گنجشک
در تمام زمستان
زاشتیاق
از بس که بهر باغ و بهار انتظار دید
گل های نقش کاشی مسجد را
در نیمه های دی
صبح بهار دید
رفتم و آمدم و خودمو زورکی چسباندم به زندگی که شاید یه روزی ، یه جایی ، یه وقتی ، در گرمای دود زده ی یک قهوه خانه ، یا در پیچ یک گذر شتاب آلود ، یا در خیابانی سر یک چهار راه ، یا نمی دانم در ناکجایی ، یکباره دلم بلرزد که هی شاید خودش بود. گنجشک بیچاره ی دل من
نمی دانم چرا ناگهان تصاویری از ترانه ی گنجشکک اشی مشی در ذهنم نقش بست؟!
ویس عزیز دل ما همیشه این آمادگی را دارد که فریب بخورد .
دلها به فریب رغبت دارند .... دلها مثل پرنده ای معصوم اند که برای آب و دانه ، وارد دام می شوند و گاه این دام برایشان تا انتهای زندگی بلا می آورد . دلهایی نیز که می رهند ، تا انتهای عمر
دامهای پیشین را به یاد دارند و معمولا رنج می برند .
در این زمستانهای پی در پی دلها چه زود .... چه معصومانه ....
چه بیرحمانه به کاشیهای رنگی دل می دهند .
کاش مثل روزهای آخر اسفند ، بوی بهار به مشام میرسید .
دامی نمی بینم ،
او را خود التفات نبودی به صید من
من ، خویشتن اسیر کمند نظر شدم
حرف بر سر انتظاری کشنده است .گنجشکی که در انتظار گل بهار است ، از بسیاری انتظار هر چیز رنگی را نشانی از بهار می بیند.
عشق می گوید به گوشم پست پست
صید بودن خوشتر از صیادی است
ممنون که به من سر زدید
سر ظهره من فعلا گرسنه هستم. نفهمیدم چی به چیه. فقط اگه گنجیشکه بود کباب می کردم می خوردمش
ممنون سر زدی
شاد و سلامت باشی
سلام هم یادم رفت
سلام
خوبی؟
خوشی؟
چه سلامی چه علیکی.شما خیلی بدجنسید.چطور دلتان می آید گنجشک بخورید. خوب کسی که از موسیقی سنتی بدش میاد عاقبتش همینه دیگه.والا
خوب رابطه ی گنجشک خوری را با موسیقی خودت پیدا کن من که نفهمیدم.
ویس مهربان
جوابی که برایم نوشتی با مضمون پست زیبای تان تفاهم ندارد .
پست "گنجشک" بسیار زیبا بود .... حلاوتش از یادم نخواهد رفت
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
...
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بد حالان و خوش حالان شدم
سلام و درود فراوان بر ویس عزیز
گنجشک با گریه و فریاد به درگاه خدا خشمناک غرید که ای خدا به لانه ضعیفی چون من هم رحم نکردی؟ خداوند دستی بر سر گمجشک کشید و گفت عزیز من ماری در حوالی لانه ات جولان می داد و قصد خوردنت را داشت ومن به باد دستوردادم لانه ات را خراب کند تا تو نجات یابی.
باشه
از سینهات اگر ز پس رنج، پوست ریخت
ناچار رنجهای ترا هست کیفری
هر آن دل را که سوزی نیست ، دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
سلام ویس عزیزم


این کنجشک دلت معلومه از انتظار خسته شده کاش سالیان پیش کسی را صید میکرد تا اینطور خسته از روزگار بی مروت نباشد .
گناه داره چرا رنجش میدی عزیزم بذار خوش باشه حالا که خودش نیست بذار با نگاهی دلش را سیراب کند
برایت ارزوی روزهای شاد وسبزی را دارم
ای بابا ، صید بودن خوشتر از صیادی است. من صید نمی کنم. صید شدم.
بگذریم . آرزوهای خوبی برایم کردی وممنون
پر شدم از بغض ...
آن من که می نشیند و
آن من که می خرامد و
آن من که می رمد
بر گرد من
ز من ها
انبوه بیمری ست:
آن من که می هراسد و
آن من که می رسد
بسیار آزمودم و
دیدم در آینه
من ها همه یکی است و گر چند لشکری است
اما
درین میانه
یکی من
من _ شگفت
آن من که می سراید ، مانا که دیگری است
چقدر ساده! چقدر دور !
همیشه همین طور بوده به روزگار
کسی انگار
کسی را گم کرده از ازل
و او که گم شده ی دیگری ست
خود نیز هزاره هاست که از پی ما می پرسد :
این تمام چیست و خلاص این همه خستگی کدام است ؟
هی تقدیر تخطی ناپذیر !
ما نیز سال هاست
که در ازدحام همین حوادث عجیب
خود گم شده ای داریم برای خود
البته آهسته ,
و اندکی بی خیال
ما باید نزدیک تر هم بیاییم
نزدیک ... نزدیک ... خیلی نزدیک ,
تنها راه تحمل این تاریکی ,
همین است .( سید علی صالحی )
سلام ویس عزیزم . مراقب گنجشک دلت باش نازنین .
این شعرش را خیلی دوست دارم.خیلی بجا انتخاب کردی.ممنون
باید مواظبش باشم یخ نکنه در این یخ بندان عاطفه.
http://habibnazari.parsiblog.com/


این جا را دیده ای ؟
جای قشنگیه پر از گنجشک !
سلام و ممنونم از محبتت . موقع داد زدنهامم باید باشی ببینی ! اون وقت ببینم سر حرفت هستی یا نه !
سلام،
یکی هم خواند:
گنجشکک اشی مشی
...
سلام
گنجسگک اشی مشی
روی بوم ما نشین
بارون میاد خیس می شی
برف میاد گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
...
خدا رحمتش کند.فرهاد عزیز یادش بخیر
..
همیشه سبز
همیشه برقرار
همیشه پرامید
به سان رود ..
.
.
سلام بر ویس ..
:)
سلام از من است.
شما هم همیشه شاد باشید و سلامت