دور باید شد از این خاک غریب.در من صدای رفتن هر روز بلند تر و بلند تر میشد.می خواستم از خودم خداحافظی گرمی بکنم و بگویم مرا رها کن.وبعد دلم را بردارم و به نا کجایی بروم.ولی این ؛من؛دست بردار نیست.هر جا بروم هست.قول داده اذیت نکنه ،لحظاتی از روز را دست از سرم برداره.اگر برگشتم،که خوب دوباره از نو.
بابا ما گفتیم وبزده شدیم اما نگفتیم که تو راه چین هستم
با رفتن چیزی حل نمی شود
ولی با بودن میشود این من را شخصیت و نمود دارد
باور کن آبجی (یادمه قبلا گفتی دوست نداری بگم ابجی) بودنمان لازم است
اینکه حرفی بزنیم و اندیشه تولید کنیم
بقول دکارت من هستم چون می اندیشم
لطفا میدان را خالی نکنید
سلام عزیزم
مفهوم نیست !
کاملا نفهمیدم ..کجا بری ؟!
مگه من می ذارم بری
زودی بیا منتظرم ..
زیاد منتظرم نذاریا !
...
پرده بگردان و بزن ساز نو
هین که رسید از فلک آواز نو
تازه و خندان نشود گوش و هوش
تا ز خرد درنرسد راز نو
این بکند زهره که چون ماه دید
او بزند چنگ طرب ساز نو
خیز سبک رطل گران را بیار
تا ببرم شرم ز هنباز نو
برجه ساقی طرب آغاز کن
وز می کهنه بنه آغاز نو
در عوض آنک گزیدی رخم
بوسه بده بر سر این گاز نو
از تو رخ همچو زرم گاز یافت
میرسدم گر بکنم ناز نو
چون نکنم ناز که پنهان و فاش
میرسدم خلعت و اعزاز نو
خلعت نو بین که به هر گوشهاش
تازه طرازی است ز طراز نو
پر همایی بگشا در وفا
بر سر عشاق به پرواز نو
مرد قناعت که کرمهای تو
حرص دهد هر نفس و آز نو
می به سبو ده که به تو تشنه شد
این قنق خابیه پرداز نو
رنگ رخ و اشک روانم بس است
سر مرا هر یک غماز نو
گرم درآ گرم که آن گرمدار
صنعت نو دارد و انگاز نو
بس کن کاین گفت تو نسبت به عشق
جامه کهنهست ز بزاز نو
.
.
سلام
و
باش
مثل همیشه
صادق و صبور...
چقدر مختصر زیبا


این رفتن نمی تواند گریز و رهائی باشد
که من را همراه دارد
ایکاش میشد این پیله ی خود را شکافت و پروانه شد
سلام عزیزم
انقدر میام نظر می ذارم تا بیای !!
متقابلا
هرچی میکشیم از دست این "من" هست
امیدوارم همه چیز رو به راه بشه. به خیر و خوشی
سلام ویس عزیز
شرمنده از اینکه مدتی نبودم و دیر سر زدم و در ضمن از نظر و احوالپرسی شما هم ممنون و سپاسگزارم.
ایشا الله که سرحال و خوش باشی و حال و روزت روز به روز بهتر بشه و این فرار و گریزت هم به سرانجام خوبی برسه
شاد زی
ســــــــــــــــــلااااااممممممم
همای بر دوشتان نشسته که همه از رفتن می گویند؟؟؟



امشب فرخ هم عزم رفتن کرده بود!!!!!!1
دلم گرفته تر شد با این عنوان
اگرچه نوعی حس درونی است
امید که هیچوقت از رفتن ننویسیم
سلام ویس عزیز
موافقم از شهری که در آن هیچ کسی با قهرمانان کاری ندارد باید دور شد ....
ممنونم از لطفت در ایام غیبت :)
سلام. الهی که همیشه سلامت و تندرست باشی ویس عزیز. حق داری .زیرا انسان مجموعه ای است از احساسات ناشناخته و شناخته شده که نمیداند با هریک چگونه کنار بیاید.
سلام، رفته بودم وبلاگ فرخ دیدم خداحافظی کرده خیلی دلم گرفت بدجوری با وبلاگش انس گرفته بودم. آمدم یه سری به تو بزنم دیدم تو هم از رفتن می گی دیگه داغ کردم. آخه چی شده یک دفعه همه کودتا کردن؟ راستش تازه می خواستم پیشنهاد بدم بیایین هممون که وجه مشترکمون وبلاگ فرخ هست در جایی مثل فیس بوک عضو بشیم یک صفحه هم به نام چاخان درست کنیم و اونجا با همدیگه تبادل نظر بیشتری داشته باشیم اگر به فرخ دسترسی داری حتما بهش پیشنهاد کن
ویس عزیز سلام
خوبی عزیزم؟
حس اشنا ولی دوری داری...
مدت هاست که دیگه حتی حس نمی کنم که حتی منی وجود داشته باشه که بخوام به رفتن یا نرفتنش فکر کنم.
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را ....
سلام عزیزم
قایقی خواهم ساخت....
سلام
باید رفت.. دیر یا زود... دور یا نزدیک....
فرقی نمی کند... اما باید رفت
کجایی؟!!!
مث که حالا نوبت منه بیام دنبالت بگردم؟!!
هنوز برای برگشتن مرددی؟
ویس عزیز چی شدی پس
من هم هوای رفتن دارم به شدت...
پیروز باشی
با حال خوب برگرد لطفا !زود !
سلام عزیزم !
دلم می گیرد


یکی می رود
یکی از رفت می گوید
به کجا چنین شتابان؟
هر کجا رویم آسمان همین رنگ است
یاران را گلگی سبک می کند .باید بود و یگدیگر را همراهی کرد
در این بی همراهی ها
"باید استاد و فرود آمد...
بر آستان دری که کوبه ندارد..."
ولی پیش از آن باید رفت...
از هرجا
از هر لحظه تکرار...
از هر تعلق سنگین و سبک...
ما دلمان پوسید از دوری شما
و خوشحالیم که این فراق عاقبت به پایان رسید
سلام
" این ؛من؛دست بردار نیست.هر جا بروم هست "
همین است که هست، طبیعتش این است. آنان که سالیان درازی است رفته اند، نتوانسته اند از چنبره اش فرار کنند.