تا دیرها و دورها از شما ها خداحافظی می کنم.تشریف محبت شما بر تن من اگر اندازه نبود از قامت نا ساز خودم بود. من بار سنگینم مرا بگذار و بگذر، نیکم ، بدم ، اینم مرا بگذار و بگذر.
چقدر دلم بی بهانه دوستتان داشت.
هر وقت به یادم بودید برایم دعا کنید.خداحافظ
به این میگن قهر وبلاگی که خیلی زود فرد قهر کرده بر میگره!
سلام ویس عزیزم .



قلبم ریخت از این حرفتون .
کجا میخوای بری چیزی شده نگرانم کردی عزیزم .
برات دعا میکنم همیشه وهر شب .
مواظب خودت باش
نمیدانم در سحر مینویسی یا مثل من منتظر میشوی شب بنویسی
اما هر چه هست به خدا چشمانم دیگر طاقت خداحافظی ندارد
ویس عزیز بمان
نه
این رسم رفاقت نیست.مرا بگذار و بگذر که نشد حرف.من نگران شما بوده و هستم خداگواهه.بدانید که با بستن وبلاگ مشکلی حل نمی شود.
البته از مشکلات عظیمتان بی خبر نبوده و نیستم. اما حس می کنم دارید مایوس می شوید. و این درست نیست.سعی کنید با تمام قدرت مقاومت کنید و از خدا یاری و کمک بخواهید.به این فکر کنید که ماهی دارد به دمش می رسد.پس ول نکنید.تلاش کنید.
از روزی که مادررفت من حس کردم که روحیه شما بسیار ضعیف شده و بی خیال روزگار شده و کلش را سه طلاقه کرده اید. اما تاکی می خواهید سر به جیب غم ببرید؟انسان مجبور به زندگی است.پس برای زندگی مبارزه کنید و شاخ سختی ه و ناملایمت هاارا بشکنید و بر آن ظفر یابید.ما هم دعامی کنیم.اینطوری بهتر نیست؟
نمیتونم نبودنت را تصور کنم .

از دیشب تا حالا که پستت را خوندم انگار بیقرارت شدم .
انگار کسی را گم کردم که بهم خیلی نزدیکه .
نرو عزیزم هر چند کم باش.
میدونم وقت نداری ولی باش ما منتظرتیم
فکر کنم دوستان دارند بی انصافانه درباره ویس عزیزم قضاوت میکنند .
هیچ کس همچون من از مشکلات وبار مسولیتی که بر عهده دارید باخبر نیست .
او نه مانند دخترکان قهر کرده ونه به خاطر غم مادرشان وبلاگ را رها کرده .
او رفته چون مشکلات بزرگی او را به خود گرفتار کرده .
برایش دعا کنید تا او برگردد با آسودگی وبا خوشحالی .
سلام،
اگر چه زیبا و از دل می نوشتی. هر جا هستی خوش و سلامت باشی .فرصت کردی برگرد به وبلاگت.
سلام عزیزم
گاهی آرامش در رفتن است. خوب باید رفت ...
اما امیدوارم یه روزی ... یه روزی خیلی زود، دوباره آرامشت را در اینجا بیابی .
حیفه این نوشته های با احساس و زیباست که بدون خواننده بماند.
امیدوارم به زودی زود با حالی خوب برگردی عزیزم.
مراقب خودت باش.
سلام
ویس عزیز من تازه با شما آشنا شدم خیلی از این پست دلم گرفت از قلمت و نوشته هات لذت می بردم
اما دعا می کنم تا رفع گرفتاری بشه عزیز
وبا حالی خوب و دلی خوش برگردی
مواظب خودت...به امید دیدار دوباره...اگه بازم اومدی حتما خبرم کن

سلام
خوبی؟
حال و احوال؟
خیلی ناراحت شدم آپ آخر رو دیدم
همون روز که آپ کردی خوندم.خواستم واست بنویسم اما متاسفانه نشد. بعدش هم کار و گرفتاری و ...
این بود که الان خدمت رسیدم
دعا می کنم همه چیز بر وفق مرادت پیش بره و مشکلاتت همه حل بشن
خوب و خوش باشی
چند بار آمدم و این جملات کوتاه را خواندم و رفتم ... در چنین موقعیتی نمی توان چیزی گفت . چون اغلب گفتنیها به شکل نصایح است و این خوشایند نیست . یکی به صبر و یکی به امیدواری و یکی به ماندن و نوشتن سفارش میکند و معمولا نمیدانند در دل آدم چه طوفانی می غرد؟؟
جنس نومیدیها و ناآرامیهای ما متفاوت است ... ولی میتوانم بگویم که تصویری از تو در ذهنم نقش بسته که فوق العاده زیبا و دوست داشتنی است . انسانی اهل دل و مهربان که بدشانس است .
بدشانسی تو در زندگی این است که با نومیدانی چون من در این وادی آشنا شدی و متاسفانه روزگار بدبیاریهایت را هر روز و هر ساعت تمدید میکند .
با این همه امیدوارم بمانی ... این را از نای جان برایت نوشتم!
سلام .
جایت خالیست .
بهتری؟
سلام و درود فراوان بر شما. شاعر فرمود
این چه رسمی است که تو قهر کنی یک طرفه؟! اصلا قبول نیست خداگواهه
سلام
مدت هاست که ننوشتم
ئلم برای نوشتن خیلی تنگ شده.
دلم برای تو خیلی تنگ شده.
دلم برای دوستان وبلاگیم خیلی تنگ شده.
خیلی دلم پره
خیلی باید بنویسم
خیلی
برگرد به برگشتن دختر خوب...
ما پناهی نداریم جز اندک رفقای شفیقمان...
برگرد...منتظرتم...
پیروز باشی
به جستجوی تو بر درگاه کوه می گریم
نظریات دوستان را در این یادداشت خواندم و بر من مسجل شد که هواخواهانت ، صمیمی و مهربان اند!
این لطافت و ملاطفت در رفتار دوستان ، خود سرمایه ای ارشمند است ... ویس عزیز امیدوارم در تقدیر دوستان این باشد که از دست ندهند تو را
سلام
وقتی خداحافظی مولاناوارتون رو خوندم...
وقتی کامنت های بی جواب رو خوندم....
پیش خودم فکر کردم....
ادم ها اوقاتی می شود که شمس زندگی شان رخ نمی نماید.... باغ و گلستان شان آرزوست.... چه کنند با این حصار تن زندگی روزانه... که اسیرش هستند... محتاج و بی نیاز....
نمی دونم... نطقم خیلی وقته که کور شده... گفتم سری به وب شما و پرنیان عزیز بزنم شاید یادم بیاید که هستم....
الان که دارم می نویسم... دارم فکر می کنم اگه دکمه ارسال رو بزنم و بدون نیاز به تاییدتون وارد پیام تون بشه... یعنی باید مدت های زیادی خداحافظی کنم ازتون... امیدوارم اینطوری نشه
نمی دونم.... براتون هر جا هستین لحظه لحظه خدا آرزو می کنم...
خق یارتان
..

گفتند " خدای را ، نشانی بده که به آن بدانیم که تو با کی بیشتر می باشی به عنایت ورحمت ؟"
گفت : " هر که خدای مرا بیشتر یاد می کند "
یادی ست بر زبان و
یادی ست درجان ..
.
.
اگر خلق نبودی ، سخن بودی بی حرف و صوت . آنجا که حق است ، حرف و صوت نیست ..
در پناه حق باشی
ویس صبور و مهربان
روی دوستی ما کوچیکترها هم حساب کن البته.. !
سلام و درود.شاید دیگر فردایی در کار نبود. پس کار امروز را به فردا نمی اندازم و سال نو را پیشاپیش به شما و خانواده محترمتان تبریک عرض می کنم .تبریکات صمیمانه مرا پذیراباشید[گل]
دلم برایت تنگ شده آمدم تا ببینم از روی حسرت اینجا را بدون تو .


برایت آرزوی بهترین ها را دارم ویس عزیزم
ویس عزیز خوبی اینجا در ان است که هر گاه دلت گرفت و به ستوه آمدی به این ماوا پناه آوری و چیزی بنویسی و بگذری .
ممکن است در یک روز فقط چهار نفر آن را بخوانند . . . اما همین خوانندگان کم تعداد ، خوانده اند !!
همین اتفاق ، ما را سبک و راضی می دارد . . . بهتر از آن است که با خود و یا با در و دیوار چیزی بگوییم . همانطور که خاطر شریفتان مستحضر است ، بنده نیز یکی دو بار رفتم و با محبت تو و برخی از دوستان بازآمدم . البته خود نیز فهمیدم در رفتن از این محنت سرا
لطفی نیست . بازآ و دل تنگ مرا مونس جان باش
سلام مثل همیشه دیر اومدم دلم براتون خیلی تنگ شده .این رو از ته قلبم می گم .همیشه سعی کردم انسان ها رو بخاطر قلب هاشون دوست داشته باشم و از ته قلبم دوستشون داشته باشم.همیشه براتون دعا می کنم.
عیدتان مبارک
نمی شود دوستان سال نود را فراموش کرد
شاید نباشید دیگر ولی دعای حقیر بدرقه راهتان است
در پناه حق
ویس عزیز
دعا میکنم حتما
ولی امیدوارم ...به اینکه زودتر برگردی....
مواظب خودت باش
خدا پشت و پناهت
شب است و سرما و برف در پشت پنجره مرا از سکوت و ابهت خویش سرشار میکند . امروز در بیست و هفتمین روز اسفند برف بارید و همه جا را سفید کرد . . . غروب در میان درختها و برف و سکوت قدم میزدم و به یادت بودم .
در خیابان که قدم میزدم
آواز تو در گوشم بود
راه می رفتم و در پیچ درختان به تو می پیوستم
و شکوفایی چشمانت را در غزلواره ای از برف
صدا میکردم
سال نو می شود و تو هنوز به رسم کهنه ی دیروز پای میفشاری .
افسوس که نمی تابی و از پشت آن قله ی ناشناخته طلوع نمیکنی.
دلم برایت و برای نوشته هایت تنگ میشود .
ویژگی نوشته هایت در این بود که طبع مشکل پسند مرا به وجد میآورد . اینک که ماه ما در محاق قرار گرفته و رخ نمی نماید ، باز منتظر خواهیم ماند تا در شبی رویایی و زیبا تابش خود را از سر بگیرد ..... ویس نازنینم خداوند روح مادر عزیزت را شاد و دلت را پس از این همه شکستنها به تدبیر خویش مرمت و تعمیر فرماید ... تا باز بر ما بتابی و خرسندمان کنی .
برایت در سال تازه روحیه ای بهتر و قلمی پرکار آرزو میکنم .
یقین دارم که خود نیز در این روزهای خاموشی ، دلت برای این گوشه ای که به گرمای محبت دوستان معمور مانده ، تنگ شده است . بازآ بازآ
سلام ویس عزیزم

سال نو مبارک عزیزم انشالله که سال خوب وخوشی همراه با سلامتی در پیش رو داشته باشی
...
نوروز شعر بی غلطی است که پایان رویاهای ناتمام را تفسیر می کند . . .
صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن از هاتفم بگوش آمد ..
سال نو، حال نو، مبارک دل قشنگ ِ شما ..
عیدت مبارک
با آرزوی بهترین ها در سال جدید برای شما...
سال نو مبارک...
پیروز باشی
سلام سال تازه شد و تو هنوز بر رسم کهنه ی پارسال مانده ای
... امید که در همین روزهای نخستین بهار و با وزش صبا از عزلت خویش برون آیی و حجاب برگرفته و دل ما را شاد کنی!
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
بیش از یک ماه از خاموشی ات گذشت ... و هنوز بر این خانه سرمای زمستانی چمبره زده و راه خود نمی گیرد و نمی رود.
کاش جادویی بود در این کامنتها . کاش کسی مثل رودکی پیدا میشد و می توانست دلت را به بازگشتن نرم کند .
این همه کامنت و این همه جملات صمیمانه و دوستانه افاقه نکرد
دیشب همین موضوع مرا به فکر فرو برد ...
بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی
افسوس که ویس ما میل بخارا ندارد ... میدانم بخارا در اندوه و غبار نشسته است . اما هر چه باشد از جانب بخارا نسیم عشق و دوستی می وزد .
امشب نیز با یاد بخارا و رودکی برایم خواهد گذشت ... شاید در پی این شب بهاری که از دلتنگی تو سرشار است ، وصالی و بازگشتی مقدر شده باشد .
سلام .
سال نوت مبارک عزیزم .
خوبی ؟
ویس عزیز تا زمانی که این بخش باز باشد ، می آیم و مینویسم.
آرزومندم ملالی بر خاطرت ننشیند .
من در زندگی ام از تعدادی معدود تاثیر گرفته ام ... آدمهایی که از تعداد انگشتانم بیشتر نیستند ... و تو یکی از آنهایی !!؟
و تنها کسی که هیچ وقت نتوانستم ببینمش ! درست مثل گوینده ای با صدای زیبا که از طریق برنامه ای در رادیو مرا مجذوب کرده و تصویری از وی در خیال خود ساخته ام . به نظرم این اتفاق کوچکی نیست . اما اگر هم با خویش و یا دوستانت قهر کرده باشی ، باز راه امیدی هست ... چرا که شیخ اجل فرمود:
دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
که مدتی ببریدند و باز پیوستند
آدم وقتی با خود نیز آشتی کند ، زیباست . اینها همه اش تمثیلی بود که آوردم ... تا کامنتی دیگر بدرود
لاقل پیامی ... پیغامی بگذار
دوستان نگران اند ...
سلام این پیام امروز تو وبلاگم اومد منم بهش عمل کردم.. بخونش این پیام مال من نیست ولی بخونش: تو رو به امام زمان قسم می دم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت 20 میلیون به دست اورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه 20 نفر بفرست............ 20 روز دیگه منتظر معجزه باش
سلام. من کاری به این کارها ندارم. شما برای من در این وب همچنان هستی و خواهی بود. پس سال نو مبارک.روح مادر شاد
ویس عزیزم دلتنگ حضورت هستم .


جایت خیلی خالیست .[:S004
بیا وما را از این نگرانی بیرون بیار .
بعضی وقت ها می نشینم وبرای خودم خیال بافی میکنم وتو را وخودم را در کنار عزیزانمان تصور میکنم ولی بعد با وحشت ان خیال باطل را بر هم میزنم میخواهم تو را همیشه شاد وسلامت در کنار عزیزانت ببینم
سال نو مبارک عزیزم. دلم برات خییییلی تنگ شده.
چه زیباست در این رستاخیز طبیعت نقش بندهای قشنگ نقاش آفرینش را با تأملی ژرف بنگریم و در زایش بی امان زمین و دگرگونی مقتدرانه زمان دگرگونی درونی خویش را از خالق نو روز آرزو کنیم...
برگشتی حتما خبرم کن.
سال نو مبارک...
سلام دوست گلم.ظاهرا من بی وفا دیر آمدم.امیدوارم هرچه زود تر برگردی عزیزم.
در سایه ی حق زنده باشی.
تو می یای من منتظرتم .
سلام ویس عزیز
بارها بارها اومدم و بی نشان رفتم اما این روزها دل بدجوری هوس نوشته های زیباتو کرده .
امید که زندگی به کام باشه و ...
نمی دونم چی بگم .امید که برگردی...