لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

فیلم

اگر یک روزاز خواب، بیداربشی و ببینی که تمام زندگی شما یک فیلم بوده،نام این فیلم را چه می گذارید؟

 

پی نوشت:درود به معلمانی که اندیشیدن را به دانش آموزانشان یاد می دهند.

خرابی

خراب آباد دلم را آباد کن،نه با سازشی و مداوایی و مدارایی،که خراب ماندن بهتر از آن آبادانیست.من مریض مرض عشقم،در سماع عشق و حیرت آنم./دردیست غیر مردن،کان را دوا نباشد/پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن    

پی نوشت:  امشب اگر مرد بودم از اون شبایی است که دلم می خواست تا صبح تو خیابون راه برم.وچون زنم توی خیالم می رم توی کوچه باغم و به تصنیف مستان نیمه شب گوش می دم.

تلسکوپ

اگر در سیاره دیگری،تلسکوپی باشد و یکی مردم زمین را تماشا کنه چی می بینه؟مورچه های کوچولویی که هی دارن جمع می کنند و تو بانک ها پلاسند.بعضی هاشون سوار ماشین هستند و بعضی پیاده،بعضی ها هی دارن خرج می کنند و بعضی فقط نگاه می کنند.کتابفروشی ها خلوته ،مغازه ها شلوغ.تعجب می کنه،می دونم که تعجب می کنه.بعد این مورچه های کوچولو را می بینه که شبها از حرص زدن های روزانه تقریبا فارغ شدند ولی توی خونه هاشون باز هم غمگینند،سیر نشدند،هی پشت سر هم حرف می زنند و صبح با همونا دو باره میرند سر کار،رستوران،خرید،عجیبه این مورچه ها لحظه ای سر به بالا ندارند،همه چی از جنس خاکه و اونا هی جمع می کنند.گاهی یکیشون را توی خاک می گذارند ،اما بر می گردند بازم جمع می کنند و جمع شده های اونو به غارت می برند،بعد بازم ادامه داره حتما پشت تلسکوپ خشکش می زنه.و باور نمی کنه که زمان داره با سرعت می گذره و اونا بدون توجه به این سرعت،زمانشان را در صف های طویل برای آرزوهای دور و دراز از دست می دهند.گاهی بعضی هاشون برای ماندگاری زمانی بیشتر،بعضی دیگر را می کشند و دوباره گروه بعدی آنان را سرنگون می کنند و باز..این دیگه چه سیاره ایه ،به جای کاشتن،درو می کنند،به جای عشق ورزیدن،نفرت می ورزند.به جای یاری،نابود می کنند.درختان را قطع می کنند و جایش آسفالت می کنندو برج می سازند.از همه بدتر حال بچه مورچه هاست که در این دنیای متناقض و با اینهمه پارادکس ،چه چیزی را باید از چه کسانی بیاموزند.