از شیوه خود تلقینی استفاده کردم وبلند شدم کمی تیپ زدم و با خودم گفتم:سوار شم برم جاده چالوس نفسی بکشم،ای بابا دوره نا امنیه ولش کن.گفتم برم یک کافی شاپ بشینم،ای بابا حالا تنها برم اونجا همه با نگاهشون بیرونم می کنند.گفتم برم تئاتر،زنگ زدم کار دلچسبی روی صحنه نبود.گفتم برم سینما،نه اهلش نیستم.گفتم الان فصل حراجه برم یه چیزی بخرم،شاید خوشحال بشم.دیدم وای کی حوصله شلوغی داره.تازه وقتی بر می گردی خونه می بینی تمام پولای تا آخر برجت تموم شده ویه عالمه چیز بیخود رو دستت مونده.گفتم برم شهر کتاب ،دیدم تازه کتاب خریدم.گفتم خوب آهنگی بخرم،دیدم تازه شب جدایی همایون را خریدم.گفتم برم راه برم،دیدم هم سرده هم پلیس تو خیابوناست،لباسامو در آوردم گرم کنم را پوشیدم رفتم سر زندگیم.
گفتم پنجره ها را باز کنم ، دیدم پشت پنجره ها گل ها در انتظارند ، در انتظار هدیه بهار ...
هدیه بهار یک گل است و آن نرگس است
تقدیم به تو !
دانیال
گل هدیه ایست فرستاده از بهشت/مردم کریمتر شود اندر نعیم گل//ای گلفروش !گل چه فروشی به جای سیم/وز گل عزیزتر چه ستانی به جای گل//هر چه شعر گل بلد بودم ریخت تو سرم:جامه دران رسید گل از بهر داد ما/زان می دریم جامه به بوی وصال گل...ممنون از محبت شما.دشتی از گل نصیب شما باد.
سلام
خیلی وقت ها بهترین کار در لحظه تصمیم گیریها، آن کاریست که فکرش را نمی کردیم و برایش برنامه ای نداشتیم...
همیشه بهترین ها، محجوب ترین ها هستند... به نظرم!
یعنی به نظرت گزینه محجوب من ،همان برگشتن به زندگیم بود؟ودر ضمن سلام.ومن همیشه میام ولی شما همیشه غیبت طولانی داری .وممنون
ویس عزیز واقعا صمیمانه میگم زیبا می نویسی!!
سلام.دوست جدیدم.خوشحالم که به من سر زدی.وممنون از لطفت.خواستم بازدیدت بیام نشد.ولی دوباره سعی می کنم.
سلام
خوبی؟
ظاهرا شدت سونامی یکم کمتر شده
همینش هم خوبه. با این افکار چه کنم چه کنم فکر کنم حداقل یک ساعتی مشغول بودی.
اتفاقا روش خوبیه. هیچ ضرر و هزینه و دردسری هم نداره
تازه باعث یه آپ جدید هم میشه
بهت خوش بگذره و موفق باشی
سلام چطوری؟سونامی را یک جوری جمع و جورش کردم.یه مدت دیگه می زنه بیرون.و دوباره...
بله بله !! ریرا ! هوای حوصله ابری است !
واقعا هوای حوصله ابری است.
این حرفها رو ولش کن! پاشو بیا با من بریم کیف بخریم!

قول می دم سه سوته حسابت خالی بشه ...
به به چون راهزن تو باشی صد کاروان توان زد.آره اگر تو بگی میام هر جا که باشه.بزن بریم حسابمون را خالی کنیم.بی خیال
فردا سه شنبه بیایین خرید عید خوش میگذره
بانو میشه ما شما لینک کنیم؟
افتخار میدین؟
بله معمولا سه شنبه ها می ریم خرید عید.شما لطف می کنید اگر مرا لینک کنید.من هم با افتخار لینکتون کردم
سلام
بله... خیلی وقت ها بهترین کاره... اگرچه بعضی وقت ها تکراری به نظر می رسه...
حق با شماست... غیبت هام زیاده... فکر کنم اخراجم کنن!؟...
یاحق
سلام عزیزم
مرسی که همیشه بهم سر می زنی
می خواستم بگم این هوای مزخرف زمستونم برا آدم دل و دماغ نمی ذاره
شاید به خاطر همینه که من اسفند رو دوست دارم، برا اینکه می بینم همه چیز داره از نو شکل می گیره، یه شادابی و سرزندگی خاصی تو طبیعت و بین مردم کم کم جوونه می زنه
البته اینم بگم زمستونم اگه واقعا زمستون باشه زیبایی خودشو داره،
امسالم که از زمستون و برف فقط سرمای سوزدارش نصیبمون شد
راست می گی.صدای بیدار شدن گیاهان را می شنوم.راستی سلام
سلم ویس عزیز
من که چیزی نگفتم
اومدم و از نوشتت تعریف کردم که!
چرا دوباره معذرت خواستی.
بی خیال
فراموش کن
فدای سرت!
باشه
سلام . . باید میرفتی زیر پل سیدخندان و خودت را میزدی به آن راه
.... و گوش میدادی به دیالوگ راننده های خطی !!!
همیشه برای من جالبند !! چیزهایی از دیالوگهایشان پیدا میکنم که به مغز جن هم نمیرسد . از اینها گذشته ُ زندگی این روزهای ما پر شده از چیکار کنم و چیکار کنم!؟؟ شوقی نیست و امیدها هنوز در پستوها خوابند!! دلم میخواد جایی خلوت گیر بیاد و یکی مخ منو پیاده کنه و من فقط گوش بدم! حرف زدنم نمیاد این روزها
یه کسی را می شناسم.خدا روز بد نده.اونقدر حرف می زنه که کلمات دور سرت می چرخه.مثل کارتون ها که گنجشک دور سر ادما می چرخه.خوبیش اینه که نیازی نیست حرفی بزنی.این روزا هر حرفی بخواهیم بزنیم.همه می دونند.چون دردها مشترک شده است.دوست خوبم
ببخشید
دوستم با رایانه من کار کرده بوده
تنظیماتو عوض کرده بوده.
اونی که اسمش سعید بود رو من نظر دادم منتها نگاه نکردم مشخصاتشو!
با هر اسمی که بیایی خوب است.چون مطمئن می شوم که خوبید.
شور و دلتنگی



بی حوصله گی شده کار هر روز
چقدر کسالت آوره این روزا
زیبا گفتی ویس عزیز مختصر و کارساز
راستی من قسمت کتاب را اینطور می پسندم
برم شهر کتاب.نه اونجا هم همه ی کتاب های قیچی شده پر شده که رقبت خواندن رو از بین می بره
راستش شهر کتاب را دوست دارم.هر چند که یاداوری شما بسیار درست است.
سلام و درود بر ویس عزیز. خوشحالم که دوباره توانستم به بلای اسکای وارد شوم. میگن همیشه به اولین ندای دلتون گوش بدید و بهش عمل کنید. کاش جاده چالوس را انتخاب می کردید. مطمئنا جذابیت خاصی براتون داشت.
پس برای وارد شدن به زندگی بای گرم کنمونو بوشیم؟!
سلام قندک عزیز،راستش قبلا اولین گزینه برایم جاده چالوس بود .ولی خوب دیگه...از طنز ظریفتان هم در مورد گرم کن ممنون.خوب گرفتی چون علاوه بر لباس خونه،مقصود دیگری هم داشتم.چون از ماندن یخ کرده بودم./
سلام
وبلاگ خوشمزه دیگه کدومه؟
من همین یه وبلاگو دارم!
توی وبلاگ پیراهن کاغذی دیدم کسی به نام میلاد این وبلاگ را به آزاد صاحب وبلاگ پیراهن کاغذی معرفی کرده بود .برای همین از شما پرسیدم.
برای گوهری چون ازادی بهایی بیش از کتک باید خورد
ممنون از همدلیت همراه مهربان
خواهش می کنم.دوست خوب
در این زمانه رفیقی که خالی از خللست...
سلام عرض شد!
حالا دیگه ما دارای خلل شدیم؟
اول از همه عبهر العاشقین چیه ؟ در مورد کتابهایی که معرفی کرده بودم گفتی که من جرمم سنگیتر از این حرفهاست و زدم تو کار عبهر العاشقین ! یه همچین چیزی !
و در مورد پستت من اصلا به نصف بیشتر این چیزایی که گفتی دسترسی ندارم که بخوام استفاده کنم !!
و سلام !
آپیدم عزیز !
عبهرالعاشقین نام یک کتاب عرفانی است نوشته روزبهان بقلی.میام بهت سر می زنم.
همونروز رامین رو دیدم . بی حال و خسته . پرسیدم کجایی؟ چرا اینقدر ژولیده و در همی ؟ آهی کشید و گفت : راستش همه جا رو دنبال ویس گشتم اما انگار آب شده رفته زیر زمین . گفت : از جاده چالوس بگیر تا وسط شهر . همه جا رو گشتم . هر چی سینما و تاتر و فروشگاه و کتابفروشی و خلاصه همه شهر و گشتم اما اثری از ویس نبود که نبود . ای داد بی داااد
بهش گفتم بنده خدا . یار تو خونه بود و تو گرد تهران میگشتی .
........
نتیجه اخلاقی : گاهی ولگردی هم چندان بی فایده نیست .
آخی ،طفلکی رامین.اسم بچه محل رامین چیه؟
واقعا اوضاعمون همینطوره که گفتی!
پیروز باشی
سلام.
سلام ودرود. خبر دارید که هفت شهر عشق را عطار گشت؟ و ما هنوز در فکریم که برویم یا نه؟
بله .از قافله خیلی عقبیم
سلام
مگه غیر از " سر زندگی رفتن " کار دیگه ای هم می شه کرد؟
نه نمیشه.تازه اگر بشه اسمشو زندگی گذاشت.
نه! نه!
نه به خدا!
منظورم رفقا و سرگرمی ها بود!
سلام.باشه قبوله.
اینورا اینجوریه دیگه نازنین / کاش فرصت بدن باز گرمکنت رو در بیاری
بیا و از رزم رستم و مرد تریاکی شعر طنزی بخوان
سلام.میام می خونم.این روزا خیلی گرفتارم.به نظر منم همین طوره.اینورا اینجوریه
سلام
سلام از منه.دوست خوبم.مدتی بود که نیومده بودم حتما کلی عقبم.خودمو می رسونم.
چه احساس بدی ...
سلام عزیزم
همه این کارها را که می خواستی انجام بدی ندادی ؟!!
چرا آخه ؟
بیا برو جاده چالوس سد امیر کبیر را ببین کلی آرامش پیدا می کنی ...کافی شاپ برو آیس پک بخور کلی از زندگی لذت می بری ...دیگه جونم برات بگه سینما برو یه فیلم رمانتیک خوشگل ببین انرژی می گیری ..برو شانزه لیزه لباسهای خوشگل بخر احساس نشاط می کنی ...بعدش هم اگه نمایشگاه کتاب راه افتاد کلی تو اونجا کیف کن تو دنیای معنویش
اینجوری دیگه !
بله
سلام آفتاب تابان.خوبی؟حتما خوبی.واقعا همیشه می تونی یک دست و یک حال باشی!یعنی هیچوقت بی حوصله نمیشی؟راهکارهایت را در وبت می خونم.ودوست دارم.خودم هم برای خودم کلی کار عملی دارم که روی خودم کار کنم.ولی گاهی از هم می پاشم.
سلام ویس عزیز. من هم خیلی وقت ها سعی کردم از این شیوه خود تلقینی استفاده کنم ولی باید بگم همه جا و هر لحظه ای جواب نمیده همون بهتر بی خیال همه چیز شد.
سلام.واقعا جواب نمیده.
ز فرط گریه باران می چکد از دستم این شب ها
یکی دستم بگیرد ، مست مست مستم این شب ها
غزل می خوانم و سجاده ام پر می کشد با من
نمی خوابند یک شب عرشیان از دستم این شب ها
خدا را شکر سوزی هست ، آهی هست ، اشکی هست
همین که قطره اشکی هست یعنی هستم این شب ها
به جای خون به رگ هایم کبوتر می پرد تا صبح
تشهد نامه می بندد به بال دستم این شب ها
دلی برداشتم با تکه ابری از نگاه خود
به پابوس قیامت بار خود را بستم این شب ها
علیرضا قزوه
غزل لطیفی است.
سلام ویس مهربان
شبت بخیر
بنظرم بهترین کار را خودت انجام دادی
سلام دوست خوبم.برات نوشتم که نمی تونم بیام .انگار وبت از من خوشش نمیاد.ولی واقعا چکار کنم؟
سلام ودرود بر ویس عزیز. طرف می گفت پارسال عید نرفتم شیراز امسال میخوام نرم اصفهان. به من میگن توریست واقعی
بابا واقعا که!!!!!!!!!مواظب باشید از طرف سازمان جهانگردی جایزه نگیرید
ای بابا سلام یادم رفت !
کجایی ؟!!
سلام و هزار بار سلام.گرفتارم ولی اومدم
ویس عزیزم
یک دست بودن و یک حال بودن تو زندگی ممکن نیست اما باید به خودمون تلقین بدهیم از لحاظ روحی تا تو زندگیمون کم نیاوریم .. من هم وقتی دچار چنین حالت هایی می شوم سریع به خودم میگم هر چی تو این حال بمونم اوضاع بهتر نمیشه پس باید رویه ام را تغییر بدم اون موقع است که می بینم نه تنها خودم روحیه ام بهتر شده حتی اطرافیانم نیز خوشحال می شوند ..باید همه ما بخواهیم چون دوست داریم زندگی کنیم .
سلام مهربون همیشگی من
برمن بتاب.از حرفات استفاده خوبی می برم.و در واقع شما برای من کانالی به سوی واقعیت هستی.بوس بوس
باورت نمی شود، منم که سبز ایستاده ام
زخم ریشه کرده در تنم که سبز ایستاده ام
سرو سر به زیر ریشه در هوا، بگو، شنیده ای؟
واژگون واژگون منم که سبز ایستاده ام
از بلند زین به پای بوس خاک اوفتاده ام
دار خود سوار می کنم که سبز ایستاده ام
هرقنوت خسته خاکسارم آسمان به دل مگیر
گر گرفته باغ دامنم که سبز ایستاده ام
غنچه نه، شکوفه نه، غزل نه !...باورت نمی شود
اهل شهر دود و آهنم که سبز ایستاده ام
پشت این چراغ های سرخ ...زرد ...سبز ...بی عبور
من تو را مرور می کنم که سبز ایستاده ام
من به مرگ سیب واقفم که سرخ اوفتاده ام
من به سیب مرگ مومنم که سبز ایستاده ام
ای دل، ای دل شکسته ، آسمان زخمی تو را
رنگ آفتاب می زنم که سبز ایستاده ام
مه گرفته شهر را ولی هنوز می شناسمت
خوب من !ببین منم... منم که سبز ایستاده ام
همیشه باش ای درخت سبز.با سلام این روزا دیر بهت سر زدم .ولی به یادت بودم.میام پیشت. غزل فوق العاده ای بود.