ما حکایت های تکرار شده ی هم هستیم.وقتی یکدیگر را می خوانیم انگار باز خوانی ی مطلبی تکراری است.یک جریان هستیم،نه یک فرد.غیر قابل جدا شدن.نه الان،که هزاران سال است.حرکتی دورانی،وباز گشت وباز گشت،من از دریچه ی تو خودم را می بینم و تو در من خودت را.من ویسم ،لیلی ام،شیرینم،همایم و...وتو رامینی ،مجنونی،فرهادی،همایونی و...ما همان نیمه های سر گردان زمینیم که پیوسته در جستجوی هم هستیم بی آنکه بدانیم که در خودمانیم.من همان رابعه ام که می گویم:عشق او باز اندر آوردم به بند/کوشش بسیار نامد سودمند//عشق دریایی کرانه ناپدید/کی توان کردن شنا ،ای هوشمند -وتو می گویی:مرا نصیب غم آمد،به شادی همه عالم/چرا که از همه عالم،محبت تو گزیدم -ومن در این گذر پیوسته یاد آور می شوم که:او را خود التفات نبودی به صید من/من خویشتن اسیر کمند نظر شدم-در این مسیر ما هم صید هستیم و هم صیاد.اینجا گذرگهی است که صید به دنبال صیاد است.
درود بر تو دوست خوبم
در ژاسخ نوشتم
دوست عزیزم خوش آمدی
من هم این مطلب زیبا تو سایتی دیدم و از زیبائی منطقی اش لذت بردم
بله سالهاست ما برای خندان و خندیدن از تمسخر دیگران بهره گرفته ایم
وچه زشت است اینگونه
ابزار دست تفرقه شدن
ممنون که آمدی و خوشحالم که با عث خوشحالیت شد
امیدوارم ژیرور باشی
و من نیز بتوانم با از لحظات ناب با خوش فکر
لذت ببرم
ممنون که سر زدی
من آن صیدم که افتاده ست دل در دام صیادم
نمیخواهم که صیادم کند از بند آزادم
مرا اندوه آزادی ز دام چون تو صیادی
چنان در رنج میدارد که میآرد بفریادم
همه از بند مینالند و میجویند آزادی
ولی من از گرفتاری به بند چون توئی شادم
.
.
.
سخن از رابعه قزداری و لیلی و فرهاد و...
منوبردید به خاطرات خوب تحصیل
.
.
مرا بعشق همی متهم کنی به حیل
چه حجت آری پیش خدای عزوجل
.
.
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
نمی دانم چرا در این گذرگاه ، صید می رمد و صیادان همیشه ناکامند ؟ شاید اگر این گونه نمی شد زندگی اینقدر جذابیت نداشت .
سلام
موافق نیستم... البته ببخشید این فقط نظر منه!
درست است که حکایت یکیست...پیوسته در جستجوییم...اما این یکی بودن قصه الزاما تکراری بودن قصه نیست!
که فرمود:
یک قصه نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است...
چه گذرگاه شگفتی...من دارم فکر می کنم آیا قرار است صید باشم یا صیاد...
راستی.ممنونم از حضورت ...
کاملا موا فقم خیلی وقتها شاهد این تکرار بودم ......ما همه لعبتکانیم و جهان لعبت باز!!!!!!!!!!!!
ما هر کدام حکایت تازه ای هستیم ... بی نظیر و بی همتا !
و من می گویم : مرا نصیب غم آمد به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم محبت تو گزیدم ...
چه صید باشی و چه صیاد ، دچاری ! دچار ...
این شعر از مهرداد اوستاست.ممنون عزیزم
استاده ام چو شمع،مترسان ز آتشم...
.
سلام عزیز
نوشتم عاقبت!
دعوتین با افتخار.
خیلی ممنون.لطف کردید
ای وای بر اسیری
کز یاد رفته باشد...
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
در مسیر سرنوشت ممکن است گاهی خود را ناچار به تغییر مسیر ببینیم.گاهی صیاد میشویم گاهی صید.
به به ... ویس عزیزم رابعه ی نازنین
متن زیبایت را بارها خواندم ... آفرین بر تو که چون عاشقان و دلدادگان دیگر ُ دچاری و ....
دچار یعنی عاشق
هر یک از ما نقشی از این عالمست
نقش در نقشست عالم از الست
گر به صورت بنگری هیچ و مجاز
گر به چشم دل، چو لعل و گوهرست (خودم!؟...)
باهاتون کاملا موافقم [گل]
واقعا خودت گفتی؟خیلی بامعنی است.ممنون
ممنون از حضور گرمت
درود بر تو که رنج و تعب را در راه عشق دوست میداری!!
از اینکه مطالعات خوبی داری و معلوماتت بالاست لذت میبرم ..
کاش من هم میتونستم مثل تو کمتر بگم و بیشتربخونم و فکرکنم ..
خیلی لطف داری،دوست خوبم.
سلام به آنکه نمی شناسمش
میخواستم به پدرم که در سفر است زنگ بزنم . اما اگر او هم خواب نباشد حتما مسافران دیگر را بیدار خواهم کرد . نزدیک دو ساعت است که پایم در گل این وبلاگ گیر کرده و توان خارج کردن آنرا ندارم . ( پای من در سر کوی تو به گل رفت فرو/ گر دلت سنگ نباشد گل گیرا داری ) نمیدانم از کدام کوچه پس کوچه می گذشتم که پایم به این خرابه باز شد . نه شمعدانی ای... نه دیوار کاهگلی ای... نه حوضی... ولی انگار سالهاست اینجا بوده ام . با این که صاحب این خانه را نمی شناسم ولی انگار او را در دنیایی دیگر ملاقات کرده ام . نزدیک دو ساعت است که به او زل زده ام و نمیدانم دوست است یا غریبه . نمیدانم محرم است یا نامحرم . ولی هر که هست انگار دوستش دارم . دلم گرسنه است . شکلات نمیخواهد . بووووس
سفر دل که کردم می دانستم که همراهان آشنای غریب دارم که در درازنای یک کوچه اساطیری،در یک هزاره هایی با من همجنس و هم نوا بوده اند.ومطمئن هستم که شما یکی از انانی..ما بدون دانستنمان،با هم دوستیم.نه نامی نیاز داریم،نه مکانی،ما دوستان لامکانیم.پس بیا تا در حقیقتی مجازی یکدیگر را بیابیم.
سلام
حالا که اجازه دادی میام... مرسیییییییی
ولی یادت باشه هر وقت اذیت شدی بگو
میرم
وای من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم.خیلی خیلی خوشحالم که به من سر زدی.اگر آدرس وب داری بنویس بیام بازدید.راستی سلام یادم رفت.
سلام
خاطرم عاطر از آن گشت که بوی تو شنید
ممنون که حضورمو پذیرفتی و ممنون که منو دوست خودت دونستی . راستش دلم میخواد یه جایی با یه کسی راحت باشم . بدون تکلف و مزاحمت نگاهههای دیگران . بدون اینکه چیزی مزاحمم باشه و بتونم شیر احساسمو تا آخر آخر باز کنم.اینه که اگه یه وقت جایی غیر پست اول کامنت نزاشتم بدون دلیلش همینه . میخوام اونی رو بنویسم که دلم میخواد . شما هم خواستی بعدش پاک کن .
اگر خواستی چیزی بهم بگی راحت باش . خودت گفتی دوست . فضای مجازی خیلی از مزاحمتها رو دور میکنه . نوشته هات به دلم نشستن . بازم میام میخونم و اگر چیزی برای نوشتن داشتم حتما مینویسم .
اگر خواستی چیزی بهم بگی این ایمیلمه
aa.nemati@yahoo.com
دعا میکنم خدا مریضهاتونو شفا بده .
سرزنده باشی
من هم موافقم.واقعا بگذاریم که در این دنیای مجازی خودمان باشیم.بی نقاب.از لطف شما هم ممنون.