لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

معاشقه

دیروز از خواب که بیدار شدم،مطمئن بودم که یکی رو می کشم،اما کی؟حالم خیلی بد بود ولی نگاه که کردم کسی مستحق مقتول شدن نبود،گناه داشتند ،همه دارند زندگیشون رو می کنند،طفلک ها،تمام روز شاکی بودم.به کتاب هام که نگاه کردم لجم در اومد،گفتم اینقدر مظلومانه نگاه نکنید امروز نمی خوام با شما باشم.کارگر ساختمان روبرویی داشت بلند آواز می خوند:لیلا در وا کن منم،پشت در واکن منم..چرا لیلا درو وانمی کنه تازه با اینکه درو وا نمی کنه اینقدر ناز کش داره،اگر زنگ ما زده بشه ومن درو دیر باز کنم،کلی غرولند میشنوم،اومدم به لیلا حسودی کنم دیدم نه تنها حسودیم نشد بلکه فکر کردم ببین با این لیلاها چه کردند که درو وا نمی کنند،کارگر تا بعداز ظهر هی خوند وکار کرد.ومن دور خودم چرخیدم ،دمق و ..شب خواب کوتاهی داشتم .ساعت دو بیدار شدم،تو خونه تازگی ها با یکی کمی کدورت دارم.اما دیشب از کنارش که رد شدم گفت:بیا در من گریز.خواستم بی اعتنایی کنم ولی بد جوری هوای آغوشش را کرده بودم،چند بار زیر چشمی نگاهش کردم و آخر پریدم برش داشتم و بوسیدمش.او هم مهربانی ها کرد و  داستان بوس وکنار بود و وصال بعد از فراقی چند روزه.نواختمش ویا نه او خود به ترنمی در آمده بود که مپرس./نالد به حال زار من امشب سه تار من/این مایه ی تسلی شب های تار من--کی بود گفت:وصال مرگ عشق است،برای من هر وصلی آغاز عشقبازی است.//خشک چوبی،خشک سیمی ،خشک پوست/از کجا می آید این آوای دوست

نظرات 12 + ارسال نظر
MyTheme پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:08 http://www.mytheme.ir

سلام دوست عزیز
وب سایت MyTheme.ir (قالب من) گرافیک منحصر بفرد و بسیار جذابی برای قالب های رایگان وبلاگ در همه
موضوعات و زمینه ها ارائه داده. اگه می خوای وبلاگت جذابیت زیادی واسه بازدید کنندگان داشته باشه
پیشنهاد می کنم حتما یه سر بزن قالب ها رو ببین و انتخاب کن. موفق باشی
بهره مند شوید.

آرایش جان پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 15:41 http://abdossamad.blogfa.com

واقعا زیبا نوشتید. با لذت خواندمتان.

ممنون که به من سر زدید

آنیما جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:20 http://silent-shout.blogsky.com

هر وقت که خیلی ناراحتم چه از دست زمانه یا شخصی به عمر زمین فکر می کنم میگن بیش از چهار و نیم میلیارد سال عمر کرده بعد فکر می کنم دیگه آخر عمر کردن هم باشم ۱۰۰ سال و این عمر پیش عمر زمین یعنی هیچ یعنی شاید کمتر از یک دم در عمر انسان و نتیجه می گیرم این عمر کوتاه ارزش ناراحتی رو نداره پس بیخیالش

سلام،حرفت درسته ولی خوب ما هم آدمیم.

برزین جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 http://naiestan.blogsky.com

سلام
چه معاشقه زیبایی بود :

گاهی از سردی رفتار تو دلگیر شدم
رفتـی از خلوت شب های دلم پیر شدم

وقتی از خواهش و بی تابی دل می گفتم
از دلم ساده گذر کردی و تحقیر شدم

ساده بودم به دلم کینه نمی زد رنگی
باز بر سینه ی تنهای تو تدبیر شدم

خالی از سایه و تصویر که شد قاب دلت
بهر آن قاب تهی سایـه و تصویر شـدم

چشمی بر هم نشده بار سفر بستی و باز
فـصل تکراری ایـن قـصه ی تقدیر شدم

غـربت از صـورت بیمار دلم می بارد
من در این واژه ی پر حادثه تفسیر شدم


سلام.ممنون که سرزدی،فصل عاشقی ها برای همه،تا باد چنین بادا.آمین

پاییزطلایی شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:21 http://paieze89.blogfa.com

سلام
میگم خوب شد ما با دو روز تاخیر اومدیم وگرنه!
.
اینم واسه رفع کدورت شما با جناب ساز:
http://shabzendeha.ir/?p=2898

اختیار دارید.ما کی باشیم؟؟

فتح باغ یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 http://fathebagh.blogsky.com

سلام عزیزم
حست را می فهمم !

ضمنا خوش به حال کارگر روبروئی که نصفه شبی چه دل خجسته ای داشته !‌

نصف شب نبود،نوشتم از صبح تا بعد از ظهر خواند.

آفتاب یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:15 http://aftab54.blogfa.com

نبودن و نداشتن هاست که به ما فرصت میده، قدر بودن ها و داشته هامون رو بدونیم

فتح باغ یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:17 http://fathebagh.blogsky.com

... یاد یه مطلب طنز لیلیانه افتادم بد نیست برات بنویسم :

یه نفر برای بازدید میره به یه بیمارستان روانی
اول مردی رو میبینه که یه گوشه ای نشسته، غم از چهرش میباره، به دیوار تکیه داده و هر چند دقیقه آروم سرشو به دیوار میزنه و با هر ضربه ای، زیر لب میگه: لیلا… لیلا… لیلا
مرد بازدید کننده میپرسه: این آدم چشه؟
میگن: یه دختری رو میخواسته به اسم "لیلا" که بهش ندادن، اینم به این روز افتاده
مرد و همراهاش به طبقه بالا میرن، مردی رو میبینه که توی یه جایی شبیه به قفس به غل زنجیر بستنش و در حالیکه سعی
میکنه زنجیرها رو پاره کنه، با خشم و غضب فریاد میزنه: لیلا… لیلا… لیلا
بازدید کننده با تعجب میپرسه: این یکی دیگه چشه؟
میگن: اون دختری رو که به اون یکی ندادن، دادن به این!!!!!!

این هم واسه ی نشاندن یک لبخندن بر روی لبهای زیبای دوست عزیزم .


فرخ یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:57 http://chakhan.blogsky.com

قهر و جدایی با اون عزیز داشت کار دستت میداد ... قتل؟
خدایا توبه ... کاش همه ی اونها که قهرند همین امروز آشتی کنند
دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
که مدتی ببریدند و باز پیوستند

صوفیا سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:56

وقتی از همه جا خسته میشم میام به نوشته های شما بناهنده میشم وای که چقدر میچسبه بارون بیاد و دل نوشته های شما رو خوند.

همین که به من سر می زنی خیلی خوشحال می شم.چه برسه به این که اینهمه لطف داشته باشی.ارادت دارم خانوم .

دزیره سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:57

ای جان چه زیبا ورمانتیک ولی دیگه عصبانی نشیدا لطفا.

بالاخره آدمیم .پیش میاد.

جیران دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:07 http://lahzehayenab.blogsky.com

همیشه این معاشقه و بوس وناز بعد از قهر آدم رو از پا در میاره تمام خشم چند روزه رو از یاد پاک میکنه و انصافا چه مزه ای میده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد