لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

پشت پرچین های ذهن خسته ام

صبح روز سه شنبه است.عید است . همه چی همون جوره که همیشه است.و تنهایی صورتش را به پنجره می کشد.صدای جوش کاری از سر صبح به گوش می رسه و کارگرها دارن به ترانه ی مهستی گوش می کنند.دیروز داشتم می رفتم احد نشسته بود روی پله ای چند تا خونه اونطرف تر.گفتم سلام چطوری؟چرا ریش گذاشتی؟با حالتی گرفته گفت یکی مرده،گفتم خوب حالت خوبه؟داشتی خیلی فکر می کردی.چی شده. گفت داشتم تصمیم می گرفتم امشب تکلیفم را با خدا مشخص کنم.می خوام بهش بگم حالا که منو دوست نداری منم کافر می شم.ای وای احد خل شدی؟رفته بود و من مات مونده بودم.همیشه بعضی چیزا حک میشه توی ذهنم.وتصویرش مونده روی صفحه ی اول ذهنم. 

 

باید بلند شم اتاقم را که پر از کاغذه جمع کنم .ولی نمی تونم.امروز روز تزریق ماهانه ی خواهرمه و رفته سیزده آبان.بغضم را باید پنهان کنم. هرکاری کردم بذاره من برم داروشو بگیرم نگذاشت. 

 

روز عید علی................... 

 

تا شقایق هست زندگی باید کرد

نظرات 7 + ارسال نظر
کوروش سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 15:22 http://www.korosh7042.com/

ثقل زمین گم شده بود
چرا که من
ثقل خود
گم کرده بودم
بسکه ملا نصرالدین ها
میخ بر زمین
کوبیدند

سلام بر ویس عزیز

من در کجای زمین ایستاده ام،ثقل زمین کجاست؟

دو سالی بود که هی خودمو جمع و جور کردم و نوشتم و دوستانی بهتر از آب روان پیدا کردم.اما سونامی بزرگی دارد مرا می کشد.

سلام وقتی نیامدم دیگر ، یاد آر ،ز شمع مرده یاد آر

دانیال سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 22:43 http://d.blogsky.com

صبوری کن که من همه زیبایی ها را در وجود تو دیده ام ...

گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر

آری شود، ولیک به خون جگر شود

فقط آواز دهلم،درونم می خواست بشکوه باشد ولی فرو ریخت باید کرکره را پایین بکشم و برم رد کارم.

حسن ظن شما به من ،مطبوع است وتا حدی غرورم را نوازش می دهد و نفسم ،آهی از شادی می کشد .ولی کار ساز نیست.خرابم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 22:51 http://www.silentcompanion.blogfa.com

سلام
ببخش که دیر جواب میدم. از محل کار نمیتونم برای شما کامنت بذارم.
نگران کامنتتون هم نباشید، جاش امنه...کسی نمیبیندش.
2 روزه دیگه دومین سالگردشه...2سال پیش این روزها داشتم از بین رفتنشو تماشا میکردم......
خسته ام از این همه تنهایی و دلتنگی....
راستی
مرسی که هستی.........

من از کجا می آیم
به مادرم گفتم: دیگر تمام شد
گفتم:همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد
باید برای روز نامه تسلیتی بفرستیم
سلام ای غرابت تنهایی
اتاق را به تو تسلیم می کنم
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصلی سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ های تخیل
به داس های واژگون شده ی بیکار
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود،آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر ،وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه می شود
ودر تنش فوران می کنند
فواره های سبز ساقه های سبکبار
شکوفه خواهد داد ای یار،ای یگانه ترین یار

به یادش باشید.اما در یادش نباشید.یادش گرامی وخاطره اش ابدی باد

نادر چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 http://www.chamsangar-nader.blogsky.com

سلام جالب بود

ایمان چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:48

جهان ناپابداره...یه روز هم نوبت ما می شه...
به امید شفای خواهرت...

پیروز باشی

فرخ چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 15:32 http://chakhan-2.blogsky.com

سلام . . . عید غدیر مبارک

ستوده سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:20

کوله بارت را زمین نگذار همسفرشانه های من میتواند کوله بار سنگینت را حمل کن .
بگذار با کمک یکدیگر این بار را به مقصد خوشبختی برسانیم.
تو تنها نیستی ما وخدایی که در این نزدیکیست .
لای این شب بوها
پای آن کاج بلند .

صبور باش وصبور تا بینهایت سخت وسخت میدانم اما تو قوی هستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد