لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

لحظه های ناب

درآن سوی شب وروز چه قلب های بزرگی که می تپند هنوز

وای

اومدم از خودم و احساسم و عید فطر و تنهایی و هزار چیز دیگه بنویسم از زلزله زدگان آذربایجان خجالت کشیدم. همه شون ، بهترین و عزیزترین هاشون را از دست دادند. حالا من چی بنویسم؟نه نباید.  

از این اس ام اس های کلیشه ای تبریک عید فطر خسته ام .چه اجباریه ؟؟ نخونده ، پاکشون کردم.

نظرات 5 + ارسال نظر
آذرخش سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:50 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
خوبی؟
خوش میگذره؟
حال و احوال؟
واسه اینکه کلیشه ای نشه نمیگم عیدت مبارک
آره اون عکسه رو دیدم توی فیس بوک. ناراحت کننده اس.
(آدرس فیس بوک منم اینه
www.facebook.com/azarakhsh.m
)

خیلی ناراحت کننده اس حاصل یه عمر رنج و زحمت یه شبه بر باد بره؛ تازه بهترین کسانشون هم از دست بره. البته همه ما از این چیزا زیاد دیدیم و همه یه جوری درگیرش بودیم
امیدوارم درست بشه

سلام. حال شما خوب خوبه .خدا را شکر.

بابا چی درست بشه؟ میدونی که نمیشه

آفتاب سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:39

سلام گل من .. برای ما بنویس .. با جون و دل می خونیم .

ممنون مهربون. حتماً می نویسم.همیشه لطف داری.چشم.دعا کن برای مردم ایران

صادق (فرخ) چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 http://dariyeh.blogsky.com

سلام ... از پیامکها نگو که منم حالم از دستشون خرابه!
در بسیاری از روزها دلم میخواد یکی زنگ بزنه و صداش رو بشنوم.
اما رواج اس ام اس نمیذاره ... هر وقت به یکی زنگ میزنم تا حالشو بپرسم ، همش سوال پیچم میکنه تا بفهمه واقعا التماس دعا دارم یا نه؟ زلزله گفتی و باز یادم اومد که پاییز و زمستون در پیشه و بندگان خدا باید چیکار کنند؟ امان از این عجوز هزار داماد

واقعاً ، امان ازین عجوز هزار داماد!!!!

فعلاً دوستان سرگرم تدارک آمدن میهمانان عزیزشان هستند.مغازه داری می گفت با ین همه تعطیلات چه کسی جوابگوی چک های ماست؟

ایمان پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 22:00

خوب کاری کردی که نخوندی...منم نخونده حذف کردم!
در ضمن عیدت مبارک...

پیروز باشی

سلام.حال شما؟ خوبید انشاالله.

جودی آبوت یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:13 http://joudi-aabot.blogsky.com

خوب کاری کردی بابا!
ما رو فقط سرگرم جفنگیات کردن که نفهمیم دور و برمون چی میگذره

دیگه فکر کنم دست همه رو شده.رفتگر محله ی ما ، که بسیار دوستش دارم ، صبح به صبح تحلیل سیاسی می کنه و درست هم میگه.

صبح رفته بودم دارخانه ی سیزده آبان، بغض اونجاست ، بدبختی بی کسی اونجاست .مردمی که بهت زده به قیمت های جدید دارو نگاه می کردند و بسیاری بدوبیراه می گفتند ، بعضی نفرین می کردند و بعضی گریه و کارکنان آنجا چایی و بیسکویت می خوردند.کارم سه ربع طول کشید ووقتی به خودم آمدم چهار ساعت و نیم اونجا ، مبهوت و گریان نشسته بودم.الان که رسیدم خونه فقط نشستم جلوی لب تابم و دیدم شما برایم کامنت گذاشتید .با شما درد دل کردم.همین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد