لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

هذیان های نیمه شب

معلقم،بین تمام چیزهایی که مرا احاطه کرده است.وقتی خودم را از بین تمام انبوه کتاب هایی که محاصره ام کرده اند ،بیرون می کشم،وقتی از جمع دوستانم ،که بسیار دوستشان دارم،خارج می شوم،انگار پایم از تمام جاذبه ها رها می شود.من در کجای زمین ایستاده ام،ثقل زمین کجاست؟ولی اعتراف می کنم که گاهی مثل سکر یک شراب،برایم بی همه چیز بودن خوشایند است.احساس بی وزنی و رهایی.دوستش دارم.سبک می شوم،از زمین جدا می شوم.به تماشای خودم می نشینم.اوف که برای یک لقمه زندگی چقدر زحمت می کشم.چقدر جواب باید پس بدهم.چقدر خرج کنم.چقدر دل به دست بیارم.واز همه بدتر چقدر نفس بکشم.

نظرات 7 + ارسال نظر
http://hofop.blogsky.com/ دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:50

rahaiiii ra joooyayam

فتح باغ دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:47 http://fathebagh.blogsky.com

جستجوی بی سرانجام و تلاشی گنگ
جاده ای ظلمانی و پائی به ره خسته
نه نشان آتشی بر قله های طور
نه جوابی از ورای این در بسته
می نشینم خیره در چشمان تاریکی
می شود یک دم از این قالب جدا باشم؟...

و اما در جواب تو : دست کم و حداقل تا آخرین نفس من و خیلی بعد از اون باید نفس بکشی !‌ باید

مهربونم،با هم نفس می کشیم

برزین دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 20:58 http://naiestan.blogsky.com

تا این مطاع زندگی هست باید نفس کشید ...........

باید کتاب را بست،باید بلند شد،باید به ملتقای درخت و خدا رسید.باید،باید.

آی سودا سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:40 http://firstwindow.blogsky.com

چقد

کوتاه سخن باید.....

موچه کوچولو جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:54 http://koocholoamin.blogsky.com/

چقدر غمگینی دختر

صوفیا دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:33

قفل ها زیادند ولی او گره گشاست

دزیره دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:53

تا شقایق هست زندکی باید کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد