لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

آب

۴روز بسیار سخت را گذرانده بودم.پیوسته دویده بودم ببر وبیار و ..دیشب تا دیر وقت بیدار نشستم صبح که بیدار شدم روی صندلی و جلوی لب تابم بودم و تمام بدنم خواب بود لمس شده بودم.بابا یکی منو بیدار می کرد ...کی به کیه.نیم ساعت نشستم اول عصبانی بودم بعد دلخور شدم بعد هم چون کسی تحویلم نمی گرفت پاشدم.ساعت هفت و نیم بود .کتری را روشن کردم و توی ذهنم یاد عزت نفس افتادم که یکی از آیتم هایش ،دوست داشتن خود بود.این مقاله را مدت ها پیش خونده بودم اما امروز یادم میومد.ودیدم چند روزه که ذهن و روان و روحم خسته شده ،از همه چی .از تنها کسی که خسته نیستم بیمارم است.خستگی از حواشی است.مسواک زدم .و چایی خوردم زدم بیرون.امروز میرم استخر.موبایل خاموش.کار تعطیل.دنیا امروز مال خودمه.به تازگی مجموعه ورزشی دو سه کوچه بالاتر از خونه افتتاح شده،واستخرش طبقه دهم است و روباز.آب هم ولرم.به به.آفتاب.آسمون خدا آبی کمی خاکستری.دو سه تا کلاغ هم روسرم پرواز می کردند.تا ۱۱ تو آب بودم و وقتی برگشتم سبک شده بودم و حالم خوب بود .با دو سه تا زنگ همه چی راست و ریس شد.می خوام تا ساعت ۵ همچنان گم باشم و بعدش روز از نو و روزی از نو.

نظرات 28 + ارسال نظر
آرمان. دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:41 http://abdozdak.blogsky.com/

امروز زندگی قشنگه نه؟
خدا کنه همیشه با همین نگاه به زندگی نگاه کنی
پس زاویه اش را عوض نکن

اصل زندگی ،زیباست ولی گاهی شکلش خیلی بده.باشه سعی می کنم هیچوقت از زندگی شاکی نباشم.از خودم چرا.خیلی وقتا.ممنون.

آذرخش دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:57 http://azymusic.persianblog.ir/

یاد اونوقتها که همیشه وقتم مال خودم بود افتادم

سلام
خوبی؟
همه خوبن؟
پس حسابی واسه خودت حال کردی
خوبه
این اتفاقات در مورد یکشنبه بوده؟چون هنوز که ساعت 11 شب نشده
تا اونجایی که می دونم دیشب حداقل از ساعت 10 پای لب تاب همایونی بودی(علم غیب).حالا تا چند بیدار بودی اونو دیگه خدا میدونه
اما خداییش زمان های مطلبی که نوشتی خیلی عجیب غریبه.شایدم جریان سیال ذهنته که نوشتی.شایدم الان سر ظهره و منم گرسنه و حواسم پرته و گیراییم از همیشه پایین تر. شایدم می خوام الکی گیر بدم. شایدم یه بهوونه ای باشه واسه فردا که بازم بیام
(شوخی کردم.بجون خودم فهمیدم چی به چیه)
روز خوبی داشته باشی و خوش بگذره

سلام.دیشب رو صندلی خوابیدم امروز دوشنبه رفتم استخر و ظهر دوشنبه پست گذاشتم.آخه بابا جان چرا خودتو گیج می کنی؟من لحظه های خوبی برای خودم می سازم تا اگر الکی هم هست ،خوش بگذرونم.به روز نمیکشه.یادت باشه لحظه های خوب ،فهمیدی نوه ی گلللللللللللللللللللللللللم.

ببخشید سر به سرت گذاشتم.روز شما هم خوش

بهانه دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:52 http://damghany.blogfa.com

سلام
شما هم نظرتان را در مورد " کرشمه " بنویسید!

سلام.منظورتان را نفهمیدم.فقط فکر کردم شاید به طنز می گویید بنده کرشمه آمدم.خوب مگر ایرادی داره؟اگر هم اینطور باشه.

Mrs.M دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:04 http://mrsm.blogsky.com/

گوشی من الان نزدیک یه ماهه که خاموشه. یک حس خوبی داره که نگو :دی

بالاخره روشن میشه مجبوره.

ستوده دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:16 http://saba055.blogsky.com/

سلام ویس عزیز.
خوش به حالت که حداقل تا صبح خوابیدی ما که تا صبح یه چند باری باید برای همه بیدار بشیم

بچه کوچیک داشتن همینه دیگه.سخته ولی بجاش خیلی هم لذت داره

ستوده دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:19 http://saba055.blogsky.com/

خسته نباشی به خاطر زحماتت .
واقعا خدا بهت قوت ونیرویی بده مریض داری خیلی سخته این را زمانی که خواهرم بیمار بود فهمیدم که چقدر همه وحتی خودش رنج کشیدیم .
میدونی اطرافیان بیمار بیشتر از خود مریض از حواشی خسته میشن .
به هر حال خوشحالم که الان شاد وخوشحالی روزهایی پر از شادی را برایت آرزو دارم .از حمام آفتاب هم لذت ببر

از خدا خواستم تاقدرتی بده.ممنون از دعای شما.ولی باور می کنی من هرگز نمی تونم حمام آفتاب بگیرم چون سرم درد می گیره .همیشه باید تنی خیس کنم و بر گردم.

یک زن دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:58

خوشحالم که امروز رو برای خودت گذاشتی. همیشه به یادتم مهربون.

ممنون دوست خوبم.من هم آرزو دارم روزهای خوبی داشته باشی

آفتاب دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:26 http://aftab54.blogfa.com/

سلام عزیز دلم
خوبی خانمی ؟
خدا رو شکر که امروزت برای خودت بوده و آرامش داشتی .. می دونم خیلی نیاز بوده که یک روزت رو برای دلت بذاری و استراحت کنی .. خوشحالم . پس با نیرو شروع کن دوباره روز جدیدت رو عزیزم .

مهربونم.چطوری؟من هم خوبم.سوخت گیری کردم برای جلو رفتن ولی خوب بنزینم برای مسافتی که باید بروم پیوسته باید تمدید شود.

پرنیان دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:35 http://fathebagh.blogsky.com

نذاشتم که !

کاش همیشه از این نذاشتن ها باشه.لطفا تکرار کنید.

گر راهزن تو باشی ،صد کاروان توان زد

فرخ دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:07 http://chakhan-2.blogsky.com

باید هر از گاهی به خود رسید و خویش را مرمت کرد و به خود پرداخت . رفتن به آرایشگاه و لباس خوب پوشیدن و کارهایی که کردی و آب تنی در استخر نشانه هایی از احترامی ست که برای خود قائلی ! کاش من زودتر به این فکر می افتادم.
اواخر هفته در ییلاق خواهم بود ... در مه گم خواهم شد و شبها به صدای سگها در روستاهای مجاور گوش خواهم داد که به گله های گراز حمله ور میشوند .... آه چقدر لحظه های زیبا در پیش است و من چقدر مشتاقم!!

ای خداوندا یکی به داد من برسهمن میرم سرکوچه یک استخر کوچولو و بعد دوستم میره ییلاقمردم از حسودی.

...در مه گم خواهم شد و شب ها به صدای سگ ها در روستاهای مجاور گوش خواهم داد که به ......عجب تصویر قشنگی.فقط آرزو دارم دریای دلتان آرامش بگیرد.خوب و خوش باشید.

آذرخش سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام مادر بزرگ گرامی
خوبی؟
امیدوارم امروزت هم خوب و خوش باشه
احتیاج به معذرت خواهی نیست.ناراحت نمیشم
مرسی که توضیح دادی و نذاشتی بیش از این فکرم مشغول باشه.اما خداییش اول فکر کردم رفتی استخر و ۱۱ برگشتی
شاد و سلامت باشی

خواهش می کنم.توی اون برنامه پدربزرگ و نوه بودند.حالا مادر بزرگ و نوه.خیلی جالبه.باشه نوه گلممممممممممممممم

آذرخش سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 http://azymusic.persianblog.ir/

کدوم برنامه؟؟
همون که بابابزرگه می گفت : این بچه درست بشو نیست که نیست

همون؟؟فکر کنم عروسکی بود.یه چیزایی یادم میاد.اون وقتها بزرگ بودم از اینا نگاه نمی کردم
باشه قبول

همون عروسکیه که می گفت:من این نوه ی گلمو خیلی دوسسسسسسسسست دارم.

بی یار سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:19

چه قدر خوب...چه قدر آرامش بخش...

پیروز باشی

ممنون برای شما هم روزهای خوبی آرزو دارم.

فرخ سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:27 http://chakhan-2.blogsky.com

ویس عزیز خب شما هم تشریف بیار ییلاق
ما توی خونه هایی که ساکنانشون دوستمون دارند مقیم میشیم .
شما رو هم به خانواده ای می سپریم تا چند روزی زندگی کنید ...
حسادت نکن عزیزم . . . .

وای ممنونم دوست خوبم.بابا شوخی کردم بروید و بگذارید که احساس هوایی بخورد.من هم به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرم.خلاصه یه کاریش می کنم.واقعا از اینهمه مهربونی سپاسگذارم

فتح باب سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:56

سلام خوشم می آید که شما هم مثل من عاشق این کتری روشن کردن می باشید.ای که چه حالی میده! زندگی شستن یک بشقاب است ومن مدام دارم بجای خانواده زندگی می کنم. راستی چرا خانواده بقدر من از زندگی خوششون نمیاد؟ای جووونم به این زندگی

بعضی ها اصلا با خودشون درگیرند.من هم همین که فرصتی میشه کتری را روشن می کنم و چای می خورم.فکر کنم شما هم مثل من سهراب را دوست دارید.

زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود

فرید سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:36 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام
.. دورها آوایی ست که مرا می خواند....
همیشه به نوای دل تان گوش می دهید و این یعنی زندگی کردن در لحظه....

همیشه در تنهاترین و غم انگیزترین لحظه های عمرم، جویباری روان در گوشم ترنم زندگی می خواند.ومانع افتادنم می شود.

ممنون از شما.ایام بکام

آذرخش چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:27 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام مادر بزرگ عزیز
خوبی؟
روزگار بر وفق مراده؟
یه چیزایی از اون برنامه عروسکیه یادمه
اون وقتها بزرگ بودم و از این عروسکی ها نمی دیدم(زیر چشمی نگاه می کردم)
اما هنوزم که هنوزه پای ثابت کارتون پلنگ صورتی و تام و جری و سندباد و پینوکیو و ...هستم.اگه بچه ای هم گیر بیارم بهوونه ام واسه کارتون دیدن جوره
بخاطر همه چیز ممنون مادر بزرگ خوبم
تعطیلات حسابی خوش بگذره

باشه نوه ی گلم.اگر یادت باشه یک پدربزرگ بود و یک نوه.همیشه آخر برنامه پدربزرگه می گفت:آخه من این نوه مو خیلی دوستتتتتتتتتت دارم.

فتح باب چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:46

سلام. آفرین بر شما و این حس زیبایتان.بعضی ها از فاصله خیلی خیلی دور هم به آدم انرژی مثبت انتقال می دهند.درود بر شما

سلام و ارادت.خوشحالم که انرژی مثبت بوده

مریم چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 http://www.2377.blogfa.com

سلام عزیزم .
برات آرامش آرزو می کنم . برای همه مون !

ای بابا هیچ معلومه شما کجایید؟دلم تنگتان شده بود.

دانیالــــــــــ چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:19 http://www.danyal.ir

جسارت نباشد ، نمیدانم اسمش را بگذارم شجاعت سرکار یا نگرانی حقیر از آنکه شاید حشرات الارض و یا همان طیارات سماویه آسمان ، از فر بام استخر روباز عبور کنند و ناگاه چشمان ناپاک آن عرش پیمایان کاغذی بر حوریان سرباز افتد !







خلیل پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:57 http://hazer3.blogfa.com

سلام

و این شد زندگی.

مقطعی،دلخوشکنکبا سلام و ارادت

ستوده پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 http://saba055.blogsky.com/

سلام ویس عزیز.
عیدت مبارک عزیزم
روز پدر را هم به همه پدران خوب تبریک میگم .
منم از حمام آفتاب بدم میاد منظورم همون خیس بود

سلام دوست خوبم.این روز برای شما و همسر تان هم مبارک.راستش امسال آنقدر اس ام اس راجع به بد گویی از آقایون و مسخره کردن این روز آومدکه من جرئت نکردم چیزی بنویسم.مثل اینکه خانوما دل پری از آقایون دارند و یا نه،همه اش فقط برای خنده است.جالبه بدونی که من اصلا با آقایون بد نیستم.بد اومدن یا خوش اومدن من جنسیتی نیست.من از آدم بد ،بدم میاد

من به دلیل سر دردم نمی تونم حمام آفتاب بگیرم.و اساسا این کارو مثل شما دوست ندارم

آفتاب پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:04 http://aftab54.blogfa.com/

سلام عزززززززززیزم

سلااااااااااااااااااااااااااااام.چطوری دوست مهربانم.

باران پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:18

"اول عصبانی بودم بعد دلخور شدم بعد هم چون کسی تحویلم نمی گرفت پاشدم..."

اینکه برنامه ی هر روز منه!!!
بابا آخه یکی ما اساتید رو تحویل بگیره آخه!!

آخه رو صندلی خوابیدن عذابه.یکی نباید بیاد بیدارم کنه.بابا عصبانیم

ولی از حق نگذریم خیلی وقت ها ،خیلی هم خوبه که کسی با کارت کار نداشته باشه.

باران پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:20

سلام یادم رفت راستی!!!
بس که رفته بودم توو بحر این کامنت استاد دانیال و جواب شنگوولانه ی سر کار عالی!!!!!
...

سلام بر ویس خودمون..
عیدتون مبارک
و آرزوی سلامتی و شفای عاجل برای بیمارتون..

بابا خوب چیکار کنم.همینه دیگه.

دعای خوبی کردید ممنون.

کوروش جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:42 http://korosh7042.blogsky.com/

بارها مسحور قلمت شده ام .متنهائی زیبا بهمراه ابیاتی انتخابی بسیار بسیار به جا و به گاه
ولی این متن و پست اخیرت در حین ساده گی از روایتی بظاهرکاملا اتفاقی ساده
سهل و ممتنع
ولی محرک
طوری که الان ساعت 2 شب هوس کردم کت ،کلاه چاقچور کنم و ده دقیقه بعد در جاده ای در دل جنکل و در سکوت قدم بزنم
که مدتهاست چنین نکرده ام
یادش بخیر در زیر نم نم باران چه شبهائی که چنین کرد

فقط می توانم بگویم دست مریزاد
قلمت استوار


و دگرگونه رفتاری داشته باشم

شاگرد نوازی می فرمایید.ما کجاییم در این بحر تفکر ،شما کجا؟!لطف دارید و از مهربونی هایتون ممنون.ولی ساعت ۲ شب توی یک جاده جنگلی،فقط توی خواب می تونم ببینم.خوش به حالتون.وخوش باشید مدام.

من هم نمی تونم همیشه یکجور باشم

گه چرخ زنان همچون فلکم/گه رقص کنان همچون ملکم

باران جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:07

سلاممم
آدینه تون خوش و شاد ..

ظهر های جمعه همیشه صدای فرهاد تو گوشمه و شعر فروغ که سرود:

آه چه آرام پر غرور گذر داشت

زندگی من چو جویبار غریبی

در دل این جمعه های ساکت متروک

شما چگونه اید ؟و روزگار را چگونه بسر همی برید؟

باران شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:16

ما هم خوبیم شکر خدا
ملالی نیست جز
خیلی چیزا..

امید که ملال راه خانه تان را گم کند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد