زدم از خونه بیرون که چی بشه.تو اتوبان ها دور زدن ودورزدن.بعدش هم سر خونه ی اول.حیرانی و حیرانی.از پشت شیشه ی ماشین جلویی پچه ها شکلک در می آوردند .راستی چرا؟از هر ۱۰ تا ۸تاشون اینکارو می کردند/.وباز این ذهن آواره ی من فکر کرد که معنی آن برای تو اینه که تمام عمر ادای زندگی کردنو در آوردی.چقدر فلسفه خوندی .چقدر در سماعی عارفانه دور خودت چرخیدی.راستی راه درست را رفتم؟کی می تونه ادعا کنه که انتخاب درست کرده است.حتی زندگی نامه ی بزرگترین متفکرین را هم که می خوانی همه بر این باورند که ایکاش...چون نیست حقیقت ویقین اندر دست/نتوان به امید شک همه عمر نشست/هان تا ننهیم جام می از کف دست/در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست راستی خیلی خیام را دوست داشتم.ودارم.گاهی افکارش با متون عرفانی که خواندم مغایرت دارد ولی عاشقشم.عاشق دیوووونه بازیاش.نمی دونم مولانا را هم دوست دارم وخیلی های دیگر.دل هرزه گردی دارم . تادل هرزه گرد من رفت به چین زلف تو/زان سفر دراز خود ،عزم سفر نمی کند
ایا شک بدون اثبات بیمار گونه نیست.؟انانکه گذشته خود را بیاد نمی اورند محکوم به تکرار انند.
اثبات چی ؟نفهمیدم.توضیح بده.اثبات شک یا اثبات یقین
می بینم که خستگی ها فرستادن تو را به وادی شک !
اگر ایمانمون هم متزلزل بشه دیگه چطور ادامه بدیم ؟؟!
هیچ چیزی جز ویرانی نخواهد بود .
این دفعه خواستی اتوبان گردی کنی تنها نرو ... من هم با خودت ببر
چوبید برسر ایمان خویش می لرزم.بدانیم که تا از پله های شک بالا نرویم به یقین نمی رسیم.
خیام دوست داشتنی ست!! به خصوص در سنین جوانی و طغیان و طوفان!! برای اینکه به مولوی برسی باید سالهای جوانی رو تا حدی پشت سر گذاشت ... باید اونقدر ببینی و احساس کنی تا در برابر مولوی بایستی!! این قدرت در تو هست عزیزم
من دوست دارم کنار مولانا بایستم ،نه در برابرش./گه چرخ زنان همچون فلکم،گه رقص کنان همچون ملکم/گاهی گنگ خواب دیده ام،گاهی بیدار هشیار.
ویس خوبم اگه چند روزی سر و کله ام ژیدا نیست ُ دلیلش فقط اینه که یکی داره اذیتم میکنه... اخیرا مونثی جوان و سمج منو به شدت اذیت کرد و دست بردار هم نیست!
عذرم رو بپذیر!
بالاخره خوش تیپی کار دست آدم می ده.شوخی بود.دیدم کیلویی بهم سرزدی بازم ممنون.