لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

سراب

پنداشتی نبود،نه گاهی برای آهی،نه سوزی برای گدازی،نه شوری برای اشتیاقی،نه مشتاقی برای شوقی،رنگها در پی بی رنگی،لبخندها در پی اشکها،راستی در پی ناراستی،این سراب من بود.جایم اینجا نبود،درمیان قیل و قال وهیاهوی انسان معاصر،شاید باید کویری می شدم،یاشاید عاشقی در زمانه ی سرخ مشی ومشیانه،یا ناظری بر ورود ریواس به جهان،شاید نوزادی،که نوزاد باقی می ماند،وشاید آنکه در عشقبازی ی ازل باقی...

نظرات 3 + ارسال نظر
نیلوفر جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 http://www.blueboat.blogsky.com

سلام
متن جالبی بود
موفق باشی

ممنون که به من سر زدی.

پرنیان یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 http://fathebagh.blogsky.com

صوفیا جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:45

اه و صد اه از این سراب لعنتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد