لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

پروانه


نزدیک به یک سال است حتی به اینجا نیم نگاهی هم نکرده بودم . رمز ورودم را فراموش کرده بودم. با گرفتاری به یاد آوردم . نظرات دوستان دنیای مجازیم را خواندم.ممنون از این همه مهر .

این یک سال را در افت و خیز بیماری سپری کردم .الان خیلی خوبم .

دلم پر از خالی است. انگار دیگر نیازی به ابراز هیچ چیزی نیست.آن که باید بداند ، می داند . می روم و می آیم و هر روز اطرافیانم گرفتارتر و بیمارتر می شوند. به پروانه ی هر ساله ام که هنگام آب دادن گلدان ها می آید، گفتم فایده ای ندارد زندگی را دیگر با یک خروار عسل هم نمی شود خورد.

رفتم فیلم کیارستمی را دیدم ، کپی برابر اصل ، فکر کردم تغییر در نگرش با جابجایی نام ها و مکان ها صورت می گیرد . و ارزش ها در پی این جابجایی ها دگرگون می شود . پس در واقع یک صورت واحده نمی توان در رویارویی با مسایل داشت. چون اگر صورت مسئله را تغییر دهی ، نتیجه گیری هم عوض می شود. خیلی ترسناکه چون تمام تفکر انسان در حال نوسان می تواند باشد.

دلیل اومدنم اینه که الان شنیدم دوستم چشمش سکته کرده و بینایی اش را ، یک چشم ، از دست داده خیلی هول کردم .توی دلم داره می لرزه اولین بار است که این اسم را شنیدم بایدحرف می زدم.فیلتر شکنم کار نمی کنه ، یکدفعه یاد اینجا افتادم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد