لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

تاکسی

من از اونام که عشقمه تو راه عشق فدا بشم،دستی بکش روی سرم قربونی چشات میشم.که ناگهان جیغ زنی بلند شد:خاموشش کن .این همه جوون کشته شدند که کار ما به این جا برسه.راننده که از اون آدمای عشقی بود گفت آبجی خوشت نمیاد پیاده شو ماشین رو که نخریدی.من در این مواقع خیلی موذی و رند میشم ساکت میشینم و تفریح می کنم با این حرفا.آقایی که وسط و کنار من نشسته بود گفت :این بیچاره توی ترافیک خسته میشه ،چه اشکالی داره.خانومه جواب داد همین کارارو می کنید که برکت رفته،پیرمرد کنار پنجره گفت والا اون موقع که حمیرا بو د و می خوند خیلی برکت بود.برکت را آقایان خوردند و یک آبم روش،حمیرا رسیده بو دبه:دل که بهت سپردم،برات قسم که خودم ،دیدی که راست می گفتم..راننده گفت:اولا من بیچاره نیستم.دلم می خواد هر کاری دوست دارم بکنم روزا کار می کنم و شب ها عرقم را می خورم ببینم کی می تونه حرف بزنه.نمی دونم کدام بعد وجودی من از آدمایی مثل این راننده آزاده وگردن کلفت خوشش میاد ،کیف کردم.خانومه به نقطه ی جوش نزدیک شد گفت آهان پس اون زهر ماری غیرتت را برده.راننده گفت وای پس شما می دونی تلخه..نگهدار پیاده میشم.راننده گفت ای وای تو بزرگراه این موقع می دزدنت ها.ونگهداشت.حمیرا دو باره رسیده بود به :من از اونام که عشقمه تو راه عشق فدا بشم..موقع پیاده شدن در را محکم کوبید وراننده با فریاد گفت حیف که ضعیفه ای وگرنه..بعد بحث و گفتگو های سیاسی و برکت وگرانی و ..رسیدم وپیاده شدم و اون شب تا وقتی خوابم برد می خوندم که:من از اونام که عشقمه تو راه عشق فدا بشم..وعجیب برکتی به ذهنم داد این تصنیف.

نظرات 29 + ارسال نظر
یک دانشجو پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:41 http://1daneshjoo.blogsky.com

Spam , Sorry

nima پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:45 http://popcrazy.blogsky.com

eyvallllllllllllllllllllll dash kheyliiiiiiiiiiiiiiii bahal bod hal kardam ba in poste
dust dashti sar bezan

پاییزطلایی پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:55

کاش هیچوقت دو تا انسان،دو تا هموطن
به جهت حماقت دیگرانی که هیچوقت انسان نبوده اند
هیچوقت همدیگه رو نرنجونند...
کاش بیشتر درک میکردیم همدیگه رو!
.
ببخشین یه کم تلخ بود...
فقط نظرم رو گفتم!

کاش....همیشه چوب حماقت دیگران را ما بر سر هم فرود آوردیم.

فتح باغ پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:10 http://fathebagh.blogsky.com

مهیج ترین مکالمات رو می شه توی تاکسی ها تجربه کرد. مخصوصا راننده تاکسی ها گاهی محشرند. من خیلی کم تاکسی سوار می شم ولی اگر شاهد یک همچین مکالماتی بشم تا مدتها ذهنم باهاش سرگرمه!

آلفا جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:56 http://blackpupil.blogsky.com/

واقعا جای تاسفه که هنوز هستند آدم(!!) هایی که مشکلات این خاک رو به حساب عشق و هنر میگذارن، نه بی مسئولیتی و دزد بودن مسئولین!
هنوز سطح فرهنگی و سواد مردم اینقددددددددر پایینه که به همه چیز خرافی نگاه می‌کنن..نه منطقی..
واقعا متاسفم..

دقیقا.چقدر هنر در این مملکت هنر خیز مظلوم است.

برزین جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 http://naiestan.blogsky.com

سلام
خوب می گفتی حاج خانم توی ممالکی که هیچکی گرسنه نیست و مردمش در رفاه هستند برکت مال چیه ؟
به نظرم فرهنگ ریشه همه مشکلات ماست تا درست نشه هیچی درست نخواهد شد

من در این جور مواقع حرف نمی زنم.

کوروش جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 http://سخن کوروش

ویس عزیز
جستن .یافتن را در پی دارد
اگرچه برای ویس
یک رامین بیشتر میسر نیست
ارلطفت سپاسگذارم
وبه تو بخاطر خانه ی زیبایت تبریک می گویم.
ادای وظیفه خواهم کرد به شوق

از لطفت ممنون.همسایه

کوروش جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:04

دارم یاد میگیرم
که چقدر زیبا و کوتاه ومحکم میشود حرف دل زد
موفق بودی با ذکر این خاطره
آمار موافق و مخالف دادی
تاریخ را قلقلکی
کمک هنر را نشان دادی
درصد همراهی
و....


مریم جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:34

صدای حمیرا را دوست ندارم !
همین طور این هایی که این قدر گیر می دن !

همین طور راننده ی تاکسی به خاطر لفظ ضعیفه !

بابت لینک هم خیلی ممنونم ! شما هم لینک شدید با افتخار !

از این که سر زدید ممنون.

فرید شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:03

سلام
گاهی می شود آرام آرام در بستر خاکستری زمان، آرام گرفت و بی اختیار دل به لحظه های حال سپرد...
هنر در تاریخ مظلوم ترین قربانی های معنایی بوده ست....

فرید شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:05

راستی!
با افتخار دو ماهی هست که بدون اجازه تان، با خود دوست تان کرده ام...
ممنون

خیلی خوشحالم ممنون.

آذرخش شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 http://azymusic.persianblog.ir/

ظاهرا صدای حمیرا روی اون خانومه هم بی تاثیر نبوده. چون در راه عشقش فدا شده و وسط اتوبان پیاده شده
منم همیشه حال میکنم با این جور جر و بحث ها سر صدای آهنگ و حلال و حرومیش.
جالبه که همیشه یکی از طرف های جر و بحث یه خانومه که راننده نمیتونه درست و حسابی جوابشو بده
خدا به راه راست هدایتمون کنه

انشاالله.کجای دنیا شما چنین گفتگوهایی را می توانید بشنوید؟

پاییزطلایی شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:32

.
پاییز
یه دوست و همراه مهربون دیگه پیدا کرد...مبارکه![گل][گل]
.
سلام همسایه قدیم...دوست جدید!
افتخار میکنم به این دوستی و همراهی
بمانید همینطور ساده و نگهبان...شما شاهدای من هستید برای صدق حدیث سهراب که فرمود:
عشق صدای فاصله هاست...
ممنونم!
.

ستاره یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 http://ghame-man.blogfa.com/

هر کی نظری داره
یکی با حمیرا برکت میگیره یکی با قران
هر چند فرق هست بین این دو برکت
اما جیغ اون خانومه بی معنی بوده
میتونست آروم بگه آقا لطفا کمش کنید
کی گفته دین با خشونت همراهه؟

موافقم

آفتاب یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:58

وقتی که تو تاکسی های شهر می نشینیم کلی درد دل های
مختلف از مردم می شنویم ...
گاهی وقت ها تبدیل به مناظره میشه

این نوع گفتگوها گاهی حتی فایده هم داره.گاهی هم اعصاب خرد کنه.

قندک یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 http://ghandakmirza.blogfa.com

چطوری میشه ثابت کرد که در این بین واقعا حق با کی بوده؟
آیا هنوز هم زن ها به قول آقای راننده ضعیفه هستند؟!!!

این فقط یک روایت از یک اتفاق است.نوع نگاه راننده تاکسی و آن خانم و بقیه مسافران،زنجیره ای از تفکرات رایج در این سرزمین است.که همگی به نظر من اشکال دارد.

کرانه یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:37 http://bikaraanemehr.blogsky.com

سلام ویس خوبین
تاکسی جالبی بود راننده رو با ی سیبیل کلفت فرض کردم
آخه مخ آدم هنگ می کنه تو ترافیک این خانومه هم گیری بوده ها خوب ناراحت بود که پس خدا تحمل کردنو واسه چی گذاشته اینقد کم تحمل که وسط راه پیاده شه
واقعا ادم باید از هرچی خوشش نیومد مقاومت کنه؟؟؟
لیکنت کردم اما لینک نیستم 1-0 به نفع من

سلام
باافتخار لینک شدید

پاییزطلایی یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 15:43

سلام
میگم قرار بود این کامنت ما رو اصلاح بفرمایید که!
به جای ناگهان
نوشتیم نگهبان!

سلام
متاسفانه بلاگ اسکای این امکانات رو نداره که بشه کامنتی را تغییرداد با بلاگفا فرق می کنه.

پیمانه یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:48 http://peymanehjamshidi.blogfa.com

سلام و درود فراوان دوست عزیز.
راستش یک کمی ناراحت شدم! آخه دیدم شما خیلی به وبلاگ من سر زده اید و حتی اسم من بین لینک هایتان هم هست... اما من قدری کوتاهی کرده ام و از این بابت عذر خواهی میکنم.
در مورد پستتان هم باید بگویم که من هم جای شما بودم سکوت میکردم اما نه از سر بدجنسی... (‌مثل شما!!!) به خاطر اینکه در داستان نویسی شناختن و دقت کردن در تمام تیپ های اجتماعی برای من لازم و مفید است.
لینکتان می کنم.
راستی... وبلاگ من تقریبا هر ۱۵ روز آپ میشود. این بار از ۱۵ روز هم گذشته چرا که ذهنم درگیر یک داستان است و کار و بقیه ی گرفتاری ها هم که سر جای خودش!!!
ممنونم از پیگیری تان.
لطفتان مستدام.

ممنون که سر زدی.وبلاگتون را می خونم.نوشته ی من فقط یک روایت است .مقصودم داستان نویسی نبود.سکوتم هم برای تفریح کردن بود.

پرواز یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:41 http://sparkles.blogfa.com

...

پاییزطلایی دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:37

سلام
میگم شما هنوز تووی تاکسی هستین؟!
ما ۳ تا سفر رفتیم و برگشتیما!

وای عقب موندم.اومدم....

nima دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:08 http://popcrazy.blogsky.com

عشقت رو عشق است...

نون دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:27 http://www.inky.blogsky.com

دلم میخواد این آهنگ رو از زاویه ذهن تو بشنوم...بعد تصور کنم خودم رو که اگه توی اون تاکسی بودم چیکار می کردم!

ستاره سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 http://ghame-man.blogfa.com

میخوام فکر کنید بعد جواب بدین.

میخوام به جای پستای خنده دار که فقط میخندونتتون یا پستای غمگین که ناراحتتون میکنه

پستی براتون بذارم که فکر کنید.

ازتون نظر می خوام البته با فکر.

من همیشه بدون فکر قبلی میشینم وهرچه تو دلمه می نویسم ولی اگر قراره که فکر کنم خنده دار یا غمگین،نمی دونم گاهی این گاهی آن

بی یار سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 http://www.talkhkade.blogfa.com/

نوشته شما همه حرف ها رو در مورد شرایط متناقض و عجیب و غریب رفتاری و فرهنگی ما جماعت ایرانی به صورت موجز گفته بود...
واقعا که این تاکسی نوشت ها هم عالمی دارند برای خودشان...

پیروز باشی

ممنون.

ستاره سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 http://ghame-man.blogfa.com

آره خوبه
عوض کردن ظاهر به تنهایی نه
عوض شدن باطنم شرطه اون دختر خانوم که عوض شده و برگشته فقط و فقط ظاهرش تغییر کرده
کی گفته دین باعث غمگنیه؟
من از قبلا هم شاد ترم
منظورم کمتر شدن حرف زدنم با نا محرمام بود
به هیچ وجه تقلید کورکورانه نمیکنم
من با تحقیق به اینجا رسیدم
ممنون که اومدی

مرسی که جواب کامنت مرا که برای پستت گذاشتم اینجا دادی.ممنون که سر زدی بازم بیا

فرخ سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:00 http://chakhan.blogsky.com

سلام به روی ماهت .... ارادتمندم خانوم!!
پستت برای من که گاهی اوقات عشق لاتم ُ بسیار خوشایند بود!!
دانشمندها میگن : اگه نهالی در استرالیا نابود بشه ُ تاثیر منفی این کار بر همه ی مناطق عالم رو نمیشه انکار کرد ..
اون وقت ما حمیرا رو مایه افلاس و بدبختی میدونیم !!!
نه چنان با نیک و بد باید کنار آمد تا دلی نرنجد و اشکی نغلتد
ظریفانه نوشتی عزیزم .. آفرین !

نیامدنت طولانی شد.عادت کردم به کامنت هایت.ممنون که اومدی

پاییزطلایی یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:07

خوشحالم که عاقبت پیاده شدین!
حالا من عقبم...جبران میکنم!

خوش آمدید.

مریم چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:43 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

وای ویس! چقدر باحال خاطره تعریف میکنی !
کلی خندیدم بهت
اینقدر بدم میاد از آدمایی که هی سرک میکشن توی کار دیگران تا ببینن کی عیب داره ایراد ازش بگیرن
حتی شده به نخ لباست هم گیر میدن

چطوری مریم جان ؟ خوبی ؟
تقریباً بین این طور آدما محاصره شدیم.
شاید برات عجیب باشه ، بعضی وقتا همه چیز برام خنده داره. مسخره ست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد