لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

شاملو

صبح از خونه که اومده بودم بیرون آقا احد را دیدم.همون رفتگر دوست داشتنی و ترک زبان که عاشق جابجایی ضمایرش هستم.تا در پارکینگ باز شد جارو روی شونه اش گفت هی وایسا ببینم کجا بودی؟گفتم سلام احد آقا چطوری؟چطوری مطوری حالیم نمیشه بگو کجایی؟گفتم خونه ام دیگه.گفت چیه مگه ؟فکر می کنی تو فقط ننه ات را از دست دادی؟ننه ی من مردی ،بابام مردی تازه ام یادته که پسرمو اعدام کردی ،ولی من داری کار می کنی.زندگیه دیگه.گفتم چشم بابا جان .گفت:تازه ام یادت باشه که ماهانه ی ماه گبل را هم ندادی با این بده.ای بابا اول صبحی حسابی گیر دادی ها.گفت :معلومه من صبح باید پول بگیری وگرنه شماها که برید بیرون دیگه بر نمی گردند.راه که افتادم از آینه نگاهش کردم داشت دور می شد.توی دو جمله درسی که باید می گرفتم ،گرفتم.دوساعتی توی بانک معطل شدم.تلویزیون بانک روشن بود و نمایش سوار شدن مرد چاقی را روی شتر مرغ نشان می داد.واقعا که خجالت نمی کشه.بیچاره حیوانات از دست ما آدما چی که نمی کشند.یاد شاملو افتادم.امروز سالمرگش بود.جندی پیش رفتم امامزاده طاهر.کنار احمد محمود خوابیده.سنگ قبر زیبایی داره.اونهمه بزرگی چه جوری زیر خاک جا میشه؟خوب بله روحش اون بالاست.شماره ها را صدا می کردند و من سعی داشتم ببینم کی نوبت من میشه.اخم شاملو را گاهی دوست داشتم گاهی بدم میومد.آخه چه جوری با این همه احساس آدم اینقدر عبوس میشه؟شاید از همرهان سست عناصر دلش گرفته بود؟هر چی ازش بلد بودم ریخت توی ذهنم: 

 

سال بد 

 

سال باد 

 

سال اشک 

 

سال شک 

 

سال روزهای دراز و استقامت های کم 

 

سالی که غرور گدایی کرد 

 

من عشقم را در سال بد یافتم 

 

که می گوید:مایوس مباش 

 

بقیه اش را هر کاری کردم یادم نیامد.۱۶۸خوب هنوز ۱۱نفر به من مونده،ای وای شاملو دست از سرم برنمی داره. 

 

آه به جهنم،پیراهن پشمین صبر بر زخم های خاطره ام می پوشم 

 

و دیگر هیچگاه به دریوزگی عشق های وازده بر دروازه ی کوتاه قلب های گذشته حلقه نمی زنم 

 

یادم اومد وقتی نوجوان بودم روزه ی عاشقی گرفته بودم و هر وقت نزدیک بود عاشق بشم همین چند خط شعر را می خواندم. 

 

راستی چرا همه فقط از آیدا حرف می زنند و هیچکس به یاد اشرف الملوک اسلامیه،همسر اول شاملو که برایش ۴بچه اورد نیست؟بچه هایش کجا هستند؟سیروس،سیاوش،سامان،ساقی،خوب البته گیرم پدر تو بود فاضل از فضل۱۸۲وای شماره ام ۱۷۹بود. 

 

پی نوشت:دیگه سنگ قبرش قشنگ نیست.شکستند و یک سنگ معمولی گذاشتند. 

 

بعد نوشت :  لطفا اینجا را بخوانید.

نظرات 33 + ارسال نظر
آذرخش دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام مادر بزرگ گرامی
خوبی؟
خوشی؟
خوش میگذره
مادر بزرگ جون رفتی بانک پولدار شدی واسم چی میگیری؟من هنوز عاشق اسباب بازیم و به هر چیز دیگه ای ترجیح میدم.تفنگ، ماشین، لگو...هرچی باشه نه نمیگم
ببین قرار گرفتن در شرایط سخت(نوبت بانک) چقدر توی ذوق ادبی آدم تاثیر داره!!!
بازم به آقا احد که اینقدر فلسفه دان هست.پای پول که وسط باشه آدم فلسفه دان هم میشه
نوشته امروزت چشم شیطون کور یکم رنگ و لعاب شادتری گرفته.فکر کنم توی این چند روزه یه چلوکباب کوبیده با گوجه اضافه و پیاز و نوشابه زدی تو رگ اینقدر ماشالاه ماشالاه بزنیم به تخته توپ شدی
روزها و شب هات خوش و شاد و سلامتی باشه

پولدار نشدم.اما پولدار که بشم برای نوه ی گلم یک پیانو می خرم تا مهربونی هاشو بنوازه و هر چی آدم دلتنگه ،خوشحال کنه.

شاملو را از ایرانمهر بدرقه کردند .همه ی مردم بدون برنامه ریزی.فکر کن چه آدمایی روی این خاک زندگی کردند!

دیدن احد و حرفاش خیلی روم تاثیر گذاشت.

عاشق چلوکبابم.هر رستورانی که می رم منو را نمی بینم فورا مثل ندید بدید ها می گم چلو کباب...البته این کار زشته یاد نگیری ها نوه ی گلم

قندک دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:09

سلام ودرود. آیا هنوز هم آثاری از اشک های شمع شب قبل آیدا روی قبرش خبری هست؟ همیشه گوشه ای از مقبره اش دود زده و شمع آجین بود. خدا بیامرزدشان او و همسایگانش احمد محمود گلشیری و...

مدتیه از اون شمع ها خبری نیست.

گفتی که کجا رفتنر آن تاجوران،اینک

زایشان شکم خاک است آبستن جاویدان

پرنیان دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:46 http://fathebagh.blogsky.com

از دیروز تا الان صدای شاملو با غزلهای حافظ توی سرم پیچیده! آخر نفهمیدم هنوز ، روح شاملو بهم گیر داده یا روح حافظ!

آدمهائی مثل شاملو یه جورائی خوشبختند. حداقل نامی از آنها ماند ویادگارهائی ماندگار. خیلی از آدمها که حضور داشتند ... خیلی آدم بودند ... خیلی عاشق بودند ... آدمهای دور و برشون خیلی ساده و خیلی راحت فراموششون کردند. امروز مصادف با سالگرد مرگ عزیزی هست و من می بینم هیچ کس حتی به یاد ندارد دو سال پیش کسی بود ... که خیلی بود!

آدمها چقدر فراموشکارند ... چقدر زود و راحت همدیگه رو فراموش می کنند.

روزگار غریبیست نازنین!

از عارفی نقل می کنم:شاید بعضی از آدم ها معروف نباشند و وقتی می روند ظاهرا ما فکر کنیم که نبودند و پاک شدند و نه حتی خاطره ای،ولی هر مخلوقی چه از جنس بشر و غیر بشر ،در خاطره ی کل هستی اثرش را گذاشته و ماندگار است.و در دل تو هم که خواهد ماند تا هستی.

مریم دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:21 http://www.2377.blogfa.com

سلام .
خوبی ؟
چقد بامزه حرف می زنه !
زندگی حالش بهتر شده ؟

ادبیات کلامی احد جالبه.

مریم دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:24 http://www.2377.blogfa.com

متنت من را یاد این انداخت :
http://marhoome.ir/weblog/?p=150

نمی دونم چیه.می رم می خونم

آفتاب دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:29 http://aftab54.blogfa.com/

روزگار غریبیست نازنین...

زنده یاد شاملو .


سلام عزیز دلم .

شاملو پدر شعر سپید است.ما کجا از او شنیدیم؟در رادیو؟تلویزیون؟نمایشگاه کتاب؟جای آن است که خون موج زند در دل سنگ.وقتی یکشنبه مردم میرن سر مزارش ...

ثریا دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:16 http://serina.blogsky.com

سلام...
جالب بوود!!
منم آپم بیا و نظرتو بگو

سلام.ممنون.لطف داری.باشه اومدم

فرخ دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:55 http://chakhan-2.blogsky.com

سلام ... این پست در یادم میماند برای همیشه ! استادانه و
شاملو وش بود !! منم عجب کلماتی میسازم!!
اتفاقا در معاشرتهای دوستانه ُ شاملو لودگی و شوخیهای طولانی را دوست داشت . با این همه آیدا تنها زنی بود که روح او را به معنای واقعی به تسخیر خود درآورد . . . و من همیشه در حیرتم که چگونه شاملوی رام نشدنی را رام خویش کرد آیدا !!؟
تا آنجا که برایش بسراید : لبانت به ظرافت شعر شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل میکند تا جاندار غارنشین از آن سود جوید تا به صورت انسانی در آید !
ممنون ویس عزیز از او که محبوب من است یاد کردی و خاطرم را نوازش دادی .

شاملو رام عشق شد

توسنی کردم ،ندانستم همی

کز کشیدن سخت تر گردد کمند

یادش گرامی باد

کوروش دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:35 http://korosh7042.blogsky.com/

خواستم یک کامنت کلی که برای همه ی پیوندها داشتم بگذارم
شاملو مانده گارم کرد
براستی حالات متفاوت را میتوان در گوشه های وواین دید
و شاملوی که رفیق کیوان.و واراطان و... را شعر می کند
چرا گاه همزبان حافظ می گوید زین رفیقان سست عناصر...
عزیز ترکه گل گفتم منهم در یکسال فاصله هم برادرم جوانمرگ شدو پدر ازدست دادم و مادری دلشکسته و بیمار .با کیسه ای دارو همیشه در کنارش....

ویس عزیزم شاد باش و شادی گستری کن

درود بر تو عزیز نازنینم
با مطلبی جدید درخدمتم.و به علت *یلتر شدن . فقط با وی پی ان یا پیلتر شکن قادر خواهید بود به حضور
لطفا کارت ورود فراموش نشود!![نیشخند]
وهمچنان گذشته مهرورزانه خواهشمندم در نظر سنجی شرکت فرمائید
بابت اینهمه مدت محبت های بی دریغتان سپاس دارم (کوروش)

[گل][گل][گل][گل][گل][گل]

داشتم نگران می شدم.باشه از اون طریق حتما میام.

در باره برادر و پدر،نمی دانم درست فهمیدم؟خدا کنه اشتباه باشه.

باران سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:52

سلام!

سلام از من است.خوبید انشاالله

قندک سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:18

سلام و درود بر ویس عزیز.غرض عرض سلام و ادب و احوالپرسی بود.برقرار باشید.راستی کاش ما هم یک مادر بزرگ پدر بزرگ فول پول داشتیم و یک ارگ توپ برایمان می خرید و ما هم برایش حسابی مایه می گذاشتیم و بقول معروف می ترکاندیم خفن! به به لطفا اند کلام را داشته باشید؟

مقصودتون آذرخش است که نوه ی من است؟

باشه از این ببعد شما هم نوه ی من باشید براتون پیانو می خرم.

البته اگر وام به من بدن

کوروش سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:53 http://korosh7042.blogsky.com/

درسته ویس عزیز
ترکه درست گفت
زندگی اوج و فرود های زیادی داره مهربان

راستی سلامی به زیبایی غروب افتاب

سلام.کجایید شما؟دل ما تنگه!زودتر یه فکری بکنید یک وب جدید بزنید و آدرسشو بدین.البته با ...شکن هنوز نیومدم.مواظب خودتون باشید.

مریم سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:32 http://www.2377.blogfa.com

صداشو دوست دارم !
و بعضی شعرهاشو !

منم همینطور.

راستی چرا آپ نمی کنی؟هی میام بهت سر می زنم

دانیال سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:07 http://www.danyal.ir

الجمال و الشعر أخوان لایفترقان ...
بسیار زیبا بود ، ببخشید رشته تحصیلی شما چیست ؟
ماشالله کتابهای زیادی خوانده اید و از اهل علم هستید

سلام دوست من.نمی دانم معنی جمله ی عربی شما را فهمیدم؟زیبایی و شعر دو برادر جدا نشدنی هستند!!اگر اشتباهه لطفا تصحیح بفرمایید.

چند بار جواب دادم.از اهالی امروزم و ادبیات خوانده ام.

باران سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:00

سلام و عرض پوزش مجدد !

.
.
و شاملو
و همسر فداکار و فراموش شده اش...

چه یادآوری به جایی!
سپاس..

بانو اسلامیه یک عمر با گچ و تخته بود تا شاملو بتواند با فراغ بال به شب شعرهایش برسد.واین بانو چهار بچه ی او را بزرگ کرد.البته دنیای هنرمندان دنیای عشق است و من عشق را اصلا رد نمی کنم ولی گاهی دیگرا ن تاوان سختی برای این نوع عشق ورزیدن می دهند.

به هر حال شاملو جایگاهش را در ادبیات دارد و من هم شعرهایش را دوست دارم.زندگی خصوصی او هم به خانواده اش و آیدا مربوطه.بسیاری از هنرمندان جهان،زندگی هنرمندانه ای ندارند.شاید مثل سهراب کم باشند کسانی که هنرمندانه هم زیستند.

طرفداران شاملو به من حمله نکنند نظرم را گفتم.خودم هم طرفدار بعضی از شعرهایش هستم.البته نه همه.

آفتاب چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:25 http://aftab54.blogfa.com/

باشه !!

حالا با پرنیان عزیز می آیید مزار شاملو !!

قهر قهر قهرم .
بله ..

ای وای چرا قهری؟دوستم داشته باشپیش اومد.همونجوری که نوشتم.اول رفتیم کمال شهر،بهشت سکینه و یه دفعه چه جاهایی که نرفتیم.اگر کسی با من و پرنیان کاری نداشته باشه و ولمون کنند بعید نیست از افریقای جنوبی سر در بیاریمعزیز دلم امید که با شما هم جاهای خوب بریم.حالا آشتی کن دیگه

آفتاب چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:23 http://aftab54.blogfa.com/

دیگه بدتر شد !!!
نمیشه دیگه اصلا اصلا آشتی نمی کنم ...!
من بگو کجا یادگاری نوشتم ... نمی خوامممممممم

هی وای من نکنه بر من نتابی آفتاب گرم و تابان روزهای یخزدگی من.می دونم حکایت کاسه ی لیلی است.باشه همه جوره به پای مهرتون هستیم .اگر قراره ناز کشی کنیم ،حتما انجام می دیم.پس حالا با هم دوستیم.مگه نه؟دست پر مهرت را از شانه هایم بر ندار که سخت نیازمندش هستم.

آفتاب پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:36 http://aftab54.blogfa.com/

آخه نمی گین من شما ها رو دوست دارم ؟!
دوستیم اما بی خبر دیگه نریناااا .. خصوصا اینکه بقیه اش رو خودت می دونی عزیز دلم .

وما شما را دوست داریم.راست می گین چه معنی داشت؟باشه چشم

قندک شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:39

سلام و درود بر ویس عزیز و مهربان.بخصوص مهربان بر امثال آقا احد های زحمتکش. خداوند شما را از همه بلیات سماوی و ارضی محفوظ بدارد.

آقا احد ساقل یرول میه سن؟هارا گدی سن؟ نه وار؟ نه یوخ؟سن چوخ سن؟آلله عزت ورسیز سلامتی ورسیز خدا قوت آقا احد عزیز هموطن لر(نمیدونم چقدرش ترکی بود چقدر قاطی داشت!)

سلام و ممنون از دعای شما بقیه را نفهمیدم.

فتح باب شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:26

قول میدم دیگه همینجا بمونم و جایی نروم

حتما میام سر می زنم

آذرخش شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام مادر بزرگ عزیز
خوبی؟
خوشی؟سلامتی؟
حال و احوال خوبه؟
می بینم که با دوستان وبلاگی میری بیرون و خوش میگذرونی و سوژه واسه مطلب جدید واسه هم جور می کنید و جای منم خالی نمی کنی
اکشال نداره
همینطور میبینم که شما هم مثل من دنبال اول شدن توی کامنت های وبلاگ هستی.بازم اکشال نداره اول نشدی.
منم توی هر رستورانی میرم معمولا چلوکباب کوبیده سفارش میدم.چه اشکالی داره؟خیلی هم خوشمزه اس. البته اگه رستورانش غذاهای عجیب غریب داشته باشه فرق میکنه. سعی می کنم هرجور غذایی رو امتحان کنم
اتفاقا چهارشنبه ماموریت اداری و بازدید داشتیم و جای شما خالی ناهار یه چلوکباب کوبیده خوردم.به به گرسنه ام شد
خوش باشی و خوش بگذره
منتظر آپ جدید هستیم

به به نوه ی من برای خودش مهم شده.میره اداره...به به

در مورد بیرون رفتن هم که گفتی ای بابا دیدی که بازم سر از گورستان در آوردیم.تازه اونجا چلو کباب کوفتیده با گوجه نمی دادند

راستی با پیانویی که برات خریدم خیلی بازی نکن خراب میشه هادیگه نمی تونم برات بخرم.آخه تحریم شروع شده باید برات دایره زنگی بخرم.

خلیل یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام

ده ها هزار خانوار مانند " احد " اند. زندگی را از اینان آموختن کار سختی نیست.

سلام.کاملا با شما موافقم.این ها در عمل می آموزند.تئوری بافان خشک مغز نیستند.رنج را با پوست و گوشت و احساسشان درک کرده اند.

مهسا یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 http://deleasemooni.blogsky.com

متن خیلی جالبی بود
منم آپم بیا نظراتم بگو

سلام و ممنون.الان میام

قندک یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:07

سلام و درود فراوان. از من به شما نصیحت لطفا هرگز دو چیز یک شکل برای نوه هاتون نخرید. من اصلا با پیانو میونه چندانی ندارم .اما ارگ بخصوص اگر از نوع رولند یا کورگ و اینا باشه که دیگه هیچی همینجا غش می کنم می افتم!

سلام نوه ی گلم.آخه مادر جون برام خیلی افت داره ارگ بخرمپیانو کلاس داره.راستی نوه ی گلم این اسمای خارجکی که نوشتی یعنی چهههههههههه



مریم یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:22 http://www.2377.blogfa.com

سلام عزیزم .
خوبی ؟

سلام.بد نیستم .وبت را بستی؟هر بار اومدم آپ نبودی!

آفتاب یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:03 http://aftab54.blogfa.com/

حالا ببینا !
من آشتی کردم نیستی عزیزم !
چه کنم از درد فراغ
.
.
.
سلام

از بس باباگریه کرد برش داشتم بردم شمال آب و هوا عوض کنه که بدتر شد.گرم بود.هی شاکی بازی در آورد و من هم بی حوصله بازی الان اومدم.

فتح باب دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:14

سلام
حتما میدانید آن شاعر گرانمایه گران پایه چه فرمود؟فرمو:
آن پریچهره که دوش از بر مارفت
ازما چه خطا دید که از راه ختا رفت؟
به ما مربوط نیست ایشان فرموده اند!

سلام.

شما که ماشاالله در کامنت هایتان پریگویان زیادی هستند.به فال نیک بگیرید شاید پریچهره هم باشند.خدا را چه دیدی؟

کوروش دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:29 http://korosh7042.blogsky.com/

درود بر ویس عزیز
چند روزی بعد از اتفاق اخیر .به خود مرخصی دادم به آلاشت زیبا سفر کردم
حسی چون شاملو داشتم که ترکمن صحرا را می سرود
دختران دشت
دختران انتظار
خیلی بیادت بودم. که چقدر این ییلاق می تواند تغییر روحیه ایجاد کند

شاد باشی و پاینده ی امید

سلام دوست خوبم.من هم چندروزی پدرم را که بی تابی می کرد بردم شمال.خیلی بد گذشت،خیلی داغ بود.الان نیم ساعته که برگشتم پریدم اینجا ببینم چه خبره؟من که از این جاهای خوبی که شما می روید نمی توانم بروم پس جای ما را خالی کنید.راستی مشکل وبت حل شد؟

فرفری...! سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 http://reminders.blogsky.com/

بعضی وقتا دلم می خواد فقط سکوت کنم... همین.
فقط اومدم بگم خوندم پستت رو ....
ببخش حالم این روزها خیلی خرابه...

من بیخود و تو بیخود،ما را که برد خانه؟

من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم

هر یک بتر از دیگر،شوریده و دیوانه

میام پیشت

فرید سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:44 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام
به یادش می خوانم هماره...
.... و من با نخستین نگاه تو آغاز شدم....

ما در ظلمتیم،بدان خاطر که کسی به عشق ما نسوخت

ستوده چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:05 http://saba055.blogsky.com/

میگم ویس جان حالت عزیزم حالا خوبه .
آخه از نوشته هات که خوندم همه چی قاطی پاطی بود نفهمیدم چرا اینجوری نوشتی گفتم نکنه حالت بد بوده اینجوری گفتی .

چرا روزه عاشقی گرفتی چرا نذاشتی عشق پاش را بذاره تو قلبت

سلااااااااااااااااام.حالم بد بود.بابا به خدا نمی دونم چکار کنم؟اما روزه ی عاشقی مال نوجوانیم بود.آخه خیلی عاشق پیشه بودم وقتی ۱۴ و۱۵ ساله بودم.اونروزا روزه ی عاشقی می گرفتم.وگرنه خدا به دادم برسهشما خوبید/بچه ها؟آقای همسر؟امیدوارم سالم و شاد باشید.آمین

نازنین چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:15

آن که می گوید
دوست ات می دارم
خنیاگر غمگینی است
که آوازش را از داده است

ای کاش
عشق را زبان سخن بود!
ویس عزیزم سلام. در مورد شاملو این روزا زیاد خواندم ولی سادگی وزیبایی این پست را خیلی دوست داشتم. من با اینکه شدیدا شاملو وشعراش و صداش را دوست دارم وعاشقیش با آیدا برام خیلی جالب وعجیبه(البته کلا من یکجورایی عاشقا رو درک می کنم وخیلی وقتا عشقشون رفتارشون رو تا حدودی توجیه می کنم.)اما با قسمت آخر نوشتت در مورد همسر اولش کاملا موافقم.

سلام نازنین جان.من هم شعر شاملو را دوست دارم چون به قول خودش :ما درد مشترکیم.خوبه که حال عاشقا رو درک می کنی.در مورد همسر اولش هم به عنوان یک زن حرف زدم.ممنون باز هم به من سر بزن

کرانه جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:14 http://www.bikaraanemehr.blogsky.com

سلام ویسه سر نزن
خوبی
حالا واقعا از احدآقاتون درس گرفتی یا ....
می دونم زمان می بره
من که ۱۴ ساله هنوز می گم خوب میشه آروم تر می شم.
...
بگم پست بلاگم فتح باغ بیشتر برام دلنشین بود که ناراحت نمی شی
خب حتما به نظر تو هم قشنگ بود که لینک دادی

سلام.ای بابا من که سر میزنم.ولی این روزا دل و دماغ ندارم...

اصلا هم ناراحت نمیشم.که هیچ،تازه خوشحال هم میشم.عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد