لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

صید وصیاد

ما حکایت های تکرار شده ی هم هستیم.وقتی یکدیگر را می خوانیم انگار باز خوانی ی مطلبی تکراری است.یک جریان هستیم،نه یک فرد.غیر قابل جدا شدن.نه الان،که هزاران سال است.حرکتی دورانی،وباز گشت وباز گشت،من از دریچه ی تو خودم را می بینم و تو در من خودت را.من ویسم ،لیلی ام،شیرینم،همایم و...وتو رامینی ،مجنونی،فرهادی،همایونی و...ما همان نیمه های سر گردان زمینیم که پیوسته در جستجوی هم هستیم بی آنکه بدانیم که در خودمانیم.من همان رابعه ام که می گویم:عشق او باز اندر آوردم به بند/کوشش بسیار نامد سودمند//عشق دریایی کرانه ناپدید/کی توان کردن شنا ،ای هوشمند -وتو می گویی:مرا نصیب غم آمد،به شادی همه عالم/چرا که از همه عالم،محبت تو گزیدم -ومن در این گذر پیوسته یاد آور می شوم که:او را خود التفات نبودی به صید من/من خویشتن اسیر کمند نظر شدم-در این مسیر ما هم صید هستیم و هم صیاد.اینجا گذرگهی است که صید به دنبال صیاد است.

نظرات 18 + ارسال نظر
کوروش پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:22 http://korosh7042.blogsky.com

درود بر تو دوست خوبم
در ژاسخ نوشتم

دوست عزیزم خوش آمدی
من هم این مطلب زیبا تو سایتی دیدم و از زیبائی منطقی اش لذت بردم
بله سالهاست ما برای خندان و خندیدن از تمسخر دیگران بهره گرفته ایم
وچه زشت است اینگونه
ابزار دست تفرقه شدن
ممنون که آمدی و خوشحالم که با عث خوشحالیت شد

امیدوارم ژیرور باشی
و من نیز بتوانم با از لحظات ناب با خوش فکر
لذت ببرم

ممنون که سر زدی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:19

من آن صیدم که افتاده ست دل در دام صیادم
نمیخواهم که صیادم کند از بند آزادم
مرا اندوه آزادی ز دام چون تو صیادی
چنان در رنج میدارد که میآرد بفریادم
همه از بند مینالند و میجویند آزادی
ولی من از گرفتاری به بند چون توئی شادم
.
.
.
سخن از رابعه قزداری و لیلی و فرهاد و...
منوبردید به خاطرات خوب تحصیل
.
.
مرا بعشق همی متهم کنی به حیل
چه حجت آری پیش خدای عزوجل
.
.

آذرخش پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 http://azymusic.persianblog.ir/

ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من

برزین پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 http://naiestan.blogsky.com

نمی دانم چرا در این گذرگاه ، صید می رمد و صیادان همیشه ناکامند ؟ شاید اگر این گونه نمی شد زندگی اینقدر جذابیت نداشت .

پاییز طلایی پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:33

سلام
موافق نیستم... البته ببخشید این فقط نظر منه!
درست است که حکایت یکیست...پیوسته در جستجوییم...اما این یکی بودن قصه الزاما تکراری بودن قصه نیست!
که فرمود:
یک قصه نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است...

نون پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 16:24 http://www.inky.blogsky.com

چه گذرگاه شگفتی...من دارم فکر می کنم آیا قرار است صید باشم یا صیاد...

راستی.ممنونم از حضورت ...

دزیره پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:35

کاملا موا فقم خیلی وقتها شاهد این تکرار بودم ......ما همه لعبتکانیم و جهان لعبت باز!!!!!!!!!!!!

فتح باغ جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 http://fathebagh.blogsky.com

ما هر کدام حکایت تازه ای هستیم ... بی نظیر و بی همتا !

و من می گویم : مرا نصیب غم آمد به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم محبت تو گزیدم ...

چه صید باشی و چه صیاد ، دچاری ! دچار ...

این شعر از مهرداد اوستاست.ممنون عزیزم

پاییز طلایی جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:29 http://paieze89.blogfa.com

استاده ام چو شمع،مترسان ز آتشم...
.
سلام عزیز
نوشتم عاقبت!
دعوتین با افتخار.

خیلی ممنون.لطف کردید

پاییز طلایی جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 http://paieze89.blogfa.com

ای وای بر اسیری
کز یاد رفته باشد...

در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

صوفیا جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 13:08

در مسیر سرنوشت ممکن است گاهی خود را ناچار به تغییر مسیر ببینیم.گاهی صیاد میشویم گاهی صید.

فرخ شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:32 http://chakhan.blogsky.com

به به ... ویس عزیزم رابعه ی نازنین
متن زیبایت را بارها خواندم ... آفرین بر تو که چون عاشقان و دلدادگان دیگر ُ دچاری و ....

دچار یعنی عاشق

فرید یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:40 http://fsemsarha.blogfa.com

هر یک از ما نقشی از این عالمست
نقش در نقشست عالم از الست
گر به صورت بنگری هیچ و مجاز
گر به چشم دل، چو لعل و گوهرست (خودم!؟...)

باهاتون کاملا موافقم [گل]

واقعا خودت گفتی؟خیلی بامعنی است.ممنون

آفتاب پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:19 http://aftab54.blogfa.com


ممنون از حضور گرمت

فرخ پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 http://chakhan.blogsky.com

درود بر تو که رنج و تعب را در راه عشق دوست میداری!!
از اینکه مطالعات خوبی داری و معلوماتت بالاست لذت میبرم ..
کاش من هم میتونستم مثل تو کمتر بگم و بیشتربخونم و فکرکنم ..

خیلی لطف داری،دوست خوبم.

عانک شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:41

سلام به آنکه نمی شناسمش

میخواستم به پدرم که در سفر است زنگ بزنم . اما اگر او هم خواب نباشد حتما مسافران دیگر را بیدار خواهم کرد . نزدیک دو ساعت است که پایم در گل این وبلاگ گیر کرده و توان خارج کردن آنرا ندارم . ( پای من در سر کوی تو به گل رفت فرو/ گر دلت سنگ نباشد گل گیرا داری ) نمیدانم از کدام کوچه پس کوچه می گذشتم که پایم به این خرابه باز شد . نه شمعدانی ای... نه دیوار کاهگلی ای... نه حوضی... ولی انگار سالهاست اینجا بوده ام . با این که صاحب این خانه را نمی شناسم ولی انگار او را در دنیایی دیگر ملاقات کرده ام . نزدیک دو ساعت است که به او زل زده ام و نمیدانم دوست است یا غریبه . نمیدانم محرم است یا نامحرم . ولی هر که هست انگار دوستش دارم . دلم گرسنه است . شکلات نمیخواهد . بووووس

سفر دل که کردم می دانستم که همراهان آشنای غریب دارم که در درازنای یک کوچه اساطیری،در یک هزاره هایی با من همجنس و هم نوا بوده اند.ومطمئن هستم که شما یکی از انانی..ما بدون دانستنمان،با هم دوستیم.نه نامی نیاز داریم،نه مکانی،ما دوستان لامکانیم.پس بیا تا در حقیقتی مجازی یکدیگر را بیابیم.

ع ا ن ک یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 16:46

سلام
حالا که اجازه دادی میام... مرسیییییییی
ولی یادت باشه هر وقت اذیت شدی بگو
میرم

وای من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم.خیلی خیلی خوشحالم که به من سر زدی.اگر آدرس وب داری بنویس بیام بازدید.راستی سلام یادم رفت.

ع ا ن ک دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 15:40

سلام
خاطرم عاطر از آن گشت که بوی تو شنید
ممنون که حضورمو پذیرفتی و ممنون که منو دوست خودت دونستی . راستش دلم میخواد یه جایی با یه کسی راحت باشم . بدون تکلف و مزاحمت نگاهههای دیگران . بدون اینکه چیزی مزاحمم باشه و بتونم شیر احساسمو تا آخر آخر باز کنم.اینه که اگه یه وقت جایی غیر پست اول کامنت نزاشتم بدون دلیلش همینه . میخوام اونی رو بنویسم که دلم میخواد . شما هم خواستی بعدش پاک کن .
اگر خواستی چیزی بهم بگی راحت باش . خودت گفتی دوست . فضای مجازی خیلی از مزاحمتها رو دور میکنه . نوشته هات به دلم نشستن . بازم میام میخونم و اگر چیزی برای نوشتن داشتم حتما مینویسم .
اگر خواستی چیزی بهم بگی این ایمیلمه
aa.nemati@yahoo.com
دعا میکنم خدا مریضهاتونو شفا بده .
سرزنده باشی

من هم موافقم.واقعا بگذاریم که در این دنیای مجازی خودمان باشیم.بی نقاب.از لطف شما هم ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد