لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

ختم

فکر کردم چه خبره؟چقدر گل!از دور جلوی مسجد، کوهی از دسته های گل بود و من فکر کردم حتما ادم مهمی بوده که اینهمه گل براش آوردند.بعد فکر کردم اگر من بمیرم شاید دوتا دسته گل ،اونم دوستام بیارند.یاد فیلم خدا بیامرز نوذری :چند می گیری گریه کنی؛افتادم.تازه کی برام گریه خواهد کرد.کم کم به در مسجد نزدیک می شدم.از گل گلایل بدم میاد ،گلی برای مردگان ،مثل قیمه که خورشتی برای مردگان است.توی این چند سال که مردم هی میرند فرنگ و برمی گردند فرهنگ خاکسپاری ما عوض شده یعنی سوغات فرنگ ببین برای ما چه چیزهایی که نیست.قبلا صاحبان مرده تو سر و کله ی خودشون می زدند و جیغ می کشیدند و امروز دمده است باید آروم بایستی و نگاه کنی و اگر بغضت بترکه همه می گویند چه بی کلاس.بعدم صرف ناهار توی یک رستوران  و کسی به خونه مرده بر نمی گرده.وروز سوم یک ختم در نهایت با کلاسی.همه آرایش کرده و جواهرات ..و روی منبر اعلام می شود که مخارج خرج خیریه می شود.همین.دیگه خیلی بیکلاس بازی در بیاری برای مرده ات چهلم و سال می گیری.کم کم رسیدم به مردم سیاه پوش.که جلوی مسجد در حال خنده و احوالپرسی بودند و در نهایت تعجب دیدم گل ها مصنوعی است و وانت باری که آورده بود همونجا داشت با چاقوش طالبی می خورد و بر و بر مردم را نگاه می کرد.وا رفتم.بعنی چی؟مگر مجبورتون کردند گل بیارید.نیاوردن که بهتر از این گل های مصنوعی است.حالم بد شد .تظاهر کردن چقدر با کلاسه.همینطور گیج می زدم.راننده وانت بار حواسش یکدفعه متوجه من شد.خندید .چند تا فکر بد کردم.یاد دندونای پیرمرد بوف کور افتادم...بابا این بیچاره چه گناهی کرده.تلفنم زنگ زد ،دوستم بود با ناراحتی موضوع را بهش گفتم.او خندید و با مسخره گفت:ای بابا سخت نگیر .خیلی وقته این داستان هست حتی جوک هم داره.و در حال خندیدن گفت :می خوام عروسیمو تو مدرسه بگیرم آخه خیلی کلاس داره.

نظرات 30 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 http://www.2377.blogfa.com

شورشو تو همه چی در میاریم !
الهی عمر باعزت داشته باشی . پر از سلامتی و موفقیت و آرامش!

مرسی مریم جان.تو هم اوقات خوشی داشته باشی همراه دل خوش

ستوده دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:21 http://saba055.blogsky.com/

سلام عزیزم .
واقعا مراسم ها اینجوری شده ؟
اما ما که ایینجوری نیست هر چی دلت میخواد گریه کن وخودت را خالی کن کسی بهت کاری نداره .
حتی ممکنه تلف بشی وکسی محلت نذاره (شوخی بود )

آرزو دارم همیشه بری عروسی و اونوقت خودتو حسابی خالی کنی.

آرمان. دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:34 http://abdozdak.blogsky.com/

بازی بازی با عزراییل هم بازی ؟

آرمان. دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 http://abdozdak.blogsky.com/

به دوستت بگو عروسش رو تو دانشگاه بذاره
کلاسش بیشتره

مردن هم مردن های قدیم

باشه میگم.بعدشم مردن ،مردنه برای مرده چه فرقی داره!این زنده ها هستند که گند همه چی را در میارند.وفکر می کنن همیشه میرند ختم دیگران.اما بالاخره یک روز هم درزی در کوزه میفتد.دور از جون شما....خدا رحمتمون کنه.

پرنیان دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:57 http://fathebagh.blogsky.com

--------------------------------------------------------------------------------

روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
مزد غـسـال مراسیــــرشــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جاحـــال خرابش بدهید
بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــایدواعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلم تـاک زنـیـــــــد
روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت ....

سلام ...

ونترسیم از مرگ،وبدانیم اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت

برایت زندگی پر از شادی آرزو دارم.

آذرخش دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:33 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام ویس عزیز
خوبی؟
مثل اینکه هنوز به خیلی چیزها عادت نکردی و واست تازگی داره.منم درک خیلی مسائل واسم سخته. اما چه میشه کرد. باید یه جوری هضمشون کرد
آره باید کلاس رو چسبید، مرحوم مغفور رو بی خیال. مردن هم مردن های قدیم.
خوش باشی

واقعا نمی تونم از کنار خیلی چیزایی که مردم به سادگی ازش می گذرند،عبور کنم.طول عمری همراه سلامتی و عرضی پر از ترانه برایت آرزو دارم

دیلمان دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 http://daylaman440.blogsky.com

کاش تظاهر فقط منوط به مجلس ختم بود. تو این زمان و این کشور همه چه بخوان و چه نخوان مجبور به تظاهرند ....
می خوای فریاد بکشی از فشار و دلهره اما باید تظاهر کنی که همه چیز خوبه چون ممکنه اگه تو فریاد بکشی دوست و رفیق و مامان و بابا و خاله و خان باجی هم ناراحت شن. بد باید صد بار خودتو ملامت کنی که خوب بقیه رو هم ناراحت کردی که چی ؟ با خودت کنار میای و میگی فریاد و ولش کن، لبخند می زنم ....
این موضوع در تمام دقایق زندگی مون با کمی تامل قابل لمسه. البته شاید همه هم، خیلی رعایت بقیه رو نکنن ؟!! می تونم بگم خوش به حال اونا.

سلام خیلی سعی کردم وبت را باز کنم نشد.یک صفحه سفید روش گذاشته شده بود.ممنون که به من سرزدی.باهات کاملا موافقم.کسانی که رعایت دیگران را نمی کنند انگار اموراتشون خیلی بهتر میگذره.

میلاد دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 16:57 http://chashmanekhamush.blogsky.com

سلام به ویس عزیزم
و معذرت از تاخیر
خوبی دوست من؟

راستشو بخوای این نوع گلایه ها انقد روی اعصابم هست که واقعا شدن 1 کوه بزرگ که هر روز دارم به دنبال خودم می کشم.
برای یعضیا واقعا این چیزا تفاوتی نداره ، به نظر من نمیشه فهمید و نشون داد که نفهمیدی!!
هرکس واقعا بفهمه دغدغه هم پیدا می کنه...

نمیشه اسمشو تاخیر گذاشت.خیلی فراتر رفت وشد غیبت.آن هم از نوع کبرا.البته باز هم خوشحالم که به من سر زدی.درست می گی بعضی ها اصلا توی باغ نیستن.از شیشه ماشینشون قوطی آب میوه پرت می کنندبه آدمای گرفتار و مریض می خندند.افکار فرعون مابانه دارند و ککشون هم نمی گزه.کدوم دغدغه.اونوقت ما حرص همه چی را می خوریم.

کوروش دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 21:47 http://korosh7042.blogsky.com/

من گنگ و ماتم ازین خنده های پوچ
زین خاطرات ِ گریزا ن و بیم ناک
از باغ رانده گان به زمین کرده کوچ
لب تشنه گان همه محروم ِ اشک تاک


راستی عینک دودی مشکی هم بد نیست ها!!!!
ولی چه با مسماست . گل مصنوعی با عزای مصنوعی

البته سفارش کردم در زیر زمین یک چاله برایم در نظر بگیرند و آهک هم کمی


خیلی خوب گفتی:گل مصنوعی با عزای مصنوعی..ما حتی حق اظهار نظر راجع به چگونگی دفن خودمون را هم نداریم.عجیبه ها.راستی حالا که رفتم تو خط مردن و اینجور چیزا.می دونستی برای ختم ،یک مسجد چقدر پول می گیره؟وبرای دفن شدن هم چقدر؟....دیگه چی بگم؟تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل

ققنوس خیس سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:24

دندونای پیرمرد بوف کور ...
سلام ویس عزیز

معلمی از جنس پاییز سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 http://teacher-gio.persianblog.ir/

مردم خدا رحمت کند اجدادتان را
ته مانده های یخ زده در یادتان را

آوار خواهد کرد میدانم غروبی
یک زلزله این خانه ی آبادتان را

بعداز وقوع حادثه خواهید فهمید
تاثیر حرف هرچه بادا بادتان را

دیگر گلویی تا خروشیدن ندارید
وقتی که طوفان میمکد فریادتان را

باید به عصر سنگ و آهن بازگردید
درغارهاپیدا کنید اجسادتان


ویس عزیز سلام
این واقعیت تلخ که نوشتی منو یاد این غزل زیبای رمضانعلی روحانی انداخت اینجا براتون نوشتم
حرفی جز تاسف و سکوت برای خودمان و رفتارمان ندارم

سلام معلم مهربان.غزل تلخ ولی واقعیی است.خوب دیگه داریوش برای سال۲۰۰۰خوندولی ما در سال ۱۳۹۰ اینهمه سردی و تصنع را تجربه می کنیم.افسوس

خلیل سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام

عزاداری مصنوعی!

اگر وبلاگم باز نمی شه، همین جا تایید کن. حتمن بلایی سرش آمده. با سپاس

سلام.بله .بلاگتون باز نمیشه.یه کاری بکنید.

پیام رسا سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 http://hamshahrizadeh.blogsky.com/

سلام و درود بر مهربان مهربانان.بنده را به بزرگواری خودتون عفو کنید.واما بعد.الهی که همیشه سلامت و شادکام باشی.دیگر اینکه با کامنت های پرنیان و کوروش عزیز موافقم.دیگر اینکه
این طرف ما خیلی کاری نداریم و مهم نیست که چه کسی یاچه کسانی چقدر گل طبیعی و یا مصنوعی برامون میارم و چقدر می گیرند برامون گریه کنند. هوامونو کس دیگری باید داشته باشه.چون که صد آمد نود هم نزد ماست. غصه چی را می خوری عزیز؟

عبارت ؛اما بعد ؛را دوست دارم چون یاد عن القضات همدانی میفتم/در نوشته ام با مرده کاری ندارم.برای مرده چه فرقی ذداره.اما تظاهر وادا در آوردن،حالمو بد می کنه.

آرمان. سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 http://abdozdak.blogsky.com/

من جای مرده ها بودم از گور مییومدم بیرون یه قفای درست و حسابی به زنده ها می زدم

تا دیگه بالای سر مرده کلاس نیان و فیگور آدم حسابی نگیرن
ناسلامتی طرف مرده اونوقت یارو به فکر تیپ و کلاسشه

کلمه قفا منو یاد این مصراع انداخت:می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم./خدا نکنه شما جای مرده باشید./چنان دامن از خاک بر می چینند که تو گویی افلاکیند.ولی عنقریب خوراک همان خاک می شوند.از قصیده خاقانی بنویسم:در ایوان مداین

گفتی که کجا رفتندآن تاجوران،اینک

زایشان شکم خاک است آبستن جاویدان

چندین تن جباران کاین خاک فرو خورده است

این گرسنه چشم آخر هم سیر نشد زایشان

فقط تاجوران نمی میرند این گورهای نکنده با چشم های مکنده در انتظار من و توست.

زندگی نصیب شما باد.

مستی سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:53 http://mooshekoor.persianblog.ir

سلام ویس عزیز
ممنون که به پست چند حکایت ام سر زدی یه مطلب دیگه با عنوان ::تشکر از احمدینژاد:: بهش اضافه کردم.

در مورد مراسم ختم هم باید بگم که: به شتر گفتن گردنت کجه! شتر گفت: خب کجام راسته؟!
کدوم آداب و رسوم ما به آدمیزاد رفته که این یکی نرفته؟!

سلام میام حتما سر میزنم./آی گفتیجانا سخن از زبان ما می گویی

کوروش سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 16:01 http://korosh7042.blogsky.com/

سلام ویس عزیز
دیگر خویشان هم گریه نمیکنند چه رسد که بقول مولانا
خویشان او نوحه کنان بر وی چو اصحاب عزا
بله
ایکاش مرگمان به خودمان بود

سلام و ارادت.تو همه کارمون دخالت دارند.

آفتاب سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:29 http://aftab54.blogfa.com/

سلام عزیز دل ..
جالبه که همین آدمهایی که خودشون رو با کلااااس می دونن اگه یه جایی یه کله پزی یا آبگوشت ببینن کلاس و این حرفا رو می ذارن کنار ...
فقط ژستشون مارو کشته !

فقط ژستشون مارو کشتهخوبی عزیزم.

فرخ سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:44 http://chakhan-2.blogsky.com

ما دچار افراط و تفریطیم ... در بزرگداشت مردگان هم اینطوریم ....
و در مهمونیهامون ! حتی بین مساجد هم تفاوت قایل میشن ...یارو توی مولوی زندگی میکرده و ختمش رو توی میرداماد میگیرن ! بله میخوان کلاس بذارن !! برای همین دعا میکنم در گمنامی و انزوا بمیرم !! البته میترسم اطرافیان کلاس بذارن و منو زیاد مهم جلوه بدن ... که واقعا نیستم !
انشاالله همیشه به عروسی و مهمونی خانوم!

تازه می دونی کشف کردم که کرایه مسجد برای ختم فرق می کنه مثلا مسجد الغدیر میر داماد برای ختم خیلی گرانقیمته ولی مسجد امام حسن کمی مناسب تره.و مسجد امام صادق بالاتر از پل سید خندان و....حالا اگر کسی پول نداشت یک مسلمان بی پول کجا باید ختم بگیره؟تازه اگر پول قبر داشته باشه.بهشت زهرا دو طیقه و سه طبقه داره .قیمت ها بالاست.ای بابا خودم از این حرفا حالم به هم خورد.ببخشید.این روزا دارم تحقیق در باره مردن ونحوه دفن و قیمتش و ختم و قیمتش تحقیق می کنم از عروسی گرونتره.پس بیا فعلا نمیریم.تا بعد





















ج{

ثنائی فر سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 23:34 http://www.sanae.blogfa.com

و این تغییرات همان خطوات شیطان است آنقدر نرم و آهسته می آید که هیچ شوکی وارد نمی کند
خود ما هم خیلی کارها و آدابی را پذیرفته ایم که در روزگارانی بسیار عجیب بود و اینک پیران ما متعجب این آداب و رسوم شده اند

بله شاید ظاهرا یک تقلید باشه ولی اگر خوب دقت کنیم تمام از غرور است.زیرا غرور سرچشمه حسادت و خیلی از رذایل اخلاقی است.اما من فکر می کنم جامعه ما در تمامی ابعادش مسموم شده است.تمام فضایل رنگ باخته و باید کتاب لغت جدیدی نوشت.

مهسا چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 http://deleasemooni.blogsky.com

عروسی تو دانشگاه کلاسش بیشتره...مخصوصا تو قسمت بچه های دکترا
منم اپم..بیااااااااااااااا عزیزم

پس عروسی افتادیممیام حتما

باران چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:30

خداییش این راننده تاکسی ها و بعضی وانتی ها یه پا فیلسوفن واسه خودشون!

واقعا قبول دارم مخصوصا راننده تاکسی ها که محشرند.

آذرخش چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام ویس گرامی
دستت درد نکنه بخاطر این همه محبت
ایشالاه جبران کنم
شاد و سربلند باشی

ای بابا کاری نکردم.دوستای دنیای مجازیم را به اندازه یاران اطرافم دوست دارم.

معلمی از جنس پاییز چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 13:07 http://teacher-gio.persianblog.ir/

در غروب لحظه عشق
در خزان آخرین حسرت دل
خاطرات سفرم به شهر عشق
برگهای خیس باران زده ی دفتر عشق

که به نعمت بلور اشک چشم ،
دل من می فشرد،
با یه دنیا حسرت،
همه یکباره به رعدی سوختند !
همه ویران گشتند .


چه غروبی !!!

عصر ظلمانی تر از، آن شب تنهایی محض ،

گذر از مرز تهی بود !
همه ی ، تار سه تارم که به یکباره گسست !
غزل عشق در آغوش خزان دگری در بند شد.

محمدرضا خاکباز نیا

چه شعر زیبا و غمگینی!شما تا آنجایی که من متوجه شدم با اینکه جغرافیا درس می دهید ولی به ادبیات علاقه داریدو همین موضوع باعث خوشحالی من است.روزگار بر شما خوش باد.دوست گرامی

احسان چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 23:27 http://www.esndownload.blogsky.com

سلام :
آره کلان عوض شده ولی با اینکه باید یه مراسم خوب بگیریم و تمومش کنیم موافقم .
تا اینکه هی سوم و هفتم و چهل و سال و ....
ادم باید تو دو روزه زندگی شاد باشه اگه قرار برای هر کسی از اطرافیانش چهل روز بزنه تو سرش که نابود میشه و از زندگی هیچی نمیفهمه ...

سلام منم با حرفت موافقم.با تظاهر مخالفم.

مریم پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 http://www.2377.blogfa.com

سلام سلام !
خوبی؟

خوبم.مثل اینکه تو هم مثل من خواب نداری

پیام شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:57

از اون جهت من کاملا باهاتون موافقم چون خودم هم همینطوری هستم چندشم میشه این حالتهارا که می بینم

سلام هیچ آدرسی نگذاشتید تا بهتون سر بزنم.ممنون که به من سرزدید

احسان یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:35

سلام آدرس وبم عوض شده من شما رو لینک کردم خواهش میکنم منو با آدرس جدیدم لینک کنید
ممنوم

حتما قربان.دیدم باز نشد!

فرید دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:15 http://blogfa.com

سلام بر شما که خوب می بینید و بهتر از آن درک می کنید...
مرگ هم برای زنده ها فرصت خوبی شده برای بعضی کم و کسرها...
فخر فروشی ها و کلاس گذاشتن ها...
رقابت ها و به رخ کشیدن ها...
اما اون قضیه گل که گفتید معمولن آدم های خیر برای اینکه اصراف نشه گل طبیعی نمی گیرن...
میرن از موسسات خیریه ای که گل مصنوعی اجاره میدن... اجاره می کنن و دوباره پسش میدن... این جوری هم گل هست و هم خیرات شده...
و بازم ببخشید... کلن با مجلس ختم... با قصد زاری و شیون و ... مخالفم.... وقتی رفتیم... رفتیم .....
ولی با حس کلی تون خیلی موافقم.... دنیای امروز همه چیش عحیب شده... حتا مردنش!

سلام .ممنون چه اطلاعات خوبی دادید.واقعا نمی دونستم.ولی می دونی من اگر جای اون خیریه ها بودم گلخونه می زدم و گل طبیعی پرورش می دادم.خوب البته من فقط حرفش را می زنم.شاید سخته باز هم ممنون

آتوسا دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:40

وقتی زنده ای کسی بهت یک شاخه گلم نمیده اما همین که میمیری دسته های گل برات میارن !همه زندگیا شده نقش بازی کردن مصنوعی.

کنارم بشین..بیادم ننشینممنون که سرزدی بازم بیا

جیران یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 http://lahzehayenab.blogsky.com

راستی نقاب اونهایی که میمیرن به کی ارث میرسه؟؟؟؟؟؟ همون نقابی که هممون چندتاشو داریم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد