدا را شکر برای تمام چیزایی که دارم و ندارم. خوب شد.



جنون


آمدن هوای اورانیوم دار  ، آلودگی بالای هوا به خاطر هر کوفتی ، پا دردم ، عقب افتادن قسط هایم ،کمبود دارو ، پایین آمدن سن فحشا ، تورم ، کمی حقوق کارمندان تامین اجتماعی ، کودکان کار ، مشکلات زنان سرپرست خانواده ، اعتیاد با مواد جدید وارداتی ، نزدیک شدن شب عید و بهت پدر خانواده ،  هیچ کدوم به اندازه ی شکسته شدن ناخن هایم ناراحتم نکرد.

در تهران 4000000 بیمار روانی زندگی می کنه فکر می کنید درجه ی جنون نویسنده ی بالا چند است ؟

آیا قات زده ؟

آیا مزاح می کنه ؟

آیا یک لوس وننر است ؟

آیا الکی خوش است ؟

آیا از واقعیت دور است؟

آیا غم نان ندارد؟

آیا خودشیفته است؟

آیا یک طفلکی بیگناه است که بدنش کمبود کلسیم دارد ؟

آیا پول ندارد ناخن بکارد؟

آیا باید در بیمارستان روانی بستری شود؟

آیا احتیاج به شوک برقی دارد؟

آیا باید بچه دار شود؟

هرکسی است دغدغه ی ذهنی خودش را دارد ، چکار کند بیچاره !!!!