خیلی خلوته ولی از صبح صدای جرثقیل روشن که آهن ها رو بالا پایین می کنه میاد.نشستم فیلم شیرین به کارگردانی کیارستمی را دیدم و گریه کردم.باید زن باشی تا در این فیلم گریه کنی.راوی درپایان فیلم می گوید من شیرینم ،شیرینی که در درون هر زنی زندگی می کند.فیلمی در این فیلم نمی بینی!!روایت مثنوی نظامی است.صحنه تا پایان فیلم روی تماشاچی است.وتماشا چیان،همگی هنر پیشگان زن ایرانی ،در سنین بسیار متفاوت ،هستند البته به اضافه خانم ژولیت پینوشه.وچند تن آقا وعکس العمل آنها در برخورد با شنیدن داستان جالب است. ومن هم درست با ایشان گریه کردم و با ایشان خندیدم.
فیلم که تموم شد صورتم را شستم و با شیرین درونم همراه شدم و عاشقانه مادرم را روی ویلچر نشاندم بردمش به یک شبه پارک در محله مان.از پرستار خواهش کردم نیاید.می خواستم باعشقم تنها باشم.نگاهش بی نور ولی مثل همیشه مهربان بود.هیچکس نبود فقط چند پیرمرد داشتند تخته بازی می کردند و بقیه پیرمردها نگاه می کردند.نشستم روی نیمکت و صندلی مادرم را تا حد ممکن کشیدم جلو.بهش گفتم می خوای داستان برات بگم ؟مژه زد .شروع کردم داستان شیرین را برایش گفتم.از فرهاد گفتم .از خسرو.هی هوشیارتر می شد.دیگه کاملا چشماش باز بود.حرفی نمیزد ولی می فهمیدم چه حالیه.
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر راز میان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که میان من و توست
مادرم یک زن به تمام معنا است.هیچگاه در تمام مدت عمرم بیاد ندارم حرف تلخی از او شنیده باشم.حرف هایش همیشه با معنا بود.وقتی حالش خوب بود داستان ها ی نظامی را دوست داشت.ومی گفت به این میگن شاعر .اوعشق را فهمیده و اخلاقیات را رعایت کرده است.واکنون روبروی من نشسته ووقتی رسیدم به اونجایی که خسرو کشته شدو شیرین هم خودش را کشت.هم خودم گریه ام گرفت هم مادرم.سرمو گذاشتم روی دستاش و بوسیدمش .دستاش خیس شده بود هیچ حرکتی نمی کرد.یه دفعه یکی گفت:دخترم،سرمو که بلند کردم پیرمردی مهربان با چشمهای کبود لبخندی زد و گفت مدتیه دارم نگاهتون می کنم،اومدم بگم خوش به حال هر دوتاتون.ورفت.انگار یکدفعه متوجه موقعیت خودم شدم .بلند شدم و مامانو بوسیدم و به سمت خونه اومدم.تحویل پرستارش دادم و اومدم اینجا بگم که شیرین درون من همیشه عاشقه و عاشق می مونه.
مادر بسیار بیشتر از عشق است و فرزند بسیار کمتر از عاشق
بسیار درست فرمودید.
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
گویی به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
چقدر من این بیت را دوست دارم
من هم ..
سلام
خوش به حال تون که خدا فرصت داده سکوت کنین...
خوش به حال تون خدا فرصت داده سکوت بشنوین...
خوش به حال تون می تونین اشک تون رو تقدیم دست های مهربون پاسبان بهشت تون کنین...
خوش به حال تون قدر اشک رو می دونین و می دونین کجا و به کی باید تقدیمش کنین...
خوش به حال تون شیرین درون تون هنوز عاشقه و فرهاد زمان تون شیرین...
خوش به حال تون خدا بهتون فرصت بخشیدن داده... فرصت هیچ شدن و برخاستن....
خبر از مریضی مادر نداشتم.... امید سلامتی ایشان را از درگاه همیشه پررحمت حق دارم....
خوش به حال هردوتان.... خوش به حال روزگار....
یاحق
خوش به حال من که دوستان خوبی چون شما دارم.روزی بود امروز که مپرس.
دوست دارم این جمله تان را:فرهاد زمان تون ،شیرین
ممنون از بودنتان و مهرتان که سخت نیازمندش هستم.ایام به کام
اشک مارو هم درآوردی دختر!!
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
ببخش جمله ای بود که ناخداگاه پس از خواندن این پست برزبان راندم
شیرین بانو
چقدر روان می نویسی از درد های نهان، روان و شیرین
نقشی که می تواند هنر و ادبیات برای پاسداشت و زنده نگاهداشت ارزشها داشته باشد
و سینما به جای نقش پر رنگ و لوس پلیس و دعوای مادر شوهری و.. می تواند داشته باشد.
کاش قلم ها و دستهای آفریننده را بیش از این محدود نکنند
تا در اعتلای انسانیت در جامعه بکوشند
سلام.وببخشید خیلی دیر آمدم.خیلی ...شما همیشه لطف دارید.دوست هنرمندم.
سلام
وب زیبایی داری ... مطلبه جالب و تاثیر گذاری نوشتی...
اگه با تبادل لینک موافقی خبرم کن
سلام.بله حتما با افتخار لینکتون می کنم.ممنون به من سر زدید.
هیچی ندارم بگم ... به جز یک بغض و یک اشک ...
ممنون از همراهی همیشگیت.عزیزم
دیدم این فیلم رو و موافقم که زن ها بهتر درکش می کنن...
و مادرت...خیلی خیلی دلم گرفت...آرزوی شادی و سلامتی در این لحظه تنها کاری است که از دستم برمی آید...
پیروز باشی
شما که استاد فیلم دیدن هستید.ممنون از آرزوی خوبتون.این بهترین کاری است که می کنید.
یادم رفت بگویم...عکس لوگوی بلاگت را عشق است...
پیروز باشی
خودم از سه تارم انداختم.
سلام ویس عزیز
حال شما؟
متن خیلی با احساسی بود
امیدوارم حال مادر گرامی زودتر خوب بشه
پرستاری که شما باشی باید همینطور هم باشه
با آرزوی سلامتی و شادی برای شما و خانواده محترم
دوست خوبم ،چطوری؟مدتی بود که هی بهتون سر می زدم. .و خبری نبود.
ممنون از مهربونی ها
سلام ویس عزیزم .![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
نمیدونم چی بگم ولی من که اینهمه عاشقم به عشق تو غبطه خوردم
من خیلی وقته که شیرین درونم را پیدا کردم به همین دلیله که فعلا از این دنیایی که میخواد شیرین درونم را بکشه یه کم دور شدم اما برمیگردم فقط به زمان نیاز دارم .
سلام.منم تنها چیزی که برام مونده یه دل عاشقه.همیشه باهامه.هیچکسی ،حتی با سلاح اتمی نمی تونه این دل را از من بگیره.تنها چیزی که می تونم بگم :خیلی ممنونم از شما و دلتان همیشه داغ از عشق باشد.یه دفعه یاد وحشی بافقی افتادم:
هر آن دل را که سوزی نیست ،دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
بسیار زیبا وعاشقانه عشقت را به مادرت ابراز کردی دعا میکنم که خدا به هر دوی شما سلامتی وطول عمر با عزت عطا کند عزیزم .![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
اجرت با خدا
وقتی کسی منو دعا می کنه نمی دونی چقدر اون دعا میاد میره به سلول هام می چسبه.دعا را دوست دارم.ممنون
از هر طرف تیر دعا کرده ام روان
باشد از این میانه یکی کارگر شود
سلام ویس عزیزم
بی شک جایگاه ایشان در زندگی جایگاهی رفیع و بلند مرتبه است .. همه ما می دونیم این مادران و پدران در زندگی چقدر رنج کشیده اند ..
شاید خواست خدا این بوده که این لحظات رو کنار هم باشین و حرف دل با همدیگه بزنید .. مادر بزرگوارتون با تمام وجود حس میکنه شما رو و می دونه که چه رنجی می کشید .. درد عزیزان خیلی سخته ..سخت . اما محکم باش ویس عزیزم اون نیاز داره به بودن تو در کنارش ..
همیشه گفتم باز هم میگم آنکه به درگاه خدا مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند ..
مادرم ای مظهر عشق و تلاش بوسه ای بر پینه های دست تو خواهم گذاشت .. الهم اشفع کل مریض .. آمین .
آمین.خدا شفای خیر بدهد.آفتاب مهربونم خوبی.چند روزی گر فتار بودم و دلم وسط اینهمه گرفتاری برای دوستای وبلاگیم تنگ شده بود.واقعا چرا هیچکس جای مادر نمیشه؟جوابش معلومه.خدا گفته مادر و پدر خدای کوچک شما هستند.من همیشه به حرفای خوب گوش می دم.چشمممممممممممممممممممم حتما عزیزم.
سلام
خوش بحالت.
سلام.ممنون که سر زدید
سلااااااام ای ویس مهربان.من خیلی خیلی شرمنده ام.بخصوص دیروز که اصلا به هیچ وجه نمی توانستم وارد وبلاگتون بشم.بخدا دیوانه شده بودم. قصور مرا به بزرگواری خودببخشید.
زهی عشق زهی عشق که ماراست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم! ازین عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
زهی ماه زهی ماه زهی باده ی همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا
زهی شور زهی شور! که انگیخته عالم
زهی کار زهی بار که آنجاست خدایا
...
چه نقشیست چه نقشیست درین تابه ی دلها
غریبست غریبست ز بالاست خدایا
چه نقشیست درین تابه ی دل ها/وه که چه زیباست این غزل..عاشقشم.ممنون از حسن انتخابتان.
...
دلم شکست...
دعا میکنم
از ته دلم
با تمام وجودم
دوست..
ای خدایا.این دوستان وبلاگی من چرا اینقدر از جنس بلور هستندومهربون،صاف.......خدایا ممنونننننننننننننننننننننن
چو رسوا کرد ما را درد عشقت
همی کوشم به رسوا کردن دل !!
کسی می خواستم از جنس خودم.
عاشقم من...عاشقی بیقرارم کس ندارد خبر از دل زارم...
سلام .مدتی نبودید؟ممنون که با تصنیف دلکش به من سر زدید.
سلام خانم خانما
چند روزی نبودم.ولی اومدم به لطف خدا...راستی با اینهمه گرما ی دلت ،توی تابستون چکار می کنی؟
دلم رو لرزوندی آتیشم زدی شیرین ... ببخشید ویس
حدیث دلدادگی و اسرار مهر و محبت حتی به درون قلب و روح مادرت هم نفوذ کرد .... مادری عزیز که از فراموشی رنج می بره .
این معجزه رو به یاد خواهم داشت .. تا روزی که زنده ام .
این معجزه رو برای خیلیها تعریف خواهم کرد ... اگر عمری باقی و روزهایی در پیش باشه .
اونروز وقتی نوشتم با تمام دلم بود.دو روز بعد وقتی خودم دوباره خوندمش گریه کردم باور نمی کردم.انگار دلم بیخودانه ،نوشته بود.
کیست در گوش که او می شنود آوازم
یا چه جان است سخن می نهد اندر دهنم
اونروز شور شیرین گونه ام سیلی شد که ابتدا خودم را برد.
برایتان عمری پر ثمر آرزومندم.
سلام و درود.
امروز هم آمده ام تا شانس و اقبالم را بیازمایم.یا نصیب و یا قسمت
اوره کا اوره کا.مثل این که بالاخره پیروز شدم من.موفق شدم. انگار آب ها از آسیا افتاد .خب حال شما چطور است؟ اوضاع و احوال بر وفق مرادست؟مادر خوب هستند؟دیروز کلی در خصوص پارک رفتن شما و ماجرای تلخ و شیرین شیرین و اشک ها و لبخند ها و مدرسه پیر مردها و اینا چیز نوشتم ولی از اقبال بدم همه پرید و اعصابم خرد و خمیر شد.الان یادم نمی آید.همین قدر خوشحالم که تونستم خدمت شما بزرگوار برسم و عرض سلام و ادب بکنم.برقرار باشید
سلام از بنده است.کاش نمی پرید و می خوندم.ولی من به همین هم راضیم حتی اگر بخشی ازش بپره
به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرم
و به آسمانی که آویختن پرده ای آن رااز من می گیرد
حکایت ما شده عینهو حکایت الا کلنگ.یکی که بالا می رود دیگری پایین می آید و وقتی او پایین می آید آن یکی بالا رفته. حتما هموزن نیستیم! چه روزگار غریبی است نازنین . راستی شما سنگین تری یا من؟ ! عجب سئوال عجیبی؟ معلوم است دیگر. از لحاظ فیزیکی بنده و از نظر وقار شما
شرمنده نفرمایید.زانوی تلمذ زدم در آستان حضرت قندک
سلام
خواندنی بود .
عمر ادمی یک افسانه روسی/ سر بزن . ممنون
سلام.اومدم و افسانه روسی را خوندم.۴تا ۲۵ سال.....
سکوت که میکنی ، نگران میشوم
سکوت سرشار از نا گفته هاست
کجایی
شیرین بانـــــــــــــــــــو؟!!!!!
اومدم،اومدم...زیر سایه مهربونی یارانم
امشب ما را دعا کنید
فال حافظ یادتون نره
دیشب شب آرزو ها بود؟رغائب؟امشب چه شبی است؟البته شب های رجب و شعبان خبراییه اون بالا.من خیلی از این حرفا خبر ندارم.هر شب برای من شب با دوست بودنه.اونم چه دوستی؟؟؟مهربون،نامیرا،رحیم، ستار،رزاق،حتما برای هم دعا کنیم که دعا در حق غیر،مستجابه.آمین
حالا واقعا گفتی فال حافظ بگیرم؟یک کامنت دیگه خرج کن بگو
نوشته بودی عکس بلاگ رو از سه تار خودت گرفتی. دوست دارم بدونم هنوز هم ادامه داره این سه تار زدن؟ اگه این طور باشه بهت تبریک می گم و خوشا به حالت.
پیروز باشی
بله ادامه داره.تنها یاور تنهاییامه.بهش پناه می برم.
سلام ویس عزیزم واقعا اشک های ما رو دراوردی.نمی دونم چی بگم .امیدوارم مادرتون زودتر خوب بشن و البته امیدوارم قبل از این که دیر بشه بتونم به مادرم بگم که دوسش دارم و راجع به اون چی فکر می کنم.
برو زودتر بهش بگو چقدر بهش و به مهرش نیازمندی.بهش بگو که او تصویر خدا روی زمینه چون مثل خدا می بخشه و مثل او مهر می ورزه و مثل او چشمداشتی به محبت تو و جبران اینهمه مهرش ندارد.زودتر برو.
سلام
خواستم تشکر کنم دیدم پاسخ است و قدر لطف وارده را هیچگاه ندارد...
خواستم تفال بزنم.... دیدم حرف خودم نیست و مسلم برآمده از من نیست...
خواستم خودم باشم....
آمدم ... نگاه کردم و رفتم...
ممنونم [گل]
سر ارادت ما و استان حضرت دوست
ممنون از مهربونی ها
سلام ویس عزیز.![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/042.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/005.gif)
ممنون از اینهمه لطفی که به من داری وممنون به خاطر همه چیز .
من اومدم که بمونم دیگه نمیذارم با هر سنگی دریای دلم طوفانی بشه دارم سعی میکنم خاطرات تلخ را فراموش کنم و با دوستان خوبم بمونم .
همیشه برای همه دوستان خوبم دعا میکنم همانطور که دیشب به یاد همه شماها بودم .
روزگارت پر از شادی وایام به کامت باد دوست عزیز.
به به خوش به حالم.دوستم برگشته.خوش اومدی.ذوقمرگ شدم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/019.gif)
نمی دونی چقدر خوشحالم که اومدی.هرگز نگذار که دلت برای زمانی طولانی بگیره.عزیزم
بالاخره این نت وصل شد ....
مگر قطع شده بود؟؟دیدم نیستی.البته منم خیلی گرفتار بودم.می دونی که چرا.خوشحالم که وصل شدی.عزیزم
اینقدر قوی حست رو منتقل کردی که من هم ...!
آه متاسفم عزیزم.دوست نداشتم که ناراحتت کنم.
نمی دونم چرا هرگز اینهمه شهامت در خودم ندیدم که عشق رو بی پرده ابراز کنم واقعا خوش به حالت .امیدوارم همه ی ما عاشق باشیم و معشوقی داشته باشیم که عشق رو لمس کنه .
عزیزم خودت مظهر عشقی.شیرین درونت را دریاب.
نمی دونم به کتاب های عرفان نظر آهاری علاقه داری؟برگردان متون ادبی با برداشت آزاد نویسنده است.زیباست.
ویس مهربونم اشکم رو دراوردی. تو خود عشقی عزیزدلم. نمی دونم چی باید بگم انقدر تحت تاثیر مهربونیات قرار گرفتم که باید سکوت کنم. دوستت دارم مهربون دوست داشتنی. واقعا خوش به حال هر دوتون.
سفر خوش گذشت؟حوش اومدی.ببخشید اگر ناراحت شدی.
سلام
خوبی؟
متوجه میشم که زحمت میکشی و میای سر میزنی
دستت درد نکنه
از کامنتت هم ممنونم
من یکم تنبلم توی آپ کردن و معمولا ماهی یکبار آپ می کنم.البته بیشتر بر میگرده به ماهیت وبلاگ و دردسری که توی گذاشتن آهنگهاش هست.اگه بخوام زیاد هم آهنگ بزارم یوقت ممکنه واسه بعضی ها خوشایند نباشه و ف ی ل ترش کنن
شاد و سلامت باشی
بالاخره چه آپ کنی چه نکنی ،من میام بهت سلام می کنم.
سلام و درود فراوان بر ویس عزیز
وسلام و ارادت بر قندک مهربان.خوبی؟
سلام بر ویس عزیز و خوش ذوق ...
لحظاتت شیرین ... البته نه آن شیرین ;)
چرا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟///سلااااااااااااااام به دوستم.خوبی؟خوشحالم کردی که اومدی به من سر زدی
سلام. امیدوارم خوب باشی عزیزم.
خوبم و سخت گرفتار.ممنونم از احوالپرسی شما.
سلامی چو بوی خوش آشنایی بر آن مردم دیده روشنایی
دیشب از بی بی سی برنامه ای را میدیدم از خانم سادات یاد شما افتادم.سادات و مشکاتیان و علیزاده و آواز و سه تار و خلاصه یاد شما فتادم و گفتم کی میشه با ویس عزیز مصاحبه ای انجام شود.
ای وای خدایا.من که ساز می زنم حتی دیوار های اتاقم گوششون را می گیرند.چی فکر کردی
...
سلام
و دعوتید به یک آغاز!
با افتخـــــــــــــــــــــار ... [گل]
سلام.ممنون از دعوتتون.
سلام ویس عزیز
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
قدر مادرت را بدان
که میدانم میدانی
من پدرم تمام عمر سرپا بود ماههای آخر شرمساری نشستنش را دیدم
ولی هرگز این ارزو را فراموش نمیکنم
مرگ ایستاده را
خوایش برایت نگه دارد
سلام دوست مهربان.خدا روح پدرتان را قرین آرامش بفرمایدآمین.
وقتی تقدیر بیاید،تدبیر از انسان گرفته می شود.و من سعی در پذیرفتن این جمله دارم.
سلام
روزهایتان همواره پرتقالی (آیکون گل ندارید؟ لطفا)
فصل پرتقال تموم شده.روزهایتان زردالویی
خودتون یک دشت گل هستید.
التماس و التجا می کنم لطف بفرمایید قبول زحمت فرموده پیام رسا را بکنید فتح باب. قول میدهم دیگه اذیتتون نکنم به جووون مامانم اینا.ببخشید این دفه دفعه آخرمه
چششششششششششششششششم
سلام
خوبی؟
خوش میگذره؟
اوضاع احوال چطوره؟
امیدوارم همیشه بر وفق مرادت باشه
ممنونم از کامنتت
خیلی وقته آپ نکردیا
ما منتظریم
خوب و خوش باشی
سلام.چون شما با اهنگ و ترانه سروکار دارید کی بود می خوند؟![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/019.gif)
اومدم خونه تون نبودی،گرفتار اومدم نبودی؟؟؟؟؟؟؟
خدا مادرتو برات حفظ کنه عزیز جان .
خیلی لطیف و عاشقانه بود .
ممنون گل من .حس درونیم بود.خدا خانواده محترم شما را نیز حفظ کند.
سلام ویس
ممنونم که اومدین
ممنونم که موندگار شدین..
سلام.
کمترین کمترین کار بود،چه کند ویس همین دارد
چقدر لحظات زیبایی میسازید
مطمئنم که خاطره اش تا همیشه برایتان
زنده خواهد ماند . آرزو میکنم این شیرین عاشق
تا ابد درونتان بماند .
بازهم همدردی مرا بپذیرید
شیرین درونت همیشه عاشق است عاشق خواهد ماند...