سفر که آغاز می شود به راه می اندیشی،بیقرار و نا آرام،چندین هزار سال است که در راهی،وزادراهت طلب است.هنوز دراین مرحله ای که اسیر حلقه ی ؛ع؛ می شوی.می روی تا در نسیم لا به الا برسی.ماییم چون لا سرنگون/وز لا تومان آری برون/تا صدر الاکشکشان/لا را به الا می کشی/منتظر آن لحظه ی ناب هستی که در نشئه ای خمار آلود از مطرب مهتاب روی دیده هایش را بشنوی.
چه راه دشواریست . و این چندین هزار سال انگار هرگز تمامی ندارد.
خدایا هموار کن این راه دشوار را بر ما