چه پوست کلفتم من.زندگی ادامه داره.امروز بازم از دیدن گل ها لذت بردم.و فکر نمی کردم که بتوانم بعد از فراق باز هم توجهی به پیرامونم داشته باشم.و دوست داشتم توی خیالم کنارش دراز بکشم ومثل او جاری بشم در نبض این چرخه ی حیات تا باز کی تداوم پیدا کنم جایی.اما به آسمان که نگریستم از اندیشه ام شرمنده شدم که روح را با نفخه اش ندیدم و وابسته ی یک تن !شدم.
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
و می دانم که سوز جدایی در دلم باقی خواهد ماند تا هستم
خبرت خراب تر کرد حرارت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
و این کوره ی گداختن من است.اما فیض فیاضیت اوست که دستم را می گیرد و سیر و تماشای جهانی را نشانم می دهد که :
آنچه بینی ،دلت همان خواهد
وآنچه خواهددلت،همان بینی
آروم می شوم.دنیایی که بیماری و درد در آن نیست.
سلام...
وبلاگ قشنگی دارین...
خوشحال میشم اگه تمایل به تبادل لینک دارید بهم سر بزنید...
با افتخار لینکتون کردم.
همین درست است، در زندگی باید جاری شد. یک روزهائی در مقابل بی تابی های من، تو به من می گفتی برگرد به زندگی! اوئی که رفته جایش از من و تو خیلی بهتر است. یادت می آید؟
برگشتن به زندگی و دیدن زیبائی های آن بعد از رفتن عزیزی خودش یک مهارت است ... یک هنر است و درواقع یک وفاداری به هستی ... اگر چه می دانم بین دو احساس همیشه درگیر خواهیم بود.
من یاد گرفتم ... آمده ام که از دست بدهم به تکرار! و با هر از دست دادنی محکم تر بایستم برای ادامه اگر چه روحم سرشار از زخمهای غیرقابل درمان گردد و هر آهی که از درونم بر میخیزد مملو از بغض های فرو خورده باشد حتی اگر همیشه می خندم.
امیدوارم خداوند به همه ی ما قدرتی بدهد که با هر زمین خوردنی دوباره بایستیم و به تمام آفریده هایش لبخند بزنیم ... برایت هر لحظه این آرزو را دارم ... قوی باشی و پراز انگیزه برای ادامه ی این راه دشوار.
عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم.همه چیزایی که می گی درسته.


سلام مادر بزرگ عزیز
خوبی؟
خوشحالم میبینم حالت بهتر شده
امیدوارم روز به روز بهتر بشی و بتونی با سختی های زندگی بسازی و شاد باشی
منم به عنوان نوه سربسرت میذارم تا بخندی
سلام نوه ی گلم.از دیشب تا حالا حالم داره بهتر میشه.دلیلش را نمی دونم.
سلام پدرم در طول ۸ ماه مریضی و ابتلا به سرطان خون از دنیا رفت ... وقتی رفت در اعماق جانم خوشحالی و رضایتی که تا آن روز ندیده بودمش ُ وجودم را در بر گرفت .
راضی بودم و خرسند که دیگر درد و غصه هایش تمام شده و مجبور نیست دم به ساعت پلاکت و خون بگیرد و تمام بدنش را با آمپول سوراخ کنند . اینک دلم برایش تنگ است و این دلتنگی تا انتهای عمر همراهم خواهد بود. همه ی امیدم به مرگ آن است که سبب شود تا در دنیایی دیگر پدر را ببینم .
اما الان هستیم و باید دوست بداریم و عشق بورزیم و زندگی کنیم تا نوبت ما هم برسد . من مطمئنم تو قویتر از آن چیزی هستی که فکر میکنی . من مطمئنم تو حتی از من که این همه ادعا دارم ُ قوی تری ... اینها را با همه وجودم میگویم و در برابر استقامت و ایستادگیهایت در این روزها و ماههای اخیر احساس عجز میکنم .
سلام.دقیقا حالتان را درک می کنم.سال ۸۲خواهرم بر اثر سرطان رفت.روزهای آخر من هم حال شما را داشتم.ولی او در زندگی من همیشه حضور دارد.و مادر نیز هم...
اما لطف شما،ممنون.همیشه زیر بارش کلام مهربان شما احساس گرما و طراوت می کنم.امید که همیشه سالم باشید.
لب را دوست دارم چون میخندد و چشم را چون میگرید !
شاد باشی ویس عزیز
سلام ودرود.خوشحالم که بهترین و صحیح گزینه را انتخاب کرده ای.زیرا اگر قراربود غیر از این باشد دنیا هزاران سال پیش از حرکت و جنب بوش ایستاده بود.
سلام ودرود.خوشحالم که بهترین و صحیح ترین گزینه را انتخاب کرده ای.زیرا اگر قراربود غیر از این باشد دنیا هزاران سال پیش از حرکت و جنب و جوش ایستاده بود.
دوست خوبم.همیشه سالم باشی.آمین
همانطور که در پست قبلم نوشتم:من ماندم و دلم واو.
واو همیشه دعایش شادی همه ومخصوصا فرزندانش بود.
خدا مادر را برایتان نگه دارد.نمی دانم هیچگاه شده که شعر مادر شهریار را بخوانید و گریه نکنید؟
سلام...
خیلی ممنون...
منم لینکتون کردم..
ممنون.حتما میام پیشتون
امیدوارم از این به بعد زندگی روی خوش بهت نشون بده و دیگه درد و غم نیاد سراغت
منم آپم بیا نظراتم بگو
الهی آمین.دعای خوبی کردی.ممنون
حتما میام.
امتحانات تمام شد؟
خوبه...خیلی خوبه...زندگی ممکنه چیز دندون گیری نداشته باشه اما به هر حال ادامه داره دیگه...مگه نه؟
پاشو سه تار رو بردار و چند تا رنگ درست و حسابی انتخاب کن و بزن واسه خودت...یا نه از ماهور یه چیزی انتخاب کن و لذتشو ببر...
پیروز باشی
و سه تار.....بیات ترک را دوست دارم و بعد شور را...مسکن رنج هایم است.ومظلوم ...از زیر بار زندگی نمیشه در رفت تا خودش آدمو از کلاس بیرون کنه...ممنون از بودنتان.
ما مختاریم رندگی کنیم و به هر شکلی که طالبیم


ولی حق نداریم که این چرخه به ایستادن واداریم
همانطوریکه
پیش از ما چنین نکردند
شاد زی و به شادی های در پیش بیندیشیم
وکه پیشینیانمان نیز غیر این نمی خواهند
زندگی خواهم کرد. رودی که هرگز از جریان باز نمی ماندوهر لحظه گروهی را به کنار رودخانه می راند.ولی باچشمانم که به دنبالش است نمی دانم چه کنم.گفتم که بر خیالش راه نظر ببندم ولی او از هر راهی می آید.شبرو است.
با سلام و عرض ارادت مجدد.ممنونم از دعای خیرتان.بله خوانده ام اما متاسفانه قلب مردها خیلی رقیق نیست و درکیرا که شما می کنید ما نداریم. به یک مورد مهم هم اشاره کنم که داشتن مادر و پدر مثل زندگی و تنفس در هوای آزاد است. تا هستند غمی نداریم ومشکلی را حس نمی کنیم. کسی که توی آب افتاده و درحال غرق شدن است قدر هوا و اکسیژن را خوب می فهمد.چقدر بد است که من وامثال من امروز قدر داشته های مهم خودرا نمی دانیم و درک خوبی از آن نداریم و تصور می کنیم این در همیشه روی پاشنه میچرخد.
دقیقاْدرست گفتی.با اینکه مادرم بیمار بود فکر نمی کردم به این زودی برود.ولی همیشه قدرش را دانستم.هروز به مادرت زنگ بزن بگو دوستش داری.این حداقل کاریه که می تونی بکنی.برو ببینش.
عزیزم سلام.آرزو می کنم که روزهای خیلی خیلی خیلی خوب و سرشار از آرامشی داشته باشی.مادر که حتما جایش از ما بهتره .خوب باشی همیشه.
سلام.مدتی نبودی دلم برات تنگ شده بود.
مطمئنم که اونجا دیگه درد نمی کشه..او زن شادی بود.و از من قول گرفت که نگذارم غم مرا از پا در بیارد.در هر حال خداوند مادر و بابا را نگه دارد.
راستی شاگردات چطورند؟
ویس عزیزم خوشحالم که بهتری. هرچی آرزوی خوبه مال تو امیدوارم روز به روز شادتر و بهتر بشی.
نظر پرنیان جون انقدر کامل و عالی بود که هیچی برای گفتن نگذاشته.
ممنونم برای تمام مهربونی هات.دلت پر از آرامش باد.
ویس عزیزو نازنینم سلام ..
آرزوی روزهای روشن و پر مهر رو برایت دارم .. بدون غم .. بدون رنج .. همراه با آرامش .
سلام آفتاب گرم و مهربون.بهترین آرزوهایم برای توست.
برای پدرم دعا کن.خیلی بی تابی می کنه.تمام روز گریه می کنه و می شینه.نمی دونم چکار کنم!!!
پدر بزرگوارت حق داره .. همدم روزهای خوب زندگیش رو از دست داده .. از صمیم قلب برای پدر عزیزت و خانواده ات دعا می کنم که آرامش داشته باشید و خداوند صبرتون بده .. جزیه اشک و بغض و چند نوشته کاری از من بر نمیاد عزیزم .. روزهایی بود که می خواستم صبور باشی و دلم می خواست یه جوری دلت آروم بشه اما دست روز گار نامرد گلچین می کنه انسانهای خوب رو نازنین ..
باز هم توکل کن ..اینها همه امتحانه عزیزم ..
هر گز نگو کاری نکردی.در روزهای سخت بیمار داریم شما با مهربونی هایتان از خیلی نزدیکان من ،حضورتان ،اثربخش تر بود.هر واژه شما دلگرمم می کرد و انگار تلنگری برایم بود .ممنون از این همه لطف.تمام عمر وحشت از دست دادن مادرم را داشتم.واکنون برایم پیش آمده ومن دارم زندگی می کنم.روزایی بود که اگر حتی در خواب می دیدم که تب کرده،با گریه بیدار می شدم و اکنون ...
دست پر مهرت را از شانه هایم بر ندار که سخت نیازمندم.
ویس عزیزم
عصر ۵ شنبه است الان ..
خدا رحمت کنه خواهر و مادر بزرگوارت رو ..
قرین رحمت باشند همه رفتگان خاک ..
آرزوی صبر و آرامش دارم برات عزیزم .
آفتاب عزیزم.خدا رفتگان شما را نیز بیامرزد.ممنون.
سلام
رفتن سخت نیست... ماندن سخت است... بودن و خوب بودن سخت است...
آنکه رفت... دل به وادی نور می سپارد و می بالد...
آنکه می ماند... می ماند با هزار خاطر.... با هزار یاد.... با هزار وصله که نگهش می دارد... میخکوبش می کند به زمان های رفته و بی تکرار همیشگی....
آنکه رفت.... به امید شادی آنکه می ماند، می ماند و ... آنکه می ماند با خاطر آنکه رفت... می ماند
آنکه رفت دل به فراموشی آنکه می ماند می بندد و آنکه می ماند... بار خاطر بر پای آنکه رفت می بندد
آنکه رفت... با شادی و تعالی آنکه می ماند... رهاتر می شود . آنکه می ماند به امید رهایی آنکه رفت.... دل می بندد
به یاد آنکه رفت... خاطراتش را به باد پاک صبحگاهی بسپارید...
با یادش بمانید و برایش رهایی را به ارمغان آورید
همانگونه که وقتی آنکه رفت، بود... ماندنش را امید بودید.... بمانید
گفت:تمام ماندنم بی تابی های شبانه ی توست.در خوابم،آرام کنار گوشم زمزمه کرد.همیشه اندوهم را تند تند ورق می زد تا به شادی برسد.و من به سفارش او باید زندگی کنم.اکنون که از همه ی رنجهای زمینی اش جدا شده ،سبکبال و رها می رود .اما آغوش من در جستجوی مهربونی هایش ،دلتنگ است وچشمانم یتیم دیدنش است.
سلام ویس عزیزم .

خوبی گلم .
امیدوارم که کم کم آرامشت را به دست بیاری .
من هستم همیشه .
ممنون
سلام.اونروز حالم خیلی بد شد که اومدم و دیدم شما نیستید..خوشحالم که دو باره می نویسید.
من هم در فراز و فرودم.اما سر تسلیم در برابر مشیت خداوند بر می دارم.
هنگامی که تقدیر می رسد،تدبیر از تو سلب می شود:اذا جاء تقدیر،سلب تدبیر
سلام گلم آپم بیا نظراتم بگو
اوووووووووووووووووووووومدم.
...
به خدا عشق
صدای فاصله هاست..
.
.
سلام بر ویس
سلام باران خوب و نازنین.
انگار عشق در هجران و فراق به کمال می رسد.
سلام...
من آپم خوشحال میشم بهم سر بزنی
حتما میام.
سلام
.
زیبا
بود
.
منم آپم
.
بیا
سلام.الان میام.
سلام
گفتم که خدا حواسش بهت هست... فقط کافیه صبر داشته باشی...
درسته که روزهای سختی رو میگذرونی ولی همین که هنوز هم قشنگی های اطافت رو میبینی و ازشون لذت می بری، قابل تقدیره
آدم همیشه غم هایی رو داره که تا ابد در وجودش میمونه... تلخه ...ولی با وجود همون غم ها هم میشه لبخند زد... و شاد بود...
امیدوارم هر روز از دیدن گل ها لذت بیشتری ببری :)
سلام.بله گفتی و باور دارم.وممنون از حضورت در بدترین روزای زندگیم.
دوستت دارم.
ویس عزیز... کتاب سوانح رو که بهم معرفی کرده بودی خوندم! خوشم اومد اما همچین تب هم نکردم! باز هم معرفی می کنی؟!
سلام.اگر عرفانی خون هستی،کتاب های روزبهان بقلی را بخون.همینطور مرصادالعباد شیخ نجم الدین کبری ،و...بخون.
یکی دو تا کتاب قرار بود به منم معرفی کنی ها !!!
میدانی کدام انتشاارت فقط کتاب های عرفانی چاپ میکند ؟
ای وای دوست خوبم ،من که فهرستی بلند بالا در چند پست پیش ودر جواب کامنت شما نوشتم.لطفا عقب گرد کنید و برگردید.حتما هست.
انتشاراتی مخصوص کتب عرفانی نمی شناسم.در ضمن فکر کنم دارید کمی سر به سرم می گذارید ومن زانوی تلمذ زده ام.خودتان آگاه به امور هستید.
...
سلام ویس!
سلام زندگی...
ویس عزیزم


تو ابزاری توانمند و یارای مبارزه با تنهایی داری
قلم
به کارش بند
و چون عصایی تکیه گاهش کن
از عشق بگو
از قصه ها ی ناگفته
بگذار غلیان درونت
زندگی کند
و گل حیات را به شادابی گل وجودت ابیاری کن
شاد باش و شادی کن
سلام عرض ارادت.ممنونم از اینهمه لطف و توجه.ولی ذهنم پر از اوست.ونمی توانم به مسئله ی دیگری فکر کنم خیلی سعی می کنم .چشم حتما.
ویس مهربونم خوبی عزیزم؟ امیدوارم خوب باشی. دلم هوات رو کرده. دیروزم یه کامنت گذاشتم ولی انگار نرسیده.
رسیده.الان ساعت یک و بیست دقیقه نیم شبه روز چهارشنبه یا بهتر بگم صبح پنج شنبه است.حالت چطوره؟
تنهایی انقد حال میده
.
من آپم
به چه قیمتی تنهایی حال میده؟//میام سر می زنم
سلام ویس
سلام ویس
سلام ویس
خوبی
نگی منو نمی شناسی
منم کرانه
....
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهره مشعشع تاباننم آرزوست
وایییییییییییییییییییییییییییییییییی.سلام.معلومه که یادمه خیلی بهت سر می زدم.نبودی.وقتی اومدی که من روزای بدی را می گذرونم.با اینهمه یکدفعه خیلی خوشحال شدم.چطوری؟خوبی؟وبت را راه انداختی؟
سلام
" دنیایی که بیماری و درد در آن نیست" چه زیبا است.
سلام دوست عزیز.واقعا باورم همینه.وحشتی از آنجا ندارم.مرگ برای من تعریف شده است.فقط با خاطرات نمی دانم چکار کنم.همین.
سلام عزیزم .
خوبی ؟ بهتری؟
سلام.خیلی کم پیدایی.کجایی؟خوبی؟خوشحالم کردی سر زدی.
سلام
ولله که شهر بی تو مرا حبس می شود .......
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست.
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
.
.
.
سلام